سلام! امیدوارم در هر گوشهای از دنیا که هستید، خوب و سرشار از انرژی مثبت باشید.
من، این روزها حالم خیلی خوب است. دیگر پرندهی درون قفس نیستم. حالا پرستوی آزادی هستم که به هر جا بخواهم، میتوانم بپرم.
در اول فکر میکردم زندگی کردن چقدر سخت و تحملناپذیر است و بار مشکلات بر روی شانههایم سنگینی میکرد، اما بعد از اشتراک در درسهای امپاورمنت در زندگیام تغییرات مثبت به وجود آمد. مسیر و معنای زندگیام عوض شد و نگاهم به زندگی و تمام چیزهایی که در زندگیام وجود دارند، تغییر کرد.
فهمیدم که آزادی از درون انسان سرچشمه می گیرد و حالا من خودم را آزادتر از قبل حس میکنم.
هر روز با طلوع آفتاب، جیک جیک پرنده گان و نسیم صبحگاهی، چشمانم را میگشایم. با چهرههای مهربانی روبرو میشوم و به لبخندی خوش به عزیزانم صبح بخیر می گویم و شروع میکنم به کارهایی که قرار است، انجام دهم.
بعد از اشتراک در درسهای امپاورمنت، شروع کردم به جستجو در درونم و فهمیدم متفاوتتر از آنچه فکر میکردم، هستم. قبلا وقتی خودم را در آیینه نگاه میکردم، فقط تصویرم را میدیدم و هرگز به خود درونی و واقعیام دقت نکرده بودم، اما حالا گاه با نگاه کردن به آیینه غرق خودم میشوم و به دنیای دیگری قدم میگذارم. دنیایی که فقط خودم هستم و با خویشتن صحبت می کنم.
من راضی ام و خدایم را شکر می گویم که به من این همه لطف دارد. خدای مهربانم برایم قلبی به فراخی تمام جهان داده است. احساساتی داده تا بتوانم زیباییهای عالم هستی را با تمام وجودم حس کنم و آنها را بخوانم. ذهنی بخشیده تا بتوانم مسائل را درک و حل کنم و صحتمندی داده تا بتوانم در راهی که میخواهم، قدم بگذارم و به خواستم برسم.
حالا دیگر برایم فرقی ندارد که در شرق باشم یا در غرب، در شمال باشم یا در جنوب. خانهی حقیقی من قلب و روحم اند و تا وقتی که قلبم با من است و با تپیدنش به بودن خود گواهی میدهد، من خانه و کاشانهای دارم.
از نظر من این مهم نیست که چقدر چهره و اندام زیبا دارم یا این که لباسهایم چقدر گرانقیمت اند، به نظر من درون زیبا نسبت به ظاهر زیبا به مراتب زیباتر و خوشایندتر است.
بعد از شروع درسهای امپاورمنت تمرین زیبا ساختن روحم را شروع کردم و فکر می کنم تاثیرات خوبی در زندگیام داشته است.
همهی اتفاقاتی که در کائنات و هستی رخ میدهند و همه کسانی که در اطرافم هستند، حیثیت معلم را برای من دارند و من از آنها نکات ظریف و جالبی میآموزم.
من از خندههای یک کودک تا چین و چروک صورت یک پیرمرد و از شگفتن گلها تا سقوط یک قاصدک در دستانم، از نگاه کردن به آب و حتی از گوش دادن به صدای باد و گنجشکها چیزهای جالبی میآموزم. آری، من خدایم را برای همهی این چیزها سپاس میگویم.
میخواهم به همهی ایدههای که برای بهتر ساختن خودم و جهان میباشد، زندگی ببخشم و نگذارم آنها بمیرند و زیر غبار تیرهی روزگار محو شوند.
میخواهم خواستهایم را به حقیقت مبدل کنم تا بتوانم دنیای درونم و خودم را ارتقا دهم. برایم فرقی ندارد که چقدر از خواستهایم دور هستم و چه مشکلاتی سر راهم قرار خواهند گرفت. من به این باورم که اگر چیزی را با تمام وجودم بخواهم کائنات و چرخهی روزگار به نحوی میچرخد تا مرا به مقصودم برساند.
هر وقت حسم بد است یا فکر میکنم که به اندازهی کافی خوب نیستم، به تفاوت میان دریای آرام و دریایی که موجهای بیشمار و قوی دارد، فکر میکنم.
از نظر من دریای آرام فقط برای لحظاتی کوتاه خوشایند است، ولی بعد از چند لحظه خسته کننده خواهد شد، اما دریایی که موجهای بزرگ و بیشماری دارد تا آخر زیبا و دیدنی خواهد بود.
این موجها به مثابهی مشکلاتی هستند که ما در زندگی به آنها دچار میشویم. فکر کنید که اگر مشکلات در زندگی ما وجود نمیداشتند، چه اتفاقی میافتاد؟ البته که زندگی ما خسته کننده و یکنواخت پیش میرفت، اما با وجود این مشکلات است که ما میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم و چیزهای جدیدی بیاموزیم. به تعبیر مولوی(رنج و غم را حق پی آن آفرید/ تا بدین ضد، خوشدلی آید پدید)
من همیشه به مشکلات و موانعی که برخورد میکنم به چشم یک دوست مینگرم؛ چون مشکلات به خاطر این نیستند که مانع کارم شوند و نگذارند تا من به راهم ادامه دهم و به خواستم برسم، بلکه مشکلات به این دلیل برایم به وجود آمدهاند که به من از چیزهای نو و جالبی سخن بگویند و راه و رسم مبارزه و پایداری بیاموزند.
پرستو مهاجر، دانشآموز کلستر ایجوکیشن لیسه نخبگان بامیکا