از سه سال پیش تا به امروز، در سرزمین پدری ما در افغانستان، صدای خاموشی علم و دانش طنینانداز است. تمام مرکزهای آموزشی به روی دختران بالاتر از صنف ششم بسته است. آرزوهای دختران در سایهی جهل و تاریکی برای همیشه خاموش شدهاست. از آخرین زنگ مکتب سه سال میگذرد. بعد از آن هیچ صدای امیدبخشی برای دختران سرزمینم در هیچ جایی شنیده نشده است. بعد از آن، به جز زنگ ناامیدی و ایجاد محدودیتهای جدید خبر امیدوارکنندهای برای دختران و زنان در کشورم تا هنوز نشنیده ام.
درست سهسال پیش، زمانی که طالبان تا هنوز افغانستان را برای دومینبار تصرف نکردهبودند، صنفهای درسی با صدای خنده و شور و تلاش دانشآموزان پر بود. دخترانی که کتابچههایشان را با خطهای امید و رویا پر میکردند؛ اما امروز این دفترها زیر غبار زمان و ناامیدیهای پیهم پنهان شدهاند. آن روزها، کتابها از بس خوانده میشدند، کهنه و فرسوده میشد؛ اما حالا در قفسههای سرد و بیروح خانه و در جاهایی که هرگز دوباره به سراغ شان کسی نمیرود رها شده و کسی علاقهای به باز کردن دوبارهی آن ندارد.
خیلی دردآور است که دستان دخترانی که میتوانست با فراگیری دانش و علم سرنوشت یک ملت را به سوی آیندهی باثبات و انسانی تغییر دهد، امروز بسته شده است و نمیتواند هیچ کاری انجام دهد. دیگر نه قلمی به دست میگیرند تا از آیندهی قشنگ و زیبا بنویسند و نه رویایی در دل میپرورانند تا به آن برسند و از آن طریق وطن را آباد کنند. دخترانی که روزی از استرس امتحان خواب به چشم نداشتند، حالا از غم و اندوه رویاهای بربادرفته، شبها را با بیخوابی و ناامیدی صبح میکنند.
از سهسال پیش تا به امروز، کارها و عملکردهای این گروه به ما میگوید که با دانش خداحافظی کنید، شما حق ندارید درس بخوانید و در آینده برای یک جهان بهتر سهم داشته باشید. شما باید بیسواد و در تاریکی در خانهها بمانید تا پیر شوید و هیچ آرزویی در دل نداشته باشید. اما چگونه میتوانیم این نوع فکر را باور کنیم و در نهایت با علم و دانش خداحافظی کنیم؟! ما تازه بالهای مان را برای پرواز گشوده بودیم. ما پرندههایی بودیم که تازه شوق رسیدن به سرزمین رویایی خود را به دست آوردهایم؛ سرزمینی که در آن همه زندگی انسانی داشته باشند و هیچ گروهی و هیچ انسانی از حق طبیعی خود محروم نباشد. ما رویای اوج گرفتن در آسمان علم را در سر داشتیم. ما اولین قدمهای مسیر آگاهی را برداشته بودیم؛ اما زمین و زمان گویا دست به دست هم داده تا ما را زمینگیر کنند و مانع پرواز ما به سرزمین آرزوهای ما شود. مگر جرم ما چیست؟
اما این داستان هنوز تمام نشده است، ما به رویایی که داشتیم باور داریم و حتما به آن میرسیم. خاموشی امروز، بهمعنای پایانی برای همیشه نیست. روزی خواهد رسید که چراغهای خاموششده دوباره روشن شود، ما این مشعلها را در دست داریم و حتما در زمانش آن را بالا خواهیم کرد. روزی، دختران ما بار دیگر کتاب به دست خواهند گرفت و سرنوشت خویش و ملتشان را خواهند ساخت. این پایان نیست؛ این تنها سکوتی است که طوفانی از امید و آگاهی را به همراه خواهد داشت.
نویسنده: آمنه تابش