زندگی در ایران برای مهاجران افغانستانی، همانطوری که در بخشهای کاری و کارگری پرچالش و دشوار بوده، در بخش آموزش و تحصیل نیز به همان میزان دشوار و پر دردسر بوده است. دولت و جامعهی ایران، بدون استثنا با مهاجرین افغانستانی برخورد متفاوت دارد. در کنار آن، رویهی دولت ایران با «اتباع» به عنوان کسانی که نه دولت و نه مردم ایران خواهان آنان بودهاند، برای زندگی مهاجرین از آموزش گرفته تا فرصتهای کاری و شغلی محدودیتهای گوناگونی وضع کردهاند.
البته این که دولت ایران عدهای از دانشجویان افغانستانی را به حیث دانشجویان خارجی پذیرفته و به آنها بورسیهی تحصیلی داده است یک واقعیت و دستاورد خوب برای مردم افغانستان به شمار میرود. با اینوجود شمار زیادی از افغانستانیها که در طول سالهای مهاجرت در ایران تحصیل کرده و به افغانستان برگشتند و سپس به حیث استاد دانشگاه، مهندس، پزشک و یا آموزگار در کشور خودشان کار کردهاند، قابل انکار نیست؛ اما راههایی که آنان در ایران برای آموزش و تحصیل پیموده سخت و پر از چالشهایی گوناگون زیر نام «اتباع»بودهاست.
مهاجران افغانستانی در ایران در بخشهای کارگری فقط اجازه دارند که سختترین و شاقهترین کارها را انجام دهند که به طور نمونه از «کانالکَنی»، کارهای «ساختماتی»، «کورههای خشتپزی»، «کشاورزی» و «دامداری» تا کار در کارخانههای «چرمسازی»، «ذوب آهن»، «کارخانههای پلاستیک» و «خیاطی» میتوان نام برد.
در بخش آموزش و تحصیل با تمام امتیاز و هزینههایی که دولت ایران به نام «میزبانی» از مهاجران افغانستانی و به خاطر و آموزش و تحصیل فرزندان مهاجر از سوی سازمان ملل دریافت میکند، آن امکانهای لازم را در اختیار مهاجران قرار نمیدهد و فرزندان مهاجران غیرقانونی و بدون مدرک اقامت کاملا از آموزش محروم هستند. هزاران دختر و پسر مهاجرانی که پس از آمدن دوبارهی طالبان به قدرت وارد ایران شدهاند، در این کشور از آموزش محروم هستند.
از سویی، آنانی که در ایران درس خوانده و تا سویهی ماستری و دکترا سند گرفتهاند، حق کار و درآمدزایی از راه تخصص و مدرک تحصیلی خود را در ایران ندارند و همانند مهاجران بیسواد و کارگران عادی باید برای گذران زندگی کارگری کنند. جوانانی که با داشتن تحصیل و تخصص در کارخانهها و خیاطیها کار میکنند کم نیستند و وضعیت آنها برای جوانان و نوجوانان مکتبی یک الگوی ناامیدکننده و شکستخورده بوده است و نسل مکتبی مهاجران در ایران، هیچ انگیزه و اشتیاقی برای آموزش و تحصیل ندارند. اگر از آنها بپرسی که چرا درس نمیخوانند؟ آنها به برادران و خواهران خود اشاره میکنند.
ما در گزارشهای دیگر به همهی این موردها به نوبت خواهیم پرداخت. در این روایت به تجربهی زندگی و آموزش محمد حسینپور میپردازیم که تجربهی رفتن به مکتب، ورزش و زندگی در ایران را دارد و اکنون در یک جامعهی متفاوتتر از ایران در یکی از کشورهای پیشرفته زندگی میکند.
انسانیتزدایی از مهاجران به نام «افغانی»
میگذریم از این که واژهی «افغانی» از دیدگاه مردم افغانستان و مهاجران افغانستانی در ایران مردود و برای افغانستانیها از لحاظ معنایی و دستوری هم غلط است. این غلط جاافتاده و معمولشده در ایران، همانطوری که بخشی از هویت مهاجران بوده، دشنامی برای سرکوب و تحقیر آنها نیز به شمار میرود.
محمد حسینپور که حالا در کشور نیوزیلند زندگی میکند، در مورد زندگیاش در ایران با تاسف و ناراحتی سخن میگوید. او که در روزهای زندگی در ایران مورد توهین و تحقیر قرار گرفته بود و پس از آمدن طالبان به نیوزیلند مهاجرت کرده است، میگوید که در ایران از مهاجران انسانیتزدایی میشود و چند دهه است که این توهین، تحقیر و انسانیتزدایی در این کشور جریان داشته است و هنوز به شکل نژادپرستانه از سوی دولت و گاهی از سوی برخی از شهروندان ایران اعمال میشود.
از او در مورد تفاوت مهاجرت در ایران و نیوزیلند پرسیدهام و این که در ایران چه چیزی تجربه کرده است: «تفاوت میان مهاجرت در ایران و نیوزیلند هرگز قابل مقایسه نیست. تفاوت در مهاجرت میان این دو کشور از انسانیتزدایی در ایران تا کرامت انسانی در نیوزیلند است. در نیوزیلند به حیث یک انسان شناخته و پذیرفته میشوی و وقتی کار و تحصیل بکنی، نظر به همان ظرفیت و تخصصت برایت امتیاز میدهند. تو میتوانی در این کشورها برای خودت و فرزندانت برنامه بریزی و نتیجهاش هم به تلاش خودت بستگی دارد؛ اما در ایران افغانی گفته تحقیرت میکنند. اگر درس هم خوانده بتوانی و در رشتهای تخصص بگیری، طبق آن کار نمیتوانی. متاسفانه این حقارت به یک دورهی خاص در ایران بستگی ندارد، بلکه با عمر مهاجرت مردم افغانستان در ایران برابری میکند.»
خانوادهی محمد در سال 1378 و همزمان با دور اول رژیم طالبان مهاجر شد و به ایران پناه برد. محمد میگوید که خانوادهاش به سختی خود را به ایران رساند و پس از شش ماه زندگی درمشهد و سه ماه در تهران، به روستایی به نام «قمرود» در شهرستان (ولسوالی) قم و استان (ولایت) قم رفت و تا بازگشت به افغانستان در آنجا زندگی کرد. محمد میگوید که وضعیت مهاجران در ایران، در آن سالها هم مثل امروز و حتا سختتر بود. برنامهی «افغانستانیبگیر» مثل یک پروسهی طولانی دولتی – امنیتی همیشه جریان داشت. برای افغانستانیها گرو و اجارهکردن خانه بسیار سخت بود و شاملشدن به مکتب خیلی دشوارتر و برای محمد ناممکن بود: «خاطرههای بدی از زندگی در ایران دارم. وقتی وارد ایران شدیم من پسر کوچکی بودم که باید شامل مکتب میشدم و درس میخواندم. پدرم مرا در یک مکتب در قمرود برد. یکی از استادان آن مکتب با پدرم آشنا بود. وقتی به مکتب رفتیم، مدیر نبود و مرا مستقیم د ریک صنف برد. همین که وارد صنف شدم همهی دانشآموزان به من گفتند که افغان تو چرا آمدی؟ اینجا مدرسهی ایرانی است. آنها به من گفتند که از صنف بیرون شوم؛ ولی من بیرون نشدم و آنها هم بسیار اذیتم کردند تا این که مدیر مدرسه آمد و مرا به اداره برد؛ اما معذرت خواست و گفت که اجازه ندارد اتباع را ثبت نام کند. من مجبور شدم به خانه برگردم. خیلی ناراحت شده بودم. هیچگاهی نتوانستم آن روزگار دشوار و تحقیر را فراموش کنم. به مکتبهای دیگر هم رفتیم؛ اما رد کردند و من از مجبوری پیش یک آخند افغانستانی توضیحالمسایل خواندم.»
محمد نتوانست در ایران درس بخواند. پس از سقوط رژیم طالبان و شروع حکومت حامد کرزی خانوادهی حسینپور به افغانستان برگشت و محمد سرانجام از رشتهی زمینشناسی از دانشگاه بامیان فارغالتحصیل شد و چند سال در مووسسهها کار کرد و با بازگشت دوبارهی گروه طالبان به قدرت در 15 آگست 2021، او دوباره کشور را ترک کرد و در این روزها درنیوزیلند زندگی میکند: «بازگشت از ایران برای من بسیار خوب شد و توانستم درس بخوانم و چند سالی کار هم کردم. حالا که در اینجا (نیوزیلند) هستم، همهچیز خوب است و آن دشواریهای مهاجرت در ایران هرگز وجود ندارد. البته که برای من بامیان نمیشود؛ ولی باید ادامه بدهم و زندگی در اینجا برای فرزندانم بسیار خوب است. از این که در افغانستان دختران حق آموزش و تحصیل ندارند، برای دخترانم خوشحال هستم که فرصت آمدن به نیوزیلند را یافتند.»
نسیم کافرسنگ