اوراق افغانستان؛ از دوست به دشمن

Image

فصل چهاردهم کتاب «اوراق افغانستان»، داستان تبدیل «دوست» به «دشمن» را بازگو می‌کند که نقطه‌ی عطفی در روابط ایالات متحده و افغانستان محسوب می‌شود. آمریکا در دوران جنگ با اتحاد شوروی دوستی‌اش با افغانستان را به اوج رسانده بود. پس از خروج شوروی از افغانستان، سازمان سیا این پیروزی را بیشتر به حساب خود نوشت و آن را به‌عنوان بزرگ‌ترین دستاورد سیاسی در راستای استراتژی بزرگ ایالات متحده جشن گرفت.

با خروج نیروهای شوروی، افغانستان از دایره‌ی توجه مستقیم آمریکا کنار رفت و در دوران جنگ‌های داخلی و سپس تسلط طالبان به یک نقطه‌ی کور در سیاست‌های بین‌المللی ایالات متحده تبدیل شد. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ افغانستان را دوباره به مرکز توجه آمریکا برگرداند. چند ماه پس از این روی‌داد، نیروهای آمریکایی به زمین و آسمان افغانستان مسلط شدند. مردم افغانستان از حضور این نیروها و متحدان بین‌المللی‌شان استقبال کردند و دوره‌ی نو از تاریخ شان آغاز شد که با امیدها و رویاهای بلند برای آینده همراه بود. حامد کرزی، در نخستین سخنرانی ریاست دوره‌ی انتقالی خود در تالار لویه‌جرگه‌ی اضطراری، از یک افغانستان آرمانی سخن گفت که در آن هر خانه صاحب موتر بوده و یک هزاره‌ی افغانستانی از یکاولنگ، با آرای مردم افغانستان، به ریاست جمهوری دست یابد.

بعد از این سخنرانی هیجان‌انگیز و قشنگ، کرزی با چپن و کلاه و لبخند ناشی از شادمانی و رضایت، دوره‌ی کوتاه ماه عسل خود را با حامیان امریکایی خود آغاز کرد. در میانه‌ی این سفر، کرزی علایمی از دشواری و ناخرسندی را دید تا بالاخره، در مراسم افتتاحیه‌ی دور دوم ریاست جمهوری خود که در نوامبر ۲۰۰۹ برگزار شد، نشانه‌های روشنی از افول روابط آمریکا و افغانستان و تغییر مسیر از «دوست» به «دشمن» را به نمایش بگذارد.

کرزی، در آستانه‌ی دومین دوره‌ی ریاست جمهوری، به جایی رسیده بود که از طالبان نه به‌عنوان «تروریست» و «دشمن مردم افغانستان»، بلکه با عنوان «برادران ناراضی» یاد می‌کرد و جنگ آنان علیه نیروهای آمریکایی و مردم افغانستان را به عباراتی چون «دفاع از خاک و سرزمین»، «دل‌سوزی»، و «صاحبان وطن» ارج می‌گذاشت. وی در همین هنگامه‌ها، در مصاحبه‌ای با هارون نجفی‌زاده، خبرنگار بی‌بی‌سی هم یاد کرد که اگر طالبان ولایت‌هایی از افغانستان را تحت کنترل خود داشته باشند، برای او هیچ ناراحتی و اعتراض خلق نمی‌کند؛ چون آن‌ها هم از این خاک و این وطن هستند و حق دارند کشور را اداره کنند.

در این دوره، انتقادات شدید کرزی از عملیات‌های شبانه و بمباران مناطق مسکونی و رفتارهای توهین‌آمیز نیروهای خارجی با زندانیان طالبان شدت گرفت و حملات لفظی‌اش به آمریکایی‌ها تا جایی پیش رفته بود که گاه آنان را «هیولا» و «عفریته» خطاب می‌کرد و خواهان خروج شان از افغانستان بود.

هم‌زمان با تغییر شدید در مواضع کرزی، درگیری‌هایی بین نیروهای افغان و آمریکایی در قالب تیراندازی‌های سبز بر آبی نیز تیتر رسانه‌ها شده بود. در خبری دیگر گفته شد که جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا، در جریان سفرش به افغانستان در کاخ ریاست جمهوری، دوستی امریکا با پاکستان را پنجاه برابر بیشتر از افغانستان مهم دانسته بود.»

در کتاب «اوراق افغانستان»، حکایت افول تند روابط ایالات متحده و افغانستان با گزارشی از مراسم تحلیف حامد کرزی در آستانه‌ی دومین دور ریاست جمهوری او شروع می‌شود. در این متن آمده است که «حامد کرزی، با چپن سبز و آبی ابریشمی ازبکی و کلاه پوست بره‌ی خاکستری، در ۱۹ نوامبر ۲۰۰۹ در کاخ ریاست جمهوری کابل، مثل همیشه باشکوه به نظر می‌رسید. ریش مرتب و کوتاه او، از آخرین مراسم سوگندش که پنج سال پیش انجام شده بود، اکنون کاملاً خاکستری شده بود. اما این مرد ۵۱ ساله، در سخنرانی پذیرش ریاست جمهوری خود، وقتی از حکومت‌داری خوب، حقوق زنان و دوستی کشورش با ایالات متحده ستایش می‌کرد، هم‌چنان چهره‌ی یک سیاست‌مدار نمونه را داشت.»

در «اوراق افغانستان» دو تکه‌ی کوتاه از سخنان کرزی به تصویر کشیده شده است که یکی از آن‌ها سپاس‌گزاری او از کمک‌ها و فداکاری‌های نیروهای نظامی آمریکا و دیگری، خوش‌بینی او نسبت به آینده‌ی دموکراتیک افغانستان را نشان می‌دهد؛ آینده‌ای که باوجود وابستگی شدید به آمریکا، برایش رویایی ارزش‌مند محسوب می‌شود. هیلاری کلینتون، وزیر خارجه‌ی آمریکا، در این مراسم در ردیف اول نشسته و شاهد این لحظات است. کرزی می‌گوید: «مردم افغانستان هرگز فداکاری‌های سربازان آمریکایی را برای آوردن صلح به افغانستان فراموش نخواهند کرد.» سپس می‌افزاید: «با کمک خدای بزرگ، افغانستان در پنج سال آینده دارای یک نظام دموکراتیک قوی خواهد بود.»

«اوراق افغانستان» روایت می‌کند که کرزی، در پایان سخنرانی خود، به نشانه‌ی احترام در برابر خانم کلینتون سر فرود آورد و او نیز در واکنش به تعارف کرزی سر تکان داد. بعد از آن، کلنتن در مقابل خبرنگاران ظاهر شد و گفت که سخنان کرزی «مایه‌ی دل‌گرمی» او شده است. او هم‌چنین افزود: «بسیاری از آمریکایی‌های شجاع در این‌جا خدمت می‌کنند، زیرا باور داریم که می‌توانیم پیشرفت کنیم.»

این مراسم که برای گرامی‌داشت یک لحظه‌ی تاریخی در کاخ ریاست جمهوری برگزار شده بود، شاهد حضور بیش از هشت‌صد دیپلمات و مقام بلندپایه، از جمله مقامات خارجی و افغان بود. «اوراق افغانستان» در ادامه‌ی این گزارش خود از انتخاباتی که منجر به ریاست جمهوری کرزی شده بود، یاد می‌کند و می‌نویسد که «میلیون‌ها افغان، تهدیدات خشونت‌آمیز طالبان را نادیده گرفته و برای حمایت از یک حکومت دموکراتیک رأی داده‌اند.»

با این‌حال، «اوراق افغانستان» این تعاملات مودبانه بین کرزی و خانم کلینتون را به عنوان یک «نمایش» توصیف کرده و تصریح می‌کند که در «پشت پرده، کرزی و آمریکایی‌ها با خشمی شدید نسبت به یک‌دیگر روبرو بودند.»

«اوراق افغانستان» در این بخش لحن تند و منتقدانه‌ای اتخاذ کرده و می‌نویسد که تمامی کسانی که در مراسم ارگ حضور داشتند، از تقلب کرزی در انتخابات سه ماه پیش آگاه بودند. «اوراق افغانستان» می‌نویسد: «با این‌که واشنگتن زمانی او را به‌عنوان نماد آزادی و استقلال جشن می‌گرفت، حامیان کرزی با تقلب گسترده، از طریق پر کردن صندوق‌های رأی و دست‌کاری تعداد آرا، از او حمایت کردند.» بر اساس گزارش «اوراق افغانستان» هیأت تحقیقاتی تحت حمایت سازمان ملل تأیید کرد که کرزی حدود یک میلیون رأی غیرقانونی کسب کرده بود که تقریباً یک‌چهارم کل آرا را تشکیل می‌داد.

در همین زمان، اوباما در نظر داشت ۳۰ هزار نیروی جدید به افغانستان اعزام کند؛ اما شکاف عمیق در روابط بین کرزی و آمریکا، اتحاد آنان را در معرض فروپاشی قرار داده بود. «اوراق افغانستان» با این جمله به این بحران اشاره می‌کند و می‌نویسد که بعد از هشت سال جنگ، توجیهی برای گسترش دامنه‌ی آن وجود نداشت. یادداشت می‌افزاید: «اکنون اوباما می‌خواست که سربازان و مالیه‌دهندگان آمریکایی بار دیگر برای یک رهبری که در نفرت از خارجی‌ها غرق شده و با تقلب به قدرت رسیده بود، هزینه بپردازند.»

با ورود اوباما به کاخ سفید در ماه جنوری ۲۰۰۹، بسیاری از مقامات آمریکایی از هر دو حزب دیدگاه منفی و خاطره‌ی ناخوشایندی نسبت به کرزی داشتند و او را به دلیل فساد و ناکارآمدی مورد انتقاد و تحقیر قرار می‌دادند. یکی از افرادی که به‌طور مشخص دیدگاه منفی‌ نسبت به حامد کرزی داشت، ریچارد هالبروک، نماینده‌ی ویژه‌ی اوباما در امور افغانستان و پاکستان، بود. بارنت روبین، افغانستان‌شناس و مشاور هالبروک، تأکید می‌کند که «هالبروک از حامد کرزی متنفر بود و او را به‌شدت فاسد می‌دانست.» به گفته‌ی «اوراق افغانستان»، هالبروک امیدوار بود که با حضور تعداد زیادی از نامزدها، کرزی نتواند اکثریت آرا را کسب کند و مجبور شود در دور دوم انتخابات شرکت کند، جایی که در برابر یک رقیب واحد، آسیب‌پذیرتر به نظر می‌رسید.

در مقابل، کرزی نیز که با شک و تردید به امریکایی‌ها نگاه می‌کرد، به‌سوی مخالفان سیاسی خود و جنگ‌سالاران بدنام که مطلوب ایالات متحده نبودند، تمایل نشان داد. «اوراق افغانستان» به‌طور خاص از قسیم فهیم و جنرال دوستم نام می‌برد که به تعبیر این کتاب «هر دو از جنایت‌کاران جنگی شناخته‌شده بودند، اما نفوذ بالایی در میان تاجیک‌ها و ازبک‌ها داشتند و حمایت گسترده‌ای از سوی آنان دریافت می‌کردند.»

رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت امریکا، بیان می‌کند که «دلیل معامله‌ی کرزی با جنگ‌سالاران و دخالت او در تقلب انتخاباتی این بود که، برخلاف انتخابات قبلی که ما از او حمایت کرده بودیم، این بار می‌دانست که دیگر ما از او فاصله گرفته‌ایم. بنابراین به‌طور ضمنی گفت: “به جهنم!”»

در «اوراق افغانستان» از لحظه‌ای طنزآمیز و البته قابل تأمل نیز پرده‌برداری شده است که تنها یک ماه پس از مراسم تحلیف کرزی، در دیداری از وزرای خارجه‌ی کشورهای عضو ناتو در بروکسل اتفاق می‌افتد. در این دیدار، کای آیدی، نماینده‌ی سازمان ملل در امور افغانستان، در کنار رابرت گیتس، وزیر دفاع ایالات متحده، که سابقه‌ی آشنایی و رفاقت با هم دارند، می‌نشیند. پیش از ارائه‌ی گزارش، آیدی رو به گیتس می‌کند و با لحنی جدی و در عین حال طنزآلود می‌گوید: «من قصد دارم به وزرا بگویم که در انتخابات افغانستان دخالت آشکار خارجی صورت گرفته است…. البته چیزی که نخواهم گفت این است که آن کشور، ایالات متحده، و آن فرد، ریچارد هالبروک بوده است.»

در ادامه، «اوراق افغانستان» نگاهی به زندگی، تحصیلات، و سیاست‌ورزی کرزی می‌اندازد و اشاره می‌کند که او تا چه حد به امریکا نزدیک بوده است. «در روز ۱۱ سپتامبر، کرزی در تبعید در پاکستان زندگی می‌کرد. سیا، به‌دلیل مخالفت کرزی با طالبان، ارتباط محدود اما مؤثری با او برقرار کرده بود که به‌زودی تقویت شد. اگرچه کرزی سابقه‌ی شرکت در جنگ را نداشت، اما ماموران سیا او را ترغیب کردند تا در اکتبر همان سال به مناطق جنوبی افغانستان برود و در هنگامه‌ی عملیات نیروهای امریکایی علیه طالبان، رهبری یک قیام محلی علیه این گروه را بر عهده بگیرد. چند هفته بعد، سیا هیلی‌کوپتری فرستاد تا کرزی را از کمین طالبان نجات دهد، و پس از آن یک افسر نیروهای ویژه‌ی امریکا به‌همراه سربازانش او را قدم به قدم همراهی کرد.»

با سقوط طالبان و در شرایطی که افغانستان به شدت نیازمند یک رهبر بود، کرزی در میان شخصیت‌های بانفوذ پشتون قرار داشت و حتی رهبران تاجیک، ازبک و هزاره که ائتلاف شمال را تشکیل می‌دادند، از او استقبال کردند. او در کنفرانس بن حمایت تمامی قدرت‌های خارجی را به‌دست آورد. نکته‌ی جالب این است که «اوراق افغانستان» از جیمز دابینز، دیپلمات امریکایی که کنفرانس بن را رهبری می‌کرد، نقل قول می‌کند و می‌گوید که «نخستین بار سازمان اطلاعات و امنیت پاکستان (ISI) نام کرزی را به‌عنوان رهبر احتمالی مطرح کرد.» این پیشنهاد نه‌تنها از سوی روسیه و ایران، بلکه توسط ایالات متحده نیز تأیید شد که لحظه‌ای نادر از توافق میان رقبای تاریخی بود. دابینز می‌گوید: «کرزی فردی خوش‌سخن و همکاری‌کننده بود که به‌واسطه‌ی میانه‌روی و محبوبیتش، توانایی منحصربه‌فردی برای جلب اعتماد دولت‌ها و افراد مختلف داشت.»

در «اوراق افغانستان» به لحظات دراماتیکی در زندگی حامد کرزی پرداخته شده که نشان‌دهنده‌ی ترکیبی از شانس، خطر، و سرنوشت در مسیر او به سمت رهبری افغانستان است. یکی از این صحنه‌های پرتنش زمانی اتفاق می‌افتد که کرزی در جنوب افغانستان به‌عنوان رهبر عملیاتی محلی علیه طالبان فعالیت می‌کند و «در همین زمان، هدف حمله‌ی اشتباهی یک بمب‌افکن بی-۵۲ امریکایی قرار می‌گیرد. این هواپیما بمبی را بر کمپ او در قندهار می‌اندازد. در این لحظه، یک افسر سیا به نام گریگ اسپایدر با فداکاری خود را روی کرزی می‌اندازد تا او را از انفجار محافظت کند. هر دوی آن‌ها نجات می‌یابند، اما این حادثه به قیمت جان سه سرباز امریکایی و پنج جنگ‌جوی افغان تمام می‌شود.»

چند ساعت پس از این حادثه، تلفن ماهواره‌ای کرزی زنگ می‌خورد. پشت خط لیز دوسیت، خبرنگار بی‌بی‌سی است که با هیجان و صدای بلند به کرزی اطلاع می‌دهد که به‌عنوان رهبر جدید افغانستان انتخاب شده است. کرزی از این خبر به شدت شگفت‌زده می‌شود و از دوسیت می‌پرسد که آیا از درستی خبر اطمینان دارد، و او به کرزی اطمینان می‌دهد که خبر درست است. کرزی با آرامش پاسخ می‌دهد: «خبر خوشی است»؛ اما به دوسیت نمی‌گوید که فقط چند ساعت قبل از مرگ حتمی نجات یافته است.

این صحنه از یک سو نشان‌دهنده‌ی تقدیر عجیب و اتفاقاتی است که کرزی را به رهبری افغانستان نزدیک‌تر کرد و از سوی دیگر از ویژگی‌های شخصیت آرام و مقاوم او پرده برمی‌دارد که حتی در چنین شرایط پرتنشی نیز خون‌سرد باقی می‌ماند.

«اوراق افغانستان» در این بخش، به لحظات اولیه‌ی رهبری حامد کرزی در قصر ریاست جمهوری افغانستان اشاره می‌کند؛ زمانی که او در شرایطی دشوار و با اتکای تقریباً کامل به حمایت امریکا رهبری کشور را به دست گرفته بود. در آن روزها، کرزی به‌خاطر نبود ساختارهای اداری، نیروهای امنیتی و منابع مالی، شدیداً به کمک و مشاوره‌ی ایالات متحده تکیه داشت. رایان کراکر، اولین سفیر امریکا در افغانستان پس از سقوط طالبان، در مصاحبه‌ای که با دانشگاه ویرجینیا انجام داده، توصیف کرده است که هر صبح به دعوت کرزی به قصر می‌رفت و در فضای خالی و درهم ریخته‌ی ارگ ریاست جمهوری، با او صبحانه صرف می‌کرد.

کراکر می‌گوید که در یکی از این ملاقات‌های صبح‌گاهی، کرزی بحثی غیرمنتظره را پیش کشید و به او گفت: «ما به یک بیرق نیاز داریم. فکر می‌کنی که این بیرق چگونه باشد؟» کراکر به کرزی پاسخ می‌دهد که «این به تصمیم خود تان بستگی دارد.» کرزی با دستمال صرف غذایی که در دست دارد، طرح یک بیرق با سه رنگ سیاه، سرخ و سبز را رسم می‌کند و می‌گوید که به باور او «بیرق کشور باید جمهوری اسلامی بودن افغانستان را منعکس کند و نام خدا نیز در آن نقش شود.»

این لحظه، نه تنها تلاش کرزی برای هویت‌بخشی به افغانستان را نشان می‌دهد، بلکه عمق وابستگی او به حمایت امریکا و نیاز به مشاوره در تصمیمات مهم را نیز آشکار می‌سازد. هم‌چنین، بیان‌گر تلاشی است که او برای ایجاد نمادهایی مشترک به منظور اتحاد ملی به کار گرفت، هرچند که بسیاری از چالش‌ها در مسیر تحقق این اهداف پیش‌روی او بودند.

کراکر در سخنانی که «اوراق افغانستان» نقل می‌کند، جرأت و عزم کرزی برای رهبری افغانستان به عنوان یک ملت متحد را ستایش می‌کند و او را به‌خاطر روی‌کرد ملی‌گرایانه‌اش شادباش می‌گوید. او می‌گوید که «کرزی تلاش می‌کرد تا افغانستان را به عنوان یک ملت واحد رهبری کند و آن را از ساختارهای قبیله‌ای متخاصم خارج سازد.» با این‌هم، کراکر هم‌چنان تردیدهایی نسبت به توانایی و ظرفیت کرزی برای رهبری مؤثر داشت. به طور مشخص، تصمیمات کرزی در تعیین والی‌ها و مدیران محلی، از نظر کراکر بسیار ضعیف و ناکارآمد بود.

کرزی که پدرش توسط طالبان در پاکستان به قتل رسیده بود، همواره از طالبان هراس داشت و به دلیل نبود نیروی امنیتی شخصی، برای تأمین امنیت خود به سربازان امریکایی وابسته بود. این وابستگی در سال ۲۰۰۲، زمانی که طالبان با لباسی شبیه به یونیفورم پولیس در قندهار به او حمله کردند، اهمیت ویژه‌ای پیدا کرد. در این حادثه، محافظان امریکایی او موفق شدند تا حمله‌کننده را قبل از عمل متوقف کنند، و کرزی از سرنوشت مشابه پدرش نجات یافت.

با وجود این چالش‌ها، کرزی در انتخابات سال ۲۰۰۴ با کسب ۵۵ درصد آرا پیروز شد و هفده کاندیدای رقیب خود را در همان دور اول کنار زد. حضور بیش از هشت میلیون نفر در انتخابات، علی‌رغم تهدیدهای طالبان، نمادی از امید مردم به تغییر و آغاز دوره‌ی جدید بود. ناظران بین‌المللی این انتخابات را آزاد و عادلانه توصیف کردند و امریکایی‌ها نیز نتیجه‌ی انتخابات را یک دستاوردی غیرمنتظره می‌دانستند. در واقع، افغانستان که زمانی تحت سلطه‌ی رژیم‌های کمونیستی و حمایت شوروی بود، اکنون به دموکراسی تبدیل شده بود و رهبران آن از ایالات متحده به‌خاطر حمایت‌هایش قدردانی می‌کردند.

در مراسم تحلیف حامد کرزی، وزیر دفاع دونالد رامسفیلد و دیک چینی، معاون رئیس‌جمهور آمریکا، حضور داشتند. رامسفیلد در یادداشتی به جورج بوش نوشت که این روز را هرگز فراموش نخواهد کرد. در این مراسم، کرزی به چینی ابراز کرد که با ورود ایالات متحده به افغانستان، زندگی مردم این کشور بهبود یافته است: «قبل از این‌که ایالات متحده به افغانستان بیاید، ما مانند یک تصویر ثابت بودیم؛ وقتی شما آمدید، همه‌چیز جان گرفت.»

به گفته‌ی «اوراق افغانستان»، دولت بوش زلمی خلیل‌زاد، دیپلمات پشتون‌تبار خود را به‌عنوان نماینده‌ی ویژه در افغانستان منصوب کرد تا با کرزی ارتباط و همکاری داشته باشد. این دو نفر از سال‌های ۱۹۹۰ یک‌دیگر را می‌شناختند و روابطشان با انتصاب خلیل‌زاد به عنوان سفیر و نماینده‌ی ویژه‌ی آمریکا در افغانستان، مستحکم‌تر شد. خلیل‌زاد به‌طور مداوم با کرزی در تماس بود و تقریباً هر روز شام را در قصر کرزی صرف می‌کردند. آن‌ها پس از صرف غذا، که معمولاً شامل گوشت مرغ یا گوسفند با برنج و سبزیجات بود، ساعت‌ها با یک‌دیگر گفت‌وگو می‌کردند و این جلسات اغلب تا نیمه‌شب ادامه پیدا می‌کرد.

در سال ۲۰۰۵، وقتی بوش تصمیم گرفت خلیل‌زاد را به بغداد بفرستد، درخواست کرزی برای حفظ خلیل‌زاد در افغانستان رد شد. در آن زمان، مقامات آمریکایی اعتماد زیادی به کرزی داشتند و او را به‌عنوان یک رهبر نمونه می‌دانستند که نشان‌دهنده‌ی اعتماد اولیه‌ی ایالات متحده به کرزی و تلاش‌های او برای تثبیت قدرت در یک افغانستان دچار بحران بود.

اداره‌ی بوش می‌خواست در افغانستان فردی را داشته باشد که کرزی به‌طور دائم به وی وابسته نباشد و نیازی به صرف وقت زیادی برای مشاوره با او نداشته باشد. این در حالی بود که کرزی به حمایت و مشاوره‌های مداوم آمریکایی‌ها عادت کرده بود و با رفتن زلمی خلیل‌زاد، احساس می‌کرد تنها مانده و کنار گذاشته شده است. یکی از مأموران پنتاگون در اظهاراتی می‌گوید که «کرزی به فردی نیاز داشت که دائماً در کنار او باشد و در اتخاذ تصمیمات دشوار کمک‌اش کند.»

اما جانشینان خلیل‌زاد، از جمله رونالد نیومن، تمایل چندانی به صرف زمان طولانی برای مذاکره با کرزی نداشتند و بعضاً درخواست‌های نامناسبی نیز برای او مطرح می‌کردند. نیومن به‌ویژه از کرزی خواست که مقامات فاسد را از اداره‌اش کنار بگذارد. در این بین، یکی از افرادی که در لیست مقامات فاسد قرار داشت، احمد ولی کرزی، نابرادری حامد کرزی و رئیس شورای ولایتی قندهار بود. این درخواست‌ها فشار بیشتری به کرزی وارد کرد و او را در موقعیتی دشوار قرار داد، زیرا باید بین حفظ روابط خانوادگی و خواسته‌های آمریکایی‌ها توازن برقرار می‌کرد.

در جنوری ۲۰۰۶، مجله‌ی نیوزویک مقاله‌ای منتشر کرد که در آن احمد ولی کرزی را به کنترل تجارت مواد مخدر در جنوب افغانستان متهم کرده بود. حامد کرزی به این اتهام واکنش نشان داد و تهدید کرد که به خاطر این افترا شکایت خواهد کرد. او از مقامات آمریکایی و بریتانیایی خواست تا شواهد محکمی علیه برادرش ارائه دهند.

نورلند، معاون سفیر امریکا در کابل، در این خصوص گفت که به کرزی اطلاع داده بودند که «شایعات و اتهامات زیادی درباره‌ی برادرش وجود دارد و او به قاچاق مواد مخدر متهم است، اما هیچ‌گونه مدارک و شواهدی برای ارائه به محاکم نداشتند.» با این حال، آمریکایی‌ها به کرزی تأکید کردند که باید با این موضوع به‌طور جدی برخورد کند و او را به خاطر این کار شدیداً تحت فشار قرار دادند.

کتاب «اوراق افغانستان» می‌نویسد که «دولت آمریکا از کرزی خواسته بود تا گندهایی که خودشان باعث ایجاد آن بودند، پاک شود؛ اما در پشت پرده، سازمان سیا به طور نزدیک با احمد ولی کرزی کار می‌کرد و او را در تبدیل شدن به یک قدرت محلی بزرگ یاری کرده بود. این سازمان برای سال‌ها او را استخدام کرده بود تا ملیشیای مخفی خود را تشکیل دهد، که این امر به‌طور قطع با آگاهی حامد کرزی انجام شده بود. حالا که مقامات آمریکایی به برادر او حمله و اتهام زده بودند، این موضوعی بود که کرزی هرگز فراموش نمی‌کرد.»

در «اوراق افغانستان» از یک مقام وزارت خارجه‌ی امریکا که سال‌ها در افغانستان خدمت کرده بود، نقل می‌شود که «مقامات امریکایی، با حمله به کرزی، روابط خود را آسیب می‌زدند و خرد و عقلانیت این کار همیشه مورد سؤال قرار داشت.» این وضعیت نشان‌دهنده‌ی پیچیدگی و تضادهای درون سیاست‌های ایالات متحده در افغانستان بود، جایی که نیاز به همکاری با کرزی به عنوان یک رهبر محلی، با واقعیت‌های فساد و قاچاق مواد مخدر تلاقی می‌کرد.

هم‌زمان با افزایش خشونت و ناآرامی در افغانستان، مقامات امریکایی بر موج انتقادات خود از کرزی افزودند و شیوه‌ی حکومت‌داری او را بیشتر از اینکه در مقام رئیس جمهور یک کشور مدرن باشد، نوعی ریاست قبیله‌ای می‌دانست. آن‌ها فکر می‌کردند که طالبان از فساد و ناکارگی حکومت او به نفع خود استفاده می‌کردند.

وقتی کرزی، در برابر فشارهای امریکا، به جلب حمایت و توجه جنگ‌سالاران رغبت نشان داد، مقامات امریکایی تصور می‌کردند «پسری که برای پوستر دموکراسی آنان ساخته شده بود، درخشش خود را از دست می‌دهد.» یکی از مقامات امریکایی می‌گوید که کرزی هیچ‌گاهی طرفدار دموکراسی نبود و بر نهادهای دموکراتیک تکیه نداشت. او بالعکس، جنگ‌سالاران را به دلیلی به حکومت خود جذب کرد که خودش این را می‌خواست.

امریکایی‌ها به دلیل برخورداری از فناوری‌های پیشرفته، امکانات گسترده‌ای برای شناسایی دشمن و ردیابی تحرکات آنان داشتند. آسمان افغانستان با هواپیماهای غول‌پیکر و مدرن اشغال شده بود، اما با وجود این تجهیزات، کنترل تمام نقاط کشور امکان‌پذیر نبود. شورشیان با استفاده از خلاهای موجود در بین مردم و روستاها، به راحتی می‌توانستند مخفی شوند و عملیات‌های خود را انجام دهند. آن‌ها به گروه‌های کوچک تقسیم می‌شدند و در قریه‌ها جست‌وجو می‌کردند و پناه‌گاه‌هایی برای خود پیدا می‌کردند.

با افزایش فعالیت‌های شورشیان و عملیات‌های آن‌ها در نقاط مختلف، عملیات‌های آمریکایی‌ها نیز برای سرکوب و دستگیری این افراد تشدید می‌شد. این اقدام باعث افزایش تلفات و خسارات غیرنظامیان می‌گردید. کتاب «اوراق افغانستان» به این نکته اشاره می‌کند که فرمان‌دهان آمریکایی گاهی اوقات با برچسب زدن به غیرنظامیان به عنوان تروریست، در حالی که شواهدی بر خلاف آن وجود داشت، وضعیت را بدتر می‌کردند. این روی‌کرد نه تنها اوضاع امنیتی را وخیم‌تر می‌ساخت، بلکه بر تنش‌ها و نارضایتی‌های عمومی نیز می‌افزود و منجر به کاهش حمایت مردم از نیروهای آمریکایی و دولت کرزی می‌شد.

بر اساس «اوراق افغانستان»، وضعیتی که در مجموع پیش آمده بود، چالش‌های جدی در راهبردهای نظامی و سیاسی آمریکا در افغانستان را نشان می‌داد. در این وضعیت، نیاز به شناسایی دقیق دشمن و جلوگیری از تلفات غیرنظامیان، به موضوعاتی حیاتی تبدیل شده بود.

عملیات‌های نظامی آمریکا در افغانستان، به‌ویژه در ارتباط با تلفات غیرنظامیان، با چالش‌های زیادی مواجه بود. در مواردی متعدد، آمریکایی‌ها غیرنظامیان را هدف قرار داده و باعث کشتار بی‌گناهان زیادی شدند، اما معمولاً واقعیت‌ها را کتمان کرده و ادعا می‌کردند که هدف آنان طالبان بوده است.

به‌عنوان مثال، در تاریخ ششم جولای ۲۰۰۸، جنگنده‌های آمریکایی یک محفل عروسی را در ننگرهار هدف قرار دادند که در اثر آن تعدادی از زنان و کودکان کشته شدند. با وجود شواهد و مدارک غیرقابل انکار، نظامیان آمریکایی از پذیرفتن مسئولیت این حادثه امتناع ورزیدند و ادعا کردند که گروهی از نظامیان طالبان را در کوهستان به‌طور دقیق هدف قرار داده‌اند.

یکی از سخن‌گویان نظامی آمریکا در این مورد بیان کرد که هر بار که آن‌ها شورشیان را مورد حمله قرار می‌دهند، واکنش‌های منفی به وجود می‌آید و صدای اعتراض بلند می‌شود که گویی عملیات‌های هوایی باعث قتل غیرنظامیان شده است. وی افزود که آن‌ها در واقع پناه‌گاه‌های تروریست‌ها را به‌صورت دقیق هدف قرار داده‌اند.

این نوع انکارها و توجیهات نه تنها بر تنش‌ها بین نیروهای آمریکایی، مردم محلی و مقامات حکومت افغانستان می‌افزود، اعتماد به دولت و نیروهای بین‌المللی را نیز در بین مردم افغانستان تضعیف می‌کرد. در اثر تداوم این روی‌کرد، علاوه بر آسیب‌های انسانی، تصویر آمریکا و تلاش‌هایش برای ایجاد ثبات در افغانستان نیز به شدت متأثر شده بود.

حملات هوایی و عملیات‌های نظامی در افغانستان که منجر به افزایش تلفات غیرنظامی شد، نارضایتی و تنش میان دولت افغانستان و نیروهای آمریکایی را نیز به شدت دامن زد. پس از حمله به محفل عروسی در ننگرهار، حامد کرزی هیأتی را مأمور کرد تا به‌منظور تحقیق در مورد این حادثه به منطقه برود. این هیأت تأیید کرد که قربانیان واقعاً شرکت‌کنندگان یک محفل عروسی بودند و در این حادثه ۴۷ نفر کشته شدند که بسیاری از آن‌ها زنان و کودکان بودند. عروس نیز در میان کشته‌شدگان قرار داشت.

نظامیان آمریکایی در پی این گزارش، به کشته شدن غیرنظامیان ابراز تأسف کردند و وعده دادند که خود نیز تحقیق خواهند کرد؛ اما نتیجه‌ی این تحقیق هرگز منتشر نشد.

یک ماه بعد، در اثر عملیات مشترک آمریکایی‌ها و نیروهای افغان در منطقه‌ی «عزیزآباد» در هرات، ده‌ها نفر دیگر کشته و مجروح شدند. افزایش این‌گونه عملیات‌ها و تلفات غیرنظامی، باعث ناراحتی و خشم بیشتر کرزی شد. او در بازدیدی از محل فاجعه در عزیزآباد گفت که در طول چند سال گذشته شب و روز در تلاش بوده که از این عملیات‌ها جلوگیری کند، اما موفق نبوده و اگر موفق می‌شد، قربانیان در عزیزآباد در خون خود شناور نمی‌شدند.

در مقابل ادعای کرزی، وزارت دفاع آمریکا هیأتی را برای بررسی حادثه مأمور کرد. این هیأت در گزارش خود اعلام کرد که در جریان حادثه، ۲۲ شورشی و ۳۳ غیرنظامی کشته شده‌اند و حمله را «دفاع از خود، ضروری و متناسب» توصیف کرد. این گزارش نیز نارضایتی حامد کرزی را بیشتر کرد و اعتماد مردم افغانستان به نیروهای بین‌المللی و دولت کرزی را نیز کاهش داد.

در این بخش از گزارش «اوراق افغانستان»، بی‌اعتمادی و تنش‌های فزاینده در روابط ایالات متحده با افغانستان بیشتر تصویر می‌شود. «اوراق افغانستان» می‌نویسد که «حامد کرزی به شدت از اقدامات آمریکایی‌ها و نیروهای ناتو انتقاد کرد و مدعی شد که آن‌ها به بهانه‌ی شکار تروریست‌ها، صدها عملیات شبانه را علیه خانه‌های مردم انجام می‌دهند. این وضعیت به تدریج بدتر می‌شد و تعداد عملیات‌های شبانه و حملات هوایی که به مرگ و خسارات غیرنظامیان منجر می‌شد، به حدی افزایش یافت که آمریکایی‌ها یک بخش ویژه‌ی نظامی را به‌طور خاص برای رسیدگی به معذرت‌خواهی و پرداخت خسارت به قربانیان اختصاص دادند.

امریکایی‌ها از روی‌دادهایی که به مرگ و خسارات غیرنظامیان منجر می‌شد، در ملأ عام ابراز تأسف می‌کردند، در عین حال، فشارهایی را در پس‌زمینه بر کرزی وارد می‌کردند تا صدای خود را پایین نگه دارد و انتقاداتش را تعدیل کند. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی تناقض‌ شدید در سیاست‌های نظامی و انسانی ایالات متحده در افغانستان بود و به نارضایتی‌های بیشتر در میان مردم و رهبری افغانستان دامن می‌زد.

این تنش‌ها و بی‌اعتمادی به‌وضوح تأثیر منفی بر روابط دو کشور داشت و موجب می‌شد که کرزی در موقعیتی دشوار قرار گیرد، چرا که باید بین حمایت از مردم افغانستان و نیاز به حمایت نظامی و مالی ایالات متحده توازن برقرار کند. در نهایت، این وضعیت نه تنها بر ثبات داخلی افغانستان تأثیر منفی گذاشت، بلکه بر تصویری که جهان از جنگ افغانستان داشت، نیز سایه افکند.

تلاش‌های حامد کرزی برای نشان دادن استقلال خود به وضوح تحت تأثیر انتقادات طالبان و نگرانی‌های مربوط به وابستگی‌اش به ایالات متحده قرار داشت. در این شرایط، او به دنبال این بود که تصویری قوی و مستقل از خود بسازد تا هم از نظر داخلی و هم بین‌المللی مشروعیت پیدا کند. اما مأمورین امریکایی در این مسیر توجهی به نگرانی‌های او نداشتند و این موضوع به بی‌اعتمادی کرزی بیشتر از پیش دامن می‌زد.

در دیدار جنوری ۲۰۰۹ جو بایدن با کرزی، انتقادات به او در خصوص انتخاب مقامات فاسد و تجارت زیرزمینی مواد مخدر توسط برادرش مطرح شد. این انتقادات منجر به واکنش‌های تندی از سوی کرزی گردید که به عملیات‌های شبانه‌ی آمریکایی‌ها و کشتار غیرنظامیان اشاره کرد. این نقطهٔ تنش نه تنها نشان‌دهنده‌ی بحران‌های روابط دو کشور بود بلکه نشان می‌داد که چگونه مسأله‌ی فساد و عدم اعتماد به مقامات در افغانستان، زمینه‌ساز نارضایتی و درگیری‌های بیشتر می‌شود.

عمل‌کرد بایدن، به‌خصوص زمانی که دستمال سفره‌اش را به زمین انداخت، نماد تنش و دلخوری در این جلسه بود و نشان می‌داد که چگونه مذاکرات دیپلماتیک می‌تواند به سرعت تحت تأثیر احساسات و چالش‌های پیچیده‌ی سیاسی قرار گیرد. این روی‌دادها همگی نشان‌دهنده‌ی وضعیت دشوار کرزی و تلاش‌های او برای حفظ قدرت و استقلال در شرایط بحرانی افغانستان بود.

تنش‌ها بین حامد کرزی و مقامات نظامی و سیاسی ایالات متحده به وضوح در دیدارهای متعددی که با هم داشتند، نمایان بود. هالبروک اندکی پس از دیدار جو بایدن با کرزی، به ملاقات کرزی رفت؛ اما این ملاقات به جای ترمیم روابط، اوضاع را وخیم‌تر کرد و به نظر می‌رسید که دو طرف به یک‌دیگر بی‌اعتماد هستند. احساس خطر و تهدید در این جلسه باعث شد که کرزی به کای آیده، نماینده‌ی سازمان ملل، اعتماد کند و نگرانی‌های خود را با او در میان بگذارد. این وضعیت نشان‌دهنده‌ی عمق بی‌اعتمادی و ناامنی در روابط کاری آن‌ها بود.

توصیف کارل آی‌کن‌بیری از کرزی به عنوان فردی با دو چهره‌ی متناقض، ابعاد جدیدی به بحران‌های سیاسی افغانستان می‌افزاید. این توصیف نشان می‌دهد که کرزی در عین حال که ممکن است به عنوان یک رهبر ضعیف و پارانوئید دیده شود، توانایی‌های سیاسی و زیرکی خود را نیز حفظ کرده است. این دوگانگی به چالش‌های او در رهبری افغانستان و روابطش با جامعه‌ی بین‌المللی دامن می‌زد.

برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری در آگوست ۲۰۰۹ و اتهامات فساد از سوی طرف‌داران کرزی، تنش‌ها را به اوج خود رساند. هنگامی که هالبروک از کرزی خواست تا انتخابات را از نو برگزار کند، واکنش کرزی به تحقیر و نادیده‌گرفتن خود نشان‌دهنده‌ی عدم توانایی او در کنار آمدن با فشارهای خارجی و احساسات منفی نسبت به خود بود. این وقایع به وضوح نمایان‌گر چالش‌های جدی در ساختار سیاسی افغانستان و ناامیدی از تأثیرات خارجی بود که بر فضای سیاسی کشور تأثیر گذاشته بود.

دو ماه بعد، زمانی که کمیسیون برگزاری انتخابات نتایج اولیه را اعلام کرد، حامد کرزی با ۴۹.۶۷ درصد آرا، از دست‌یابی به پنجاه درصد آرا محروم ماند و انتخابات ناگزیر به دور دوم کشیده شد. شمار کمی از افراد نتیجه‌ی اعلام‌شده را باور کردند. کرزی ادعای پیروزی کرد و از رفتن به دور دوم انتخابات امتناع ورزید. مخالفان او، وی را به مهندسی سازمان‌یافته‌ی تقلب متهم کردند. مقامات امریکایی با ناامیدی تلاش کردند تا در نقش میان‌جی عمل کنند و بحران را پایان دهند. سرانجام، زمانی که داکتر عبدالله عبدالله، رقیب کرزی از شرکت در انتخابات بعدی انصراف داد، او به‌طور خودکار برنده اعلام شد.

قبل از مراسم تحلیف خود، کرزی در یک مصاحبه‌ی اختصاصی با تلویزیون پی‌بی‌اس، ایالات متحده را متهم کرد که پس از خروج نیروهای اتحاد شوروی، افغانستان را به حال خود رها کرده است و ابراز نگرانی کرد که این وضعیت ممکن است دوباره تکرار شود. او گفت: «ما همواره از سوی ایالات متحده اطمینان‌هایی می‌شنویم، اما مانند کسی که یک بار گزیده شده است، اکنون محتاط شده‌ایم. باید مراقب باشیم و احتیاط کنیم.»

تقریباً هم‌زمان با این اظهارات کرزی، کارل آی‌کن‌بیری، سفیر امریکا در کابل، یادداشتی به هیلاری کلینتون نوشت و در آن هوش‌مندی کرزی را به عنوان یک شریک و همکار زیر سؤال برد. در این یادداشت، که اساساً طبقه‌بندی و محرم بود، اما به دست نیویورک تایمز افتاد، آمده بود که «انتظار تغییر بنیادین از کرزی در این سن و در این مرحله از روابط ما به سختی قابل باور است.»

یادداشت‌های «اوراق افغانستان»، با همان اوجی که در ابتدای فصل شروع شده، در آخر فصل به پایان می‌رسد. کرزی به‌طور علنی ایالات متحده را به توطئه علیه خود متهم می‌کند. در اپریل ۲۰۱۰، کرزی اتهام تقلب در انتخابات را به خارجی‌ها نسبت داد که می‌خواستند او را بی‌اعتبار کنند. چند روز بعد، در سخنرانی خود برای اعضای پارلمان، تهدید کرد که اگر خارجی‌ها از اعمال فشار بر او دست نکشند، به طالبان ملحق خواهد شد. مک گروسمن، که در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ به عنوان نماینده‌ی ویژه‌ی امریکا در امور افغانستان و پاکستان خدمت کرد، در یک مصاحبه‌ی دیپلماتیک که در چارچوب تاریخ شفاهی قرار دارد، می‌گوید: «او از رفتار نامنظم و پرخاش‌گرانه به‌عنوان یک تکنیک استفاده می‌کرد. این همان راهی بود که همه را در حالت عدم تعادل نگه می‌داشت. او در این کار فوق‌العاده مؤثر بود، هرچند گاهی اوقات ما از شدت ناامیدی موهای سر خود را می‌کندیم.»

عزیز رویش

Share via
Copy link