پیشرفتها و شکستهای استراتژی ایالات متحده در مبارزه علیه مواد مخدر در افغانستان، داستانی پیچیده و پر از تضادها و نتایج معکوس دارد. این سیاستها، که به عنوان یک راهبرد کلیدی در جنگ علیه تروریسم و تثبیت دولت افغانستان معرفی شده بود، به طور عمده بر پایهی جنگ علیه کشت خشخاش و تولید تریاک تمرکز داشت. بررسی عمیقتر این عملیات، به ویژه در عملیات «رقص رودخانه»، نشان میدهد که چگونه این اقدامات نه تنها نتوانستند هدف اصلی خود را محقق سازند، بلکه به تقویت طالبان و القاعده نیز کمک کردند.
عملیات «رقص رودخانه»، در ماه مارچ ۲۰۰۶، به عنوان یک اقدام مشترک میان ایالات متحده و دولت افغانستان برای نابودی مزارع خشخاش در ولایت هلمند آغاز شد. این عملیات با هیاهو و تبلیغات گسترده همراه بود. نیروهای امنیتی افغان و پیمانکاران خصوصی همراه با مشاوران امریکایی به مزارع خشخاش حمله کردند و در حالی که هزینههای عملیات بر دوش مالیاتدهندگان امریکایی بود، هیچگونه نظارت و حمایت موثری از سوی مقامات افغان وجود نداشت.
کشت خشخاش در افغانستان، بهویژه پس از تهاجم ایالات متحده و متحدان بینالمللی آن در سال ۲۰۰۱ به طرز قابل توجهی افزایش یافت. طبق برآوردها، تا سال ۲۰۰۶، افغانستان به جایی رسیده بود که بین ۸۰ تا ۹۰ درصد تریاک جهان را تامین میکرد و کشت خشخاش یکسوم کل تولید اقتصادی کشور را تشکیل میداد. این وضعیت نشاندهندهی آن بود که دهقانان افغان و تاجران مواد مخدر در نتیجهی بیثباتی و فروپاشی حکومت طالبان، به یک کشت پرسود روی آورده بودند.
فصل یازدهم «اوراق افغانستان» که به «جنگ علیه تریاک» اختصاص دارد، با یک توصیف جالب شروع میشود: «در مارچ ۲۰۰۶، کاروانی از تراکتورهای دهقانی مسی فرگوسن در دشتهای خشک هلمند، جایی که حاصلخیزترین مزارع خشخاش جهان قرار دارند، به حرکت درآمدند. این تراکتورها، با کشیدن سکوهای فلزی سنگین، ردیفهایی از گیاهان سبز و لطیف خشخاش را که تا زانوی گوساله رشد کرده و هنوز چند هفته تا زمان برداشت فاصله داشتند، در هم کوبیدند. گروهی کوچک از کارگران، هرکدام چوبدستی در دست، بخشهایی از مزارع را که تراکتورها قادر به دسترسی به آنها نبودند، پوشش دادند. آنان با گذر از میان مزارعی که توسط کانالها آبیاری میشدند، ساقههای خشخاش را یکییکی قطع کردند.»
این آغاز عملیاتی است که با یک تعبیر شاعرانه و قشنگ، «رقص رودخانه» نامگذاری شده است. وجه تسمیهی این عملیات به «رقص رودخانه» خیلی روشن نیست؛ اما واقعیت این عملیات، هیچ زیبایی و هیجانی را بازتاب نمیدهد که از «رقص رودخانه» میتوان انتظار داشت. کتاب «اوراق افغانستان» نشان میدهد که درست مانند سایر ابعاد استراتژی امریکایی در حضور بیستسالهی آنان در افغانستان، جنگ علیه تریاک نیز دارای ابهام و گرههای زیادی است که به سادگی چشمپوشی نمیشود.
با وجود اعلام پیروزیهای مکرر از سوی مقامات امریکایی، این عملیات بهسرعت به یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک جنگ تبدیل شد. از تحلیلها و مصاحبههای تاریخ شفاهی ارتش بر میآید که عملیات «رقص دریا» بهطور کامل دچار شکست شد و به جای کاهش تولید تریاک، به رشد و گسترش طالبان کمک کرد. «اوراق افغانستان» مینویسد که «هجوم به مزارع خشخاش، آغاز عملیات «رقص رودخانه» بود که از سوی ایالات متحده بهعنوان یک گام مهم در جنگ علیه مواد مخدر معرفی شد. این کمپاین دوماههی نابودی خشخاش، بهصورت رسمی یک ماموریت مشترک میان دولتهای ایالات متحده و افغانستان به شمار میرفت؛ اما تقسیم کار و هزینهها بهطور مساوی صورت نگرفته بود. نیروهای امنیتی افغانستان و پیمانکاران خصوصی به مزارع خشخاش یورش میبردند و در حالی که چکمههایشان با گِل آغشته میشد، گیاهان خشخاش را نابود میکردند. در این میان، مشاوران نظامی و ماموران امریکایی تنها به نظارت و راهنمایی میپرداختند. هزینههای این عملیات از جیب مالیاتدهندگان امریکایی تامین میشد.»
خشخاش گیاهی است که از تریاک آن برای تولید هروئین استفاده میشود. این محصول مزارع افغانستان دههها بر بازارهای جهانی مواد مخدر تسلط داشت؛ اما پس از تهاجم نیروهای بینالمللی به رهبری ایالات متحده در سال ۲۰۰۱، تولید این محصول به صورت بیسابقهای اوج گرفت. دهقانان افغان از فروپاشی حکومت طالبان بهره بردند و هرچه میتوانستند، از این محصول پرسود کشت کردند. «اوراق افغانستان» مینویسد که «تا سال ۲۰۰۶ مقامات امریکایی تخمین زدند که خشخاش یکسوم کل تولید اقتصادی افغانستان را تشکیل میدهد و ۸۰ تا ۹۰ درصد از تریاک جهان را تولید میکند.»
امریکاییها، درست مانند جنگ علیه ترور، عملیات خود علیه تریاک را نیز با شعارهای پرشور و هیجانانگیز آغاز و از پیروزیهای خود ابراز خشنودی میکردند. این جنگ و رجزخوانیهای امریکایی، رویهی دیگری از جنگ علیه ترور بود که امریکا به همراهی متحدان بینالمللی خود برای شکار یک تروریست فراری عرب به نام اسامه بنلادن در پیش داشت. امریکاییها برای به دام انداختن اسامه بنلادن ده سال بازی تعقیب و گریز را انجام داد و سرانجام شکار خود را در هیبتآباد پاکستان به دام انداختند و جنازهاش را در دریاهای بینالمللی، به کام ماهیها و نهنگهای گرسنه انداختند.
در جنگ علیه تریاک، فرمانده بزرگ و نامداری به نام محمد داوود رهبری عملیات در هلمند را بر عهده داشت. او با مشتهای گرهکرده و اعتماد به نفسی بالا اعلام میکند که «طی دو ماه هیچ تریاکی در این ولایت باقی نخواهد ماند.» همزمان، یک فرمانده امریکایی که در این جنگ مشارکت دارد، عملیات «رقص رودخانه» را «بسیار دلگرمکننده» توصیف کرده و اظهار میکند که «این اقدام نویدبخش آیندهی روشن است.»
جان والترز، مسئول مبارزه با مواد مخدر در دولت بوش، در جریان عملیات «رقص رودخانه» از افغانستان دیدار کرد. وی پس از بازگشت به واشنگتن، در یک نشست خبری در وزارت امور خارجه اعلام کرد که افغانستان در حال «پیشرفت چشمگیر» است و اوضاع آن کشور هر روز بهتر میشود. والترز از والی هلمند به خاطر نقش برجستهاش در جنگ علیه تریاک تقدیر کرد و با اطمینان خاطر ادعا نمود که همهی دهقانان، رهبران مذهبی و مقامات محلی در این ولایت از کمپین نابودی خشخاش حمایت میکنند.
عملیات «رقص رودخانه» از هر نظر با نتایجی معکوس روبهرو شد. در محافل دیپلماتیک و مصاحبههای تاریخ شفاهی ارتش، مقامات امریکایی این عملیات را بهعنوان یک «فاجعهی بد برنامهریزیشده» توصیف کردند که از همان ابتدا محکوم به شکست بود. «اوراق افغانستان» از قول یکی از افسران امریکایی از ایالت کنتاکی که در طول این کمپاین به سربازان افغان مشاوره میداد، مینویسد که «آنها ادعا میکنند که عملیات بسیار موفقیتآمیز بود؛ اما به نظر من این حرفها کاملاً مزخرف است.» او حتی میگوید که کل این عملیات «هیچ ارزشی نداشت.»
خود عملیات نیز تصویری از یک حرکت مسخره و بینتیجه را نشان میدهد. «اوراق افغانستان» در توصیف این عملیات ناکام مینویسد: «تراکتورها در گودالها گیر میکردند و در گلولای مزارع فرو میرفتند. بولدوزرها و تجهیزات نظامی نیز بهطور مکرر دچار خرابی میشدند. روش سنتی ضربه زدن به خشخاش با چوب چنان ناکارآمد بود که فرماندهان به زودی تصمیم گرفتند آن را بهعنوان یک اقدام بیثمر و بیفایده کنار بگذارند.»
در ۲۴ اپریل سال ۲۰۰۶، کمپاین «رقص رودخانه» با ضربهی جدی مواجه شد: «یک هواپیما تحت هدایت وزارت امور خارجهی ایالات متحده با شانزده سرنشین – که بیشتر آنها مقامات مبارزه با مواد مخدر امریکا بودند – به ردیفی از خانههای گلی در هلمند برخورد کرد. مقامات ایالات متحده و ناتو ابتدا اعلام کردند که تنها دو پیلوت اوکراینی جان باختند؛ اما گزارشهای خبری نشان دادند که دو دختر افغان که روی زمین بودند نیز در این حادثه کشته شدند.»
اندکی از این ماجرا نگذشته بود که تصویر فاجعه بسیار بدتر از آنچه که گزارش شده بود، به دست آمد. مایک وینستید، یکی از افسران ارتش ایالات متحده که در هماهنگی عملیات «رقص رودخانه» مشارکت داشت، گفت که وی «بلافاصله به محل حادثه رسید و به بیرون کشیدن اجساد حدود پانزده افغان از خانههای ویرانشده کمک کرد.» وینستید همچنین از پیدا کردن کیفهایی حاوی اسناد محرمانه و ۲۵۰ هزار دالر پول نقد خبر داد که از هواپیمای تخریبشده به دست آمده بود. به شهادت وی، «این پول از سوی وزارت امور خارجه برای تامین هزینههای کمپین نابودی خشخاش ارسال شده بود.»
امریکاییها بهزودی متوجه شدند که مقامات افغانستان از پولهایی که به منظور نابودی کشت خشخاش به آنها داده میشد، بخش بزرگی را به جیب میزدند و در عوض، با گزارشهای دروغین و اغراقشده، امریکاییها را سرگرم میکردند. سفیر نیومن، در یکی از یادداشتهای محرمانهای که به واشنگتن میفرستد، معاون والی و فرمانده پولیس هلمند را «افرادی بسیار فاسد» توصیف میکند. وی در این یادداشت مینویسد که «بیشتر زمینهای هلمند در دست افراد بانفوذ و قدرتمند قرار دارد و مقامات امنیتی و حکومتی افغانستان نه تنها مزارع خشخاش این افراد را تخریب نمیکنند، بلکه مبارزه با کشت خشخاش را به منبع درآمدی از طریق رشوه و باجگیری تبدیل کرده اند.» به شهادت «اوراق افغانستان»، مامورین فاسد حکومت افغانستان، «در ازای دریافت پول به دهقانان اجازه میدادند که کشت خشخاش خود را به پایان برسانند و محصولاتشان را برداشت کنند.»
این رفتار، در ذهن دهقانان این تصور را نیز ایجاد کرده بود که امریکاییها در مبارزه علیه کشت خشخاش جدیت ندارند و حتی در اخاذی و فساد شریکاند. یکی از افسران امریکایی که در این عملیات بینتیجه و پرهزینه دخیل بود، در مصاحبهای که «اوراق افغانستان» یاد میکند، با تلخی میگوید که «باور کن. تا پایان این عملیات، موهایم سفید شد.»
«اوراق افغانستان» میگوید که «کمپاین نابودی خشخاش عمدتاً به دهقانان فقیر آسیب رساند؛ کسانی که نه ارتباطات سیاسی و نه توان مالی برای پرداخت رشوه به مسوولین دولتی را داشتند. این دهقانان، که بهواسطهی این سیاستها از نظر اجتماعی منزوی و از نظر اقتصادی به شدت فقیر شده بودند، به نیروهای ایدهآل برای جذب در صفوف طالبان تبدیل شدند.»
یکی از افسران امریکایی که در عملیات «رقص رودخانه» نقش مرکزی دارد، میگوید که «نود درصد درآمد مردم ولایت هلمند از فروش خشخاش تأمین میشود. حالا آن را از آنها میگیرند.» او ادامه میدهد: «بله، بهطور مسلم وقتی معیشت مردم از آنها گرفته میشود، با برداشتن سلاح و تیراندازی به نیروهای امنیتی واکنش نشان میدهند. آنها خانوادههایی دارند که باید از آنها مراقبت کنند. این شرایط میتواند منجر به ناامیدی و خشونت بیشتری شود، زیرا مردم در تلاش برای بقا به سمت راههای افراطیتر میروند.»
در گزارش از تاکتیک مؤثری یاد میشود که طالبان با استفاده از آن، سربازگیری راحت و آسانی را انجام میدهند: «کشاورزانی که بهطور داوطلبانه به شورشگران نپیوسته بودند، اغلب بههر حال به خدمت سربازی فراخوانده میشدند. پیش از کاشت، بسیاری از کشاورزان قراردادهایی با قاچاقچیان مواد مخدر امضا کرده و به آنها وعده داده بودند که در پایان زمستان مقدار مشخصی از تریاک خشک یا «ماده خشخاش» را تحویل دهند. حالا که محصولاتشان نابود شده بود، آنها تحت فشار شدیدی بودند تا بدهیهای خود را پرداخت کنند.»
قاچاقبر به این کار ندارد که دهقان مقدار معینی از خشخاش را که پیشاپیش قیمت آن را تحویل گرفته است، از کجا و چگونه تأمین میکند. او به دهقان میگوید: «من سال گذشته ۲۰۰۰ دالر به تو دادم و تو هجده کیلوگرم تریاک از من قرضدار هستی. اگر تو نتوانی این مقدار تریاک را برایم تامین کنی، من یا تو، یا همسرت یا بچههایت را میکشم، و یا تو میتوانی این تفنگ را بگیری و علیه امریکاییها بجنگی.»
این تهدیدها، فشارهای روانی و اجتماعی بر دهقانان را دوچندان میکند و آنها را به سمت انتخابهای خطرناک و افراطی سوق میدهد. در این شرایط، گزینهای جز تسلیم به خواستههای قاچاقبران و در نهایت پیوستن به صفوف طالبان برای این دهقانان باقی نمیماند.
هلمند بهاینترتیب منفجر میشود و طالبان بزرگترین پایگاه عملیاتی خود را در این ولایت ایجاد میکنند. سفیر نیومن در گزارش خود به واشنگتن مینویسد که هلمند در ابتدا یکی از مناطق آرام بود و طالبان حضور چندانی در آن نداشتند؛ اما پس از اجرای عملیات «رقص رودخانه»، این ولایت به یکی از عمدهترین جبهههای نبرد طالبان تبدیل شده است. او در گزارش دیگری که چند روز پس از یادداشت اول خود مینویسد، هشدار میدهد که «امنیت در لشکرگاه به شدت و روز به روز بدتر میشود.»
اتفاق جالب دیگری که در اذهان توطیهاندیش افغانها بهصورتی وارونه و خلاف واقع منعکس شد، ورود نیروهای انگلیسی و بهدستگرفتن مسئولیت هلمند در زمانی بود که وضعیت توسط امریکاییها به بدترین حالت ممکن رسیده بود. در نتیجه، انگلیسیها متهم به تقویت شورشیان و افزایش قدرت آنها در این ولایت شدند. گزارش «اوراق افغانستان» نشان میدهد که انگلیسها با بدشانسی، دقیقاً وقتی وارد هلمند شده بودند که امریکاییها با آشفتهساختن وضعیت، پا به فرار گذاشته بودند.
«اوراق افغانستان»، درست مثل سایر موارد فساد در حکومت افغانستان، مبارزه علیه تریاک را نیز بخشی از یک ناکامی و رسوایی بزرگ میداند و مینویسد که «با وجود تمجیدهای عمومی از سوی مقامات امریکایی و افغان، عملیات «رقص رودخانه» به یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک جنگ تبدیل شده بود. این عملیات بهجای اینکه اعتماد به دولت افغانستان را تقویت کند و درآمد طالبان را کاهش دهد، در سال ۲۰۰۶ این منطقه را به یک پایگاه خطرناک برای شورشیان تبدیل کرد.»
یک قسمت جالب گزارش «اوراق افغانستان» تمجید توریالی ویسا، والی کندهار از نقش موفق ملا عمر در محو کشت خشخاش است. او میگوید: «زمانی که طالبان دستور توقف کشت خشخاش را صادر کردند، ملا عمر میتوانست آن را با چشمی کور اعمال کند. پس از صدور این دستور، هیچکس دیگر به کشت خشخاش اقدام نکرد. اما اکنون میلیاردها دالر به وزارت مبارزه با مواد مخدر اختصاص داده میشود، در حالی که واقعاً تأثیری نداشته و کشت خشخاش حتی افزایش یافته است.»
این سخن از زبان یکی از بلندپایهترین مقامات دولت افغانستان، تصویر مسخرهی زمامداری و سیاست در این کشور را نیز نشان میدهد. توریالی ویسا به گونهای از ناکامی و فساد دولت افغانستان سخن میگوید که گویا خودش در یک کرهی دیگر زندگی میکند و هیچ ربط و نسبتی با این دولت و فساد و ناکارگی شایع در آن ندارد.
جنگ علیه تریاک در استراتژی امریکایی به یک بازی ناخوشایندی شباهت دارد که هیچکسی حاضر نیست درگیر آن شود. توصیفی که «اوراق افغانستان» از شانهخالیکردنهای مقامات مختلف امریکایی ارایه میکند، نشان میدهد که این میدان یکی از باتلاقهای مهم در جنگ علیه ترور امریکاییها بوده است.
در «اوراق افغانستان» میخوانیم که «به محض ورود امریکاییها، کشت خشخاش دوباره آغاز و به زودی به یکی از نگرانیهای اصلی برای حضور آنان در افغانستان تبدیل شد. وزارت دفاع ایالات متحده برنامهای برای مبارزه با مواد مخدر نداشت و اولویت آنان شکار القاعده و طالبان بود. وزارت خارجه نیز در تلاش بود تا حکومت نوپای افغانستان را تقویت کند. در همین حال، کنگرهی ایالات متحده بر دولت بوش فشار میآورد که باید جلوگیری از تولید و قاچاق مواد مخدر را در اولویتهای خود قرار دهد.»
مایکل میترینکو، دیپلمات امریکایی که مدتی را به عنوان گروگان در ایران به سر برده بود و پس از طالبان، ریاست هیات بازگشایی سفارت امریکا در کابل را بر عهده داشت، از گفتوگویش با یکی از اعضای کنگره یاد میکند که در سال ۲۰۰۲ به کابل آمده و اصرار داشت که از کشت و قاچاق مواد مخدر جلوگیری شود. میترینکو میگوید: «به نمایندهی کنگره نگاه کردم و گفتم: نماینده، ما هنوز یک دستشویی کارآمد در سفارت نداریم و من باید آن را با حدود صد مرد دیگر تقسیم کنم. شما از من میخواهید برای نابودی تولید خشخاش در آن سوی کشور تلاش کنم؟»
به این ترتیب، در عین حالی که امریکاییها در تلاش بودند تا تصمیم بگیرند که کدام نهاد آنها در جنگ علیه تریاک مشارکت کند، هر نهاد به یک گونه از زیر بار این مسوولیت شانه خالی میکرد: «وزارت دفاع ایالات متحده به این موضوع تمایل نشان نمیداد و سازمان سیا نیز نمیخواست روابط خود را با جنگسالاران و قدرتهای محلی به خاطر مسالهی کشت تریاک به خطر بیندازد. علاوه بر این، متحدان اروپایی امریکا نیز از ورود به این بازی پیچیده و پرخطر خودداری کردند. این بلاتکلیفی و عدم همسویی در میان نهادهای مختلف، باعث ایجاد یک خلای جدی در استراتژی کلی امریکا در مبارزه با مواد مخدر شده و به تداوم و گسترش کشت و قاچاق تریاک در افغانستان منجر شد.
«اوراق افغانستان» مینویسد که جورج بوش، تحت فشار کنگره، از مقامات سازمان ملل و به ویژه متحدان اروپایی خود درخواست کرد تا یک برنامهی جامع برای مبارزه با مواد مخدر طراحی کنند. انگلیسها با پیشنهاد سخاوتمندانهای پا پیش گذاشتند و اعلام کردند که برای هر دهقانی که از کشت خشخاش دست بردارد، به ازای هر چهار جریب زمین، مبلغ ۷۰۰ دلار پرداخت خواهند کرد. این وعدهی جذاب، دهقانان فقیر را به وجد آورد و آنها را به سمت کاشت خشخاش هدایت کرد. «اوراق افغانستان» مینویسد که «در نتیجه، هزاران جریب زمین به مزرعههای خشخاش تبدیل شد و دهقانان با کشت این محصول، بهطور همزمان از دو منبع درآمد بهرهمند شدند: یکطرف از پرداختهای انگلیسها و از سوی دیگر، فروش بخش عمدهای از حاصلات خود به قیمتهای گزاف در بازارهای بینالمللی.» بر اساس گزارش «اوراق افغانستان»، این بازی تا جایی پیش رفت که «حتی برخی از دهقانان، کشت خود را اندکی قبل از زمان تخریب مزارعشان انجام میدادند تا از این برنامهی پرداختی بهرهبرداری کنند.»
مایکل میترینکو، دیپلمات امریکایی، با لحن طنزآمیزی به این وضعیت اشاره میکند و میگوید: «افغانها، مانند بسیاری از مردم دیگر، به راحتی مقادیر زیادی پول را قبول میکنند و هر چیزی را وعده میدهند، زیرا میدانند که شما خواهید رفت.» به این ترتیب، دهقانان وعده میدادند که مزارع خشخاش را میسوزانند، در حالی که در واقعیت، همزمان به کشت و قاچاق مواد مخدر ادامه میدادند.
یک افسر انگلیسی که معاونت جنرال بارنو در عملیات بزرگ علیه ترور را بر عهده داشت، به وضوح وضعیت گیجکنندهای را توصیف میکند که در آن هیچیک از نهادها، چه امریکایی و چه بینالمللی، از چگونگی برخورد با مسالهی مواد مخدر و مبارزه با ترور آگاهی نداشتند. این مناقشه و جنجال میان نهادهای مختلف، نشانهای از نبود هماهنگی و استراتژی واضح در برنامهریزی و اجرای عملیات بود.
افزایش عملیاتهای انتحاری طالبان در سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ توجه و نگرانی اعضای کنگرهی ایالات متحده را جلب کرد. آنها بر این باور بودند که طالبان با استفاده از درآمدهای حاصل از کاشت و قاچاق مواد مخدر تامین مالی میشوند. به همین دلیل فشارهای خود برای ریشهکن کردن کشت تریاک را به یک بخش کلیدی از عملیاتهای نظامی علیه تروریسم تبدیل کردند. ادارهی بوش، تحت فشار مستقیم اعضای کنگره، با اختصاص یک میلیارد دالر به عملیاتهایی مانند «رقص رودخانه»، تلاش کرد تا نشان دهد که مبارزه با مواد مخدر را به عنوان بخشی از استراتژی گستردهتر ضد تروریستی در نظر گرفته است. این رویکرد، در فقدان یک استراتژی روشن و درازمدت، نه تنها عواقب سیاسی و اجتماعی جدی در افغانستان داشت، بلکه باعث ایجاد چالشهای جدید برای سربازان و نیروهای امریکایی نیز شد.
«اوراق افغانستان» نشان میدهد که با آغاز جنگ علیه تریاک، نیروهای امریکایی به صورت مستقیم درگیریهای بیشتری را با کشاورزان و افراد محلی پیدا کردند که به شدت به کشت خشخاش وابسته بودند. این درگیریها نه تنها به افزایش تنشها در مناطق تحت کنترل طالبان انجامید، بلکه به تضعیف اعتبار و اعتماد مردم به نیروهای خارجی و دولت افغانستان نیز منجر شد.
امریکاییها به زودی به یک واقعیت تلخ دیگر پی میبرند: تولید و قاچاق مواد مخدر تنها به طالبان محدود نمیشود. در واقع، گروهی از قدرتمندان در حکومت افغانستان نیز به تجارت تریاک و هروئین بهعنوان یک منبع عظیم درآمد اتکاء کردهاند. سفیر نیومن در یادداشتی که در سال ۲۰۰۵ به واشنگتن میفرستد، از قول همکاران و افراد ارتباطی خود در افغانستان ابراز نگرانی میکند که «بخش رو به رشد مواد مخدر میتواند فساد را از کنترل هر کسی خارج کند. آنها نگراناند که حجم بالای پول غیرقانونی ناشی از کشت، فنآوری و قاچاق تریاک میتواند دولت قانونی افغانستان را در گهوارهاش خفه کند.»
«اوراق افغانستان» مینویسد که «در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶، دولت بوش با توجه به موفقیتهای جنگ امریکا علیه کوکائین در کلمبیا، تصمیم میگیرد تا مزارع تریاک را با استفاده از هواپیما سَمپاشی کند؛ اما وقتی امریکاییها رییسجمهور کلمبیا را که به شدت بر محو کوکائین تأکید داشت، با زمامداران افغانستان مقایسه میکنند، دچار اشتباه فاحشی میشوند. این زمامداران نه تنها به محو کشت خشخاش باور نداشتند، بلکه از آن بهعنوان منبعی سودآور بهرهبرداری میکردند.»
امریکاییها نسبت به صداقت کرزی و اطرافیانش در مبارزه علیه خشخاش شک و تردید داشتند. کابینهی افغانستان به شدت با سَمپاشی مزارع تریاک مخالف بود. آنها نگران بودند که این کار میتواند زمینهای اطراف و منابع آبی منطقه را زهرآلود کند. یکی از مقامات امریکایی میگوید: «خواهان اجرای یک کمپین مؤثر ضد مواد مخدر از سوی کرزی، مانند درخواست از یک رئیسجمهور امریکایی برای توقف تمام فعالیتهای اقتصادی ایالات متحده در غرب میسیسیپی بود. این اندازه از درخواست، نشاندهندهی دشواریِ چیزی بود که ما از افغانها میخواستیم.»
بر اساس گزارش «اوراق افغانستان»، «چالش عمدهای که برای مالیهپردازان امریکایی و اعضای کنگره وجود داشت، پذیرفتن این واقعیت باورنکردنی بود که چرا سربازانشان برای کشوری بجنگند که بزرگترین منبع تولید مواد مخدر در جهان است. این امر بهویژه زمانی مشکلساز میشد که گزارشهایی از افغانستان در روزنامهها منتشر میشد که سربازان امریکایی را در حال گشتزنی در مزارع پر از گل خشخاش نشان میداد.» امریکاییها فکر میکردند که نیروهای شان را به جایی مناسب برای انجام کاری مناسب نفرستاده اند.
«اوراق افغانستان» مینویسد که «توضیح به رایدهندگان دربارهی اینکه چرا امریکاییها در حال جنگ برای نجات کشوری هستند که بیشترین مقدار تریاک را در جهان تولید میکند، کار سادهای نبود.»
از طرفی دیگر، حامد کرزی به نیت امریکاییها برای محو کشت خشخاش، بهویژه از طریق سمپاشی، شک و تردید داشت. او یک بار به حدی پا پیش گذاشت که وقتی با درخواست مستقیم و شخصی بوش مبنی بر اجازهی سمپاشی بر مزارع خشخاش مواجه شد، به صورتی قاطع «نه» گفت.
گزارش «اوراق افغانستان» در فصل یازدهم با سخنانی از ریچارد هالبروک، سفیر سابق ایالات متحده در سازمان ملل پایان مییابد. وی در مقالهای که در واشنگتن پست منتشر شد، برنامهی مبارزه با مواد مخدر امریکا را «ناکامترین و غیر مؤثرترین برنامه در تاریخ سیاستهای خارجی امریکا» قلمداد کرد و نوشته بود: «این فقط هدر دادن پول نیست. در واقع، این به تقویت طالبان و القاعده کمک میکند.»
به این ترتیب، امریکاییها نه تنها در جنگ کلانتر خود علیه ترور و بنیادگرایی و افراطیت سپر انداختند و میدان را برای طالبان خالی کردند، بلکه در جنگ کوچکتری که علیه تریاک آغاز کردند، نیز شکست خوردند و در برابر دهقانان فقیر و سادهی هلمندی پشت دست گذاشتند.
عزیز رویش