اوراق افغانستان: تاریخ پنهان جنگ؛ راست یا دروغ؟

Image

کتاب «اوراق افغانستان» با نقل قولی از قاضی دادگاه عالی، هوگوال‌بلک، شروع می‌شود که برای دفاع از حق انتشار اسناد محرم پنتاگون در جریان جنگ ویتنام بیان کرده بود. این اسناد در نیویورک‌تایمز و واشنگتن‌پست منتشر شد که با مخالفت و تهدیدات جدی از سوی دولت امریکا مواجه شد. هوگو گفت: «تنها یک مطبوعات آزاد و بدون محدودیت می‌تواند به‌طور مؤثر فریب در دولت را افشا کند». او یکی از مهم‌ترین مسوولیت‌های یک مطبوعات آزاد را این می‌داند که اجازه ندهد «هیچ‌بخشی از دولت مردم را فریب دهد و آنان را به سرزمین‌های دور بفرستد تا در اثر بیماری‌ها و گلوله‌ها و خم‌پاره‌های بیگانه کشته شوند.»

با حکم دادگاه عالی در حمایت از السبرگ و روزنامه‌های نیویورک‌تایمز و واشنگتن‌پست، گسترده‌ترین حجم اطلاعات و اسناد طبقه‌بندی‌شده‌ی حکومت ایالات متحده در جریان جنگ ویتنام افشا شد. بعد از آن حادثه، اوراق پاناما منتشر شد که رسوایی مالی شرکت‌های بزرگ را برملا می‌کرد. در سال‌های اخیر ویکی‌لیکس نیز حجم بلندی از اسناد محرم دولت امریکا را افشا کرد که در آن رد پای زمام‌داران و سیاست‌گران افغانستان نیز شامل بودند.

کتاب «اوراق افغانستان» مقدمه‌ی خوبی دارد که مدخل ورود به این گزارش تحقیقی مهم محسوب می‌شود. کتاب، بر اساس عنوان فرعی آن، تاریخ پنهان جنگی را بیان می‌کند که درگیری در آن، از مجموع سه درگیری امریکا در جنگ اول و دوم جهانی و جنگ ویتنام بیشتر بوده است. این روزها، بحث خروج نیروهای ایالات متحده‌ی امریکا از افغانستان به موضوع حساسی در کمپاین‌های انتخاباتی دونالد ترامپ و کامیلا هریس تبدیل شده است. کنگره‌ی امریکا نیز موضوع خروج و سهم دولت‌مداران گذشته‌ی امریکا در این شکست و رسوایی بزرگ را ناخن می‌گذارد و پای زلمی خلیل‌زاد را به عنوان مهندس و معمار کنفرانس دوحه و رهنمای برگشت طالبان بر اریکه‌ی قدرت به میدان کشانده‌است.
در مقدمه‌ی کتاب «اوراق افغانستان» چند نکته‌ی مهم مورد توجه قرار می‌گیرد که هم در فهم کتاب و هم به روشن کردن ابعاد پنهان جنگ افغانستان و چالش‌هایی که ایالات متحده با آن مواجه بود، کمک می‌کنند. یکی از این نکته‌ها که برای من جالب است، بیان فاصله بین روایت عمومی و واقعیت در گفتار و عمل‌کردهای سیاست‌مداران امریکا است. این مقدمه نشان می‌دهد که چه اختلاف عمیقی میان آن‌چه مقامات ایالات متحده به مردم می‌گفتند و واقعیت‌های موجود در افغانستان وجود داشته‌است. در حالی‌که دولت مرتباً از پیشرفت در جنگ سخن می‌گفت، در عمل بسیاری از چالش‌ها و ناکامی‌ها مخفی نگه‌داشته می‌شدند و به جای آن‌ها تصویرها و آمارهای دروغ و دست‌کاری‌شده به خورد مردم داده می‌شدند.

در بخش اول مقدمه یادآوری می‌شود که دو هفته بعد از حملات یازدهم سپتامبر، وقتی که امریکا تصمیم گرفته بود در افغانستان وارد جنگ شود، یک خبرنگار از رامسفیلد، وزیر دفاع امریکا پرسید که آیا شرایطی پیش خواهد آمد که مقامات امریکایی برای اغفال دشمن به رسانه‌های امریکایی دروغ بگویند. رامسفیلد در پاسخ این سوال، از وینستون چرچیل، نخست وزیر انگلیس در دوران جنگ جهانی دوم نقل قول می‌کند که گفته بود «در دروان جنگ، حقیقت به اندازه‌ای ارزش‌مند است که باید با محافظانی از دروغ پاس‌داری شود». اما او تأکید می‌کند که او مرتکب چنین دروغی نخواهد شد و می‌گوید که تصور نمی‌کند او به چنین وضعیتی گرفتار شود تا دروغ بگوید. وی هم‌چنین می‌گوید که «من به یاد نمی‌آورم که هرگز به مطبوعات دروغ گفته باشم. تمایل هم ندارم که دروغ بگویم و به نظر می‌رسد که دلیلی برای دروغ گفتن وجود داشته باشد.» او می‌گوید که«راه‌های زیادی وجود دارد که از گیرافتادن در وضعیتی که در آن دروغ بگوییم، اجتناب کنیم.» اما او از پاسخ به این‌که آیا همین انتظار را از کسانی دیگر که در وزارت دفاع هستند، نیز می‌توان داشت، با لب‌خندزدن شانه خالی می‌کند و به خبرنگار می‌گوید: «تو داری شوخی می‌کنی!» … و قصه‌ی یک دروغ بزرگ و پیامدهای ناگوار آن، دقیقاً از همین جا شروع می‌شود.

مقدمه‌ی «اوراق افغانستان» در مورد اسنادی که در طی سال‌ها از طریق مصاحبه‌ها، گزارش‌ها، و یادداشت‌های محرمانه به دست آمده‌، سخن می‌گوید و نحوه‌ی پیدا کردن و دست‌یافتن به آن‌ها را نیز شرح می‌دهد. در ضمن همین داستان، مقدمه‌ی کتاب واضح می‌سازد که مقامات نظامی و سیاسی آمریکا از وضعیت وخیم جنگ آگاه بودند؛ اما به طور عمدی این اطلاعات را پنهان کردند و جالب است که هیچ مرجعی هم رد پایی از خود بر جای نمی‌گذاشت.

در این مقدمه گفته می‌شود که اوراق افغانستان به نوعی مشابه اسناد پنتاگون در دوران جنگ ویتنام است که نشان می‌دهد الگوی مشابهی از پنهان‌کاری و گم‌راه کردن افکار عمومی در بین سیاست‌مداران امریکا در هر دو دوره وجود داشته‌است. جالب این است که یک‌عده از بازی‌گران عمده‌ی نظامی و سیاسی در جنگ افغانستان کسانی‌اند که تجربه‌ی مستقیم جنگ ویتنام را نیز دارند؛ اما برغم این‌که گفته می‌شود اوراق پنتاگون درس عبرت سنگینی برای دست‌اندرکاران سیاست و جنگ امریکا در آن دوره بوده است، این درس‌های عبرت در افغانستان به صورتی روشن نادیده گرفته می‌شود.

عزیز نسین، در کتاب بی‌شناس‌نامه‌ها، در آخرین صفحات جمله‌ای دارد که در این مورد نیز صدق می‌کند. او گفته بود: «آدمی شیر خام خورده‌است». حرف بی‌موردی نبوده و این شیرخام‌خوردگی یک نسل را در دو مقطع درگیر دو تجربه‌ای می‌سازد که از هر لحاظ شبیه هم  است.

در مقدمه‌ی کتاب تمرکز بر سیاست‌های ناکارآمد و بی‌نتیجه در جنگ افغانستان را نیز از مسایل مهمی می‌داند که در اوراق افغانستان برملا می‌شود. در مقدمه گفته می‌شود که استراتژی‌های متناقض و تغییرات مکرر در روی‌کردها باعث شد که موفقیت واقعی هرگز به دست نیاید. هم‌چنین، در مقدمه به نبود اهداف واضح و مشخص در جنگ افغانستان اشاره می‌شود که این عدم وضوح در اهداف جنگی منجر به سردرگمی و بی‌برنامگی در اجرای مأموریت‌ها شد و اغلب نظامیان و فرستادگان ملکی امریکا در افغانستان، تا آخر هم نمی‌دانستند که گام بعدی شان چیست. وقتی امریکا تصمیم گرفت که نیروهایش را به صورت کامل از افغانستان خارج کند، این عدم وضوح در استراتژی‌ها و اهداف امریکا به رسوایی بزرگی منجر شد. طالبان به تاریخ ۱۵ اگست ۲۰۲۱ به افغانستان برگشتند. این در حالی بود که تا دو روز قبل از آن، هیچ‌کسی در سفارت امریکا برای بسته‌کردن دایمی سفارت‌خانه‌ی این کشور آمادگی نداشت و سفیر این کشور از دو هفته قبل به تعطیلات تابستانی خود رفته بود.

در مقدمه‌ی کتاب گفته می‌شود که بسیاری از مقامات و فرماندهان نظامی در داخل به شدت از نحوه‌ی مدیریت جنگ و تصمیم‌گیری‌های سیاسی انتقاد داشتند. این انتقادات اما به ندرت به گوش مردم رسید. در نتیجه، وقتی این ناهماهنگی‌ها و پنهان‌کاری‌ها به بیرون درز کرد، اعتماد عمومی را به شدت خدشه‌دار کرد و باعث شد مردم به صحت ادعاهای دولت شک کنند.

در مقدمه‌ی اوراق افغانستان به هزینه‌های هنگفت جنگ افغانستان نیز اشاره می‌شود. این هزینه نه فقط از نظر مالی، بلکه از نظر جانی، روانی، و اجتماعی برای نیروهای نظامی و مردم افغانستان کمرشکن بوده‌است. هزینه‌های مالی حضور آمریکا در افغانستان و تعداد تلفات و آسیب‌های روانی سربازان آمریکایی از موضوعات مهم و مورد بحث در گزارش‌ها و تحقیقات متعدد بوده‌است. آمار دقیق و به‌روز از هزینه‌های عمومی جنگ امریکا در افغانستان ممکن است متفاوت باشد و در مقدمه‌ی کتاب نیز به آن به طور واضح پرداخته نمی‌شود؛ اما به‌طور کلی، برخی از برآوردهای کلان تصویر وحشت‌ناکی را به دست می‌دهد. بر اساس برآوردهای پروژه‌ی هزینه‌های جنگ (Costs of War Project) در دانشگاه براون، هزینه‌های کلی جنگ افغانستان برای آمریکا حدود ۲.۳ تریلیون دالر برآورد شده‌است. این هزینه با احتساب سهم و اشتراک سایر کشورهای جهان به مرز نزدیک به دو و نیم تریلیون دالر می‌رسد.

در طول جنگ افغانستان، که از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ به طول انجامید، تلفات و آسیب‌ها نه تنها شامل سربازان آمریکایی، بلکه نیروهای ائتلاف بین‌المللی و نیروهای امنیتی و غیرنظامیان افغانستان نیز بوده‌است. حدود ۳۸۴۶ نفر از نیروهای ائتلاف بین‌المللی (شامل آمریکا) در افغانستان کشته شدند. از این تعداد، حدود ۲۴۶۱ نفر سرباز آمریکایی بودند. بیش از ۲۰۰۰۰ سرباز آمریکایی زخمی شدند. آمار دقیقی برای زخمی‌های سایر نیروهای ائتلاف موجود نیست، اما برآورد می‌شود که تعداد زخمی‌های ائتلاف نیز چندین هزار نفر باشد. بیش از ۶۶۰۰۰ نفر از نیروهای امنیتی افغانستان (شامل ارتش، پولیس، و سایر نیروها) در طول جنگ کشته شدند. آمار دقیقی برای زخمی‌های نیروهای امنیتی افغانستان منتشر نشده؛ اما تعداد آن‌ها احتمالاً بسیار بالاتر از تناسب آن با نیروهای ائتلاف بین‌المللی بوده‌است. تخمین زده می‌شود که بین ۴۷۰۰۰ تا ۶۹۰۰۰ غیرنظامی افغان در طول جنگ کشته شده‌اند. تعداد زخمی‌های غیرنظامی به ده‌ها هزار نفر می‌رسد که متأسفانه آمار دقیقی از آن‌ها هرگز به ثبت نرسید. حدود ۳۰٪ از سربازان آمریکایی بازگشته از جنگ، دچار اختلال و استرس پس از سانحه (PTSD) و دیگر مشکلات روانی شده‌‌اند که این شامل بیش از ۳۲۰۰۰۰ نفر می‌شود. هر چند آسیب‌های روانی سربازان دیگر کشورهای ائتلاف به طور دقیق در دست‌رس نیست؛ اما مشابه با آمریکا، بسیاری از آنان نیز از PTSD و دیگر مشکلات روانی رنج می‌برند. این آمار در رابطه با سربازان و پولیس‌ افغان به مراتب بیشتر و وحشت‌ناک‌تر است.

در مقدمه‌ی اوراق افغانستان به طور سربسته به این هزینه‌ها اشاره می‌شود و در فصل‌های بعدی گوشه‌هایی از آن در جریان زمان مورد توجه قرار می‌گیرد.

در این مقدمه به مشکلات نیروهای امنیتی افغان و فساد گسترده در دولت افغانستان اشاره می‌شود که تلاش‌های ایالات متحده را تضعیف کردند. من برخی از این نمونه‌ها را که در گزارش سیگار نیز انعکاس یافته‌است، شرح خواهم داد؛ اما در مجموع، چرخه‌ی فساد، مانند یک اپیدمی نابودکننده، تمام اندام نظام افغانستان را فرا گرفته بود که نیروهای امنیتی و ساختار اداری و تشکیلات سیاسی را به صورت هم‌زمان شامل می‌شد.

در نهایت، مقدمه بر اهمیت بازبینی و اصلاح استراتژی‌ها در مواجهه با جنگ‌ها و ماموریت‌های آینده تاکید می‌کند. در مقدمه گفته می‌شود که این اوراق درس‌هایی را فراهم می‌کند که باید از جنگ افغانستان آموخته شوند و کمک می‌کنند تا از تکرار چنین اشتباهاتی در آینده جلوگیری شود.

در دو پاراگراف نهایی مقدمه گفته می‌شود که «در مجموع، اوراق افغانستان بر اساس مصاحبه با بیش از 10000 نفر که به‌طور مستقیم در جنگ نقش داشته‌اند، تدوین شده‌است. مصاحبه‌های درس‌های آموخته‌شده، تاریخ‌های شفاهی، و یادداشت‌های رامسفلد، بیش از 10000 صفحه اسناد را شامل می‌شود. این اسناد، بدون ویرایش و سانسور، صدای افرادی را آشکار می‌کنند – از کسانی‌که سیاست‌ها را در واشنگتن تعیین کردند تا کسانی که در کوه‌ها و بیابان‌های افغانستان جنگیدند- که می‌دانستند نسخه‌ی رسمی جنگ که به مردم آمریکا ارایه می‌شد، نادرست‌است یا در بهترین حالت به شدت تصفیه و پاک‌سازی شده بود.

با این حال، تقریباً هیچ‌ یک از مقامات ارشد دولتی جرأت اعتراف به این را نداشتند که ایالات متحده به‌طور آهسته در جنگی که زمانی حمایت گسترده‌ی آمریکایی‌ها را داشت، در حال شکست است. با سکوت هم‌دستانه‌ی خود، رهبران نظامی و سیاسی از پاسخ‌گویی و ارزیابی‌های مجددی که می‌توانست نتیجه را تغییر دهد یا درگیری را کوتاه‌تر کند، اجتناب کردند. در عوض، آن‌ها تصمیم گرفتند اشتباهات خود را پنهان کنند و بگذارند جنگ به‌طور بی‌هدف ادامه یابد.

عزیز رویش

Share via
Copy link