با دختران، جهان زیباتر است

Image

هر سال، نوزدهم میزان را به مناسبت روز دختر جشن می‌گیریم؛ روزی که یادآور مقاومت، ایستادگی و شجاعت دختران است. امروز خواستم با نوشتن درباره‌ی این موجود لطیف و مهربان، این روز را در دفترم ثبت کنم.

وقتی قلم در دست گرفتم و واژه‌ی «دختر» را نوشتم، روشنایی عجیبی در قلبم نشست، گویی تمام معناهای عشق، صبر، امید و آرزو در همین واژه خلاصه شده بود.

امروز بیش از هر زمان دیگری به معنای «دختر» اندیشیدم، به هزاران دختری که در این سرزمین، با وجود تمام محدودیت‌ها و مشکلات سد راه‌شان، هنوز رویا دارند، هنوز امید در دل‌های‌شان زنده است و هنوز برای ساختن فردایی بهتر، کتاب در دست می‌گیرند. دخترانی که برای رفتن به مکتب باید هزار در را بکوبند، برای لبخند زدن صدای فریادهای دردناک را بشنوند و برای داشتن رویا، گاهی از جانشان بگذرند.

دختر، تنها شنونده‌ای ساکت نیست؛ صدایی است رساتر از آنچه تصور می‌کنیم.

این روز فقط برای جشن گرفتن و تبریک گفتن نیست. روز دختر یعنی لحظه‌ای برای دیدن، فهمیدن و ارج گذاشتن به تمام آنچه دختران در زندگی ما هستند.

وقتی دختر بودن در جامعه‌ای جرم شمرده شود، حتی نفس کشیدن نیز نوعی پیروزی و مبارزه است و این شجاعت از آنِ ماست؛ ما که با هزاران کابوس وحشتناک از خواب بیدار می‌شویم و واقعیت زندگی‌ ما از آن کابوس‌ها نیز دردناک‌تر است.

اما درست در همین‌جاست که به خودم و دختران سرزمینم بیشتر افتخار می‌کنم؛ زیرا با وجود تمام این کابوس‌ها، باز هم می‌خندیم، باز هم به فکر آموزش و یادگیری هستیم و هنوز هم به آینده می‌اندیشیم.

در لحظه‌ای که می‌نویسم و با قلمم به هر واژه جان می‌بخشم، به این فکر می‌کنم که وجود من و وجود تمام دختران در جهان، همچون آفتاب در دل این دنیاست. اگر من نباشم، اگر هیچ دختری در جهان نباشد، دنیا رنگی نخواهد داشت و از معنا تهی می‌شود. مگر می‌شود جهان بدون آفتاب زنده بماند؟

وجود دختر است که به این جهان معنا می‌بخشد؛ اما امروز در کشور من، این معنا رنگ خود را از دست داده است.

من می‌خواستم معنای وجودی‌ام را با نوشتن و آموختن پررنگ‌تر سازم؛ اما این حق را با سلاح و خشونت از من گرفتند. فهمیدم که دختر بودن جرم نیست، بلکه افتخار است. بااین‌حال، عمل‌کردهای غیرانسانی آنان باورم به این واژه را خدشه‌دار کرد و دورانی را زنده ساخت که در آن، دختر را زنده به گور می‌کردند.

امروز نیز بدتر از آن دوران، ما را با محرومیت از مکتب، آموزش، کار و حتی لبخند زدن شکنجه می‌کنند و این، از زنده‌به‌گور کردن هم دردناک‌تر است.

امروز من هم خندیدم و هم گریستم. گریستم از حس ناتوانی در برابر خشونت و محرومیت از آموزش و حقوق انسانی‌ام،

و خندیدم از امیدی که هنوز در دلم زنده است؛ امیدی به خودم و دختران سرزمینم که هنوز عشق به خواندن و نوشتن را فراموش نکرده‌ایم.

می‌خندم چون پدری دارم که حس افتخار را در وجودم زنده نگه می‌دارد. امروز نخستین کسی که روز دختر را به من تبریک گفت، پدر جانم بود.

بعد از نماز صبح و صرف صبحانه، پدرم با نگاهی پر از عشق و افتخار، روز دختر را به من و خواهرم تبریک گفت.

آنچه بیش از همه خوشحالم کرد، نگاه محبت‌آمیز او بود؛ نگاهی که همیشه ما را روشنایی خانه می‌داند و وجود دختر را نعمتی بزرگ در زندگی معنا می‌کند.

نوشتن درباره‌ی همه این احساس‌ها، برایم حسی از جنس عشق و امید آفرید.

روز دختر، روز تولد عشق، محبت و روشنایی است.

روز من، و روز تمام دختران جهان مبارک.

نویسنده: نرگس نوری

Share via
Copy link