(1)
بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند
مریم با خستگی زیاد کنار کلکین اتاق نشسته بود و به گردنبندی خیره شده بود که فرهان به او هدیه داده بود.
اشکها تمام صورت مریم را تر کرده و از شدت هقهق گریه، نفساش بالا نمیآمد.
مریم با یاد خاطرات و دورانی را که با فرهان گذرانده بود، اشک میریخت. دورانی که برای او مثل یک رؤیا و یک خواب شیرین بود. او حین گریه، گاهی با خودش شعر مثنوی مولانا را زمزمه میکرد:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
فرهان همسر مریم و افسر امنیت ملی بود. او دو ماه بعد از ازدواج با مریم، در یک عملیات نظامی به شهادت رسید و مریم را داغدار کرد. تازه عروسی که هر شام به یاد عزیزش کنار کلکین مینشست و با فرهان حرف میزد و برایش زمزمه میکرد.
(2)
زهرا با قدمهای کوچک و آهسته در یکی از زیباترین پارکهای شهر وین اتریش و در میان گلهای رنگارنگ قدم میزد، او نیز با دلتنگی با خودش زمزمه میکرد بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند.
زهرا شش ماه پیش افغانستان و تمام عزیزانش را ترک کرده و به اتریش آمده بود.
آوارهی دیار غریب و بیکسی، او هر وقت دلش میگرفت، با خودش زمزمه میکرد تا کمی سبک شود.
او گاهی مثل دیوانهها و با صدای بلند که هیچ کدام از عابران معنایش را نمیفهمیدند، میخواند:
بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند.
دلتنگی و غربت، امان زهرا را بریده بود.
(3)
زلیخا زن 60 ساله و پیر در کنج اتاق فقیرانهاش نشسته بود و به عکس کوچک سه در چهار پسرش خیره شده بود و پشت سر هم آن عکس را میبوسید.
پنج سال پیش و در یک شب تاریک، علی دستان مادرش را بوسید. زلیخا در این دنیا به غیر از علی هیچ کسی را نداشت. علی به کابل رفت؛ اما آن شب هیچ کسی نه مادر و نه پسر فکر نمیکردند که دیدار بعدی تا قیامت طول خواهد کشید.
تمام اهالی قریه مرگ علی یگانه پسر و جگر گوشهی زلیخا را پذیرفته بودند؛ به غیر از زلیخا.
او با چشمهای نگران و اشکآلود همیشه منتظر بازگشت علی از سفر بود. مدام به دروازه و مسیر راهی که علی رفته بود مینگریست و در انتظار پس آمد جوان رعنایش بود.
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
شعر حضرت مولانا نیز انگار گم شدهی در خود دارد و گرنه چرا هر کسی با آن به دنبال گم شدهاش است؟
چه رمز و رازی در این شعر نهفته است که همه با آن به دنبال گم شدهی خود است؟
حضرت مولانا هم این شعر را مخصوص و مقید زمان، مکان، سن و سال نکرده و برای کسانی سروده است که درد و اندوه بزرگی در دل دارند.
مخاطب کلام حضرت مولانا محدود نیست؛ به همین خاطر هر کسی به فراخور حالش به سراغ آن میرود.
نویسنده: سکینه رضایی