بهار و استقبال از پرستو

Image

یکی از قشنگ‌ترین مناظر دنیا برایم آیینه است. وقتی جلوی آیینه می‌ایستم، خودم را می نگرم. تازه‌گی‌ها با خودم آشنا شده‌ام. بعد از اشتراک در درس‌های امپاورمنت خود درونی و حقیقی‌ام را یافته‌ام.
من خودم را دوست دارم، روی زیباسازی درونم بیشتر کار می‌کنم و به روحم و خود درونی‌ام کمک می‌کنم تا بزرگ‌تر شود.
 بعد از آشنایی با خودم بود که استوارتر به مسیرم ادامه دادم و تسلیم شدن را به باد فراموشی سپردم. می‌دانم این شکوه و زیبایی خودم است که موانع را یکی‌یکی بر می‌دارد، به من چیزهای قشنگی می‌آموزد و مرا به آن‌چه می‌خواهم نزدیک و نزدیک‌تر می‌کند.
من با خودم کشف کردم که بهار فقط برای گرامی‌داشت یک پرستو می‌آید. من از کشوری هستم که مردمانش سخت طوفانی هستند. ‌در این دیار طوفان‌زده اما شناختن خودم باعث شد طوفان درونم را تبدیل به امواج مفید ایده‌ها و طرح‌های بهتری کنم.
حالا دیگر با سکوتم شعر می‌خوانم، خیال می‌بافم، خودم را به پیاله‌ی چایی در یک گوشه‌ی قلبم مهمان می‌کنم. برای خودم هدیه‌های گران‌بهایی می‌خرم و با خودم دلنوازترین سرود زندگی را می‌خوانم.
این روزها تازه به دنیای دیگری وارد شده‌ام و خودم را مثل کودکی حس می‌کنم که تازه تولد شده و می‌خواهد همه چیز را بداند. سرشار از انرژی مثبت هستم و به همه چیز با دید مثبت می‌نگرم.
برایم دنیایی رنگین‌تر از رنگین کمان ساخته‌ام. پر از رنگ‌های قشنگ. در دنیای من تاریکی دیگر به معنای زشتی و جهل نیست.
حالا دیگر همه جا می‌توانم کودکانه بخندم، می‌توانم تیک تیک ساعت را و حتی ضربان قلبم را بهانه‌ای برای رقصیدن بدانم. می‌توانم آزادانه اشک بریزم، بدون این که به اظهار نظر مردم در مورد خودم، اهمیتی بدهم. می‌توانم زمین بخورم و دوباره برخیزم و از نو شروع کنم و در نهایت می‌توانم عاشق باشم. عاشق هرچه و هر که می‌خواهم. می‌توانم کارهایم را عاشقانه انجام دهم و خودم را دوست داشته باشم.
 در اوایل نمی‌توانستم کلید دروازه‌ی این دنیای زیبا را بیابم؛ ولی درس‌های امپاورمنت گره از کارم گشود و جای کلید را برایم نشان داد. جایش درست روی قلبم بود. شاه کلیدش عشق، یافتن خود واقعی و نگاه زیبا است. حالا وقتی چشمانم را می‌بندم، دید دلم بیشتر می‌شود.
من دست خودم را گرفتم و به این دنیا قدم گذاشتم و حالا هم خودم را با عشق نوازش می‌کنم. به خودم بیشتر اهمیت می‌دهم؛ ولی دیگری را نیز از یاد نمی‌برم و می‌دانم که روحم کم کم بزرگ می‌شود. این را نیز می‌دانم که زندگی در دنیای من روح بزرگ و متعالی می‌خواهد. حالا دیگر می‌توانم عمق نگاه‌ها را بخوانم. با باران نفس می‌کشم و باد را احساس می کنم. گاهی به روحم اجازه می‌دهم عصیان کند و می‌خواهم با لبخندم دنیا را تغییر دهم.
بعد از اشتراک در درس‌های امپاورمنت می‌توانم روزهایم را به خوبی آغاز کنم و به بهترین شکل ممکن ختم کنم؛ چون من به این عقیده هستم که هر آغاز خوب پایان خوبی به همراه دارد. حال آن که اگر با دید مثبت بنگریم، همه چیز را زیبا دیده می‌توانیم. حالا دیگر روزهایم متفاوت‌تر از دیروزم به پایان می‌رسند.
این را فهمیده‌ام که رنجم ارزشمند است و همه‌ی اتفاقات برایم یک درس مهم اند که به بزرگی روحم کمک می کند و من باید از همه‌ی آن‌ها چیزهای خوب و جدیدی بیاموزم.
 درس‌های امپاورمنت برای من سفر درونی را آموخت و این که چگونه می‌توان درون زیبا داشت. این درس‌های امپاورمنت بود که مرا به سمت تأمل روی نکات ظریف و مهم زندگی‌ام برد و من با تأمل روی نکته‌های ظریف هر روز کنجکاوی‌ام بیشتر شد و تشنه‌تر شدم. این حقیقت دارد که می‌گویند: هر قدر از اقیانوس علم بنوشی، تشنه‌تر می‌شوی. برای من هم دقیقا همین اتفاق افتاده است.
 از نظر من این پرچم، نژاد، زبان، ملیت، جنسیت، دین، مذهب و رنگ نیستند که بین انسان‌ها فرق ایجاد می‌کنند؛ بلکه انسان بودن و انسانیت داشتن است که می‌تواند تفاوت عمده‌ای ایجاد کند.
این را نیز آموخته‌ام که برای رویاها، آرزوها و اهدافم سقف نسازم و یقین دارم که نه تنها برای خود و خانواده‌ام، بلکه برای همه کائنات و هستی بهترین هستم و تلاش می کنم بیشتر روی خودم کار کنم و خودم را تا بلندای آرزوها و تا انتهای رویاهایم همراهی کنم. همه چیز ممکن است، تلاش و تقلا حتا در تن ناممکن‌ها نیز جامه‌ی امکان می‌پوشاند. این سفر زیبا ادامه دارد.

نویسنده: پرستو مهاجر، دانش‌آموز برنامه‌ی کلستر ایجوکیشن، لیسه عالی نخبگان بامیکا

Share via
Copy link