در عمرم جرمهای زیادی دیدهام، اما هیچکدام به اندازهی جرم «دختر بودن» و «زن بودن» نبوده است. بله، ما در کشوری زندگی میکنیم که وجود ما جرم محسوب میشود و صدای ما جز «عورت» چیزی نیست. در کشوری زندگی میکنیم که اجازهی انتخاب و رویاپردازی نداریم و همواره پدر، برادر، شوهر و دولت برای ما تصمیم میگیرند.
ما دختران افغانستان از کوچکترین خوشی هم محرومیم. اگر به پدرم بگویم میخواهم درس بخوانم، میگوید: «درس خواندن به درد تو نمیخورد. تو دختر هستی؛ مال مردم. باید خانم خانه باشی. تو فقط برای آشپزی، بچهداری به دنیا آمدهای، تو حق درس خواندن نداری.» دختران نمیتوانند بیرون از خانه کار کنند یا درس بخوانند؛ چون جنس ضعیف هستند. گاهی به پدرم میخندم و میگویم: «پدر، شما تا حالا ما دختران و زنان را درست نشناختهاید. ما ضعیف نیستیم؛ ما قدرتمندتر از چیزی هستیم که در تصور شما میگنجد. وظیفهی ما فقط آشپزی، بچهداری و کار خانه نیست. وظیفهی ما رسیدن به آزادی و رویاهایمان است. ما دختران هر کاری را میتوانیم انجام دهیم؛ ما ده برابر شما قدرتمندیم.» کار ما نشستن در خانه نیست؛ جای ما همان جایی است که شما فکر میکنید فقط متعلق به مردان است. زنی که بهترین مرد را برای رهبری تربیت میکند، خود میتواند ده برابر آن مرد رهبر شود.
پدرم گفت: «دست از خیالپردازی بردار.» گفتم: «پدر، این خیال نیست؛ این رویایی است که فردا به واقعیت تبدیل خواهد شد.»
بله، واقعیت زندگی ما دختران در این کشور این گونه است: اول باید برای رویاپردازی با خانوادهی خود مجادله کنیم. بعد که خانواده راضی شد، حرف جامعه پیش میآید: «شما دختران چرا درس میخوانید؟ در خانه باشید تا پسران و مردان را تحریک نکنید.» اینجا همان کشوری است که تمام بدبختی و مردانگیاش را سر دختران و زنان خالی میکند. اگر امروز از اسلام و دین خدا حرف میزنید، خدا در کجا گفته است که زنان و دختران را فقط برای خانهنشینی آفریده است؟ در کدام آیهی قرآن آمده است که دختران و زنان حق تحصیل ندارند؟ برعکس، مردان و پسران هر کاری که دلشان خواست میتوانند انجام دهند؛ قتل کنند، به ناموس مردم دستدرازی کنند. در کجای قرآن چنین چیزی آمده است؟ بعد دولتی که حتی صدای زن را «عورت» میداند… لطفا، بگذارید نفس بکشیم! ما هم انسانیم! بگذارید رویا داشته باشیم، تحصیل کنیم و زندگیِ را که میخواهیم، داشته باشیم. همانقدر که به پسرانتان اهمیت میدهید، به خواستهها و رویاهای ما هم احترام بگذارید.
اجازه دهید که ما هم نفس بکشیم…!
نویسنده: آمنه تابش