حامد رضایی؛ روایت امید و تلاش در دل مهاجرت

Image

مهاجرت از افغانستان به پاکستان 

در سال 1980 میلادی، گروهی از خانواده‌های هزاره‌های اهل سنت از ولایت کندز افغانستان، به ویژه از ولسوالی خان‌آباد، به قصد آینده‌ی روشن و با آرزوی رسیدن به زندگی بهتر، مهاجرت به کشور پاکستان را آغاز کردند. در میان این خانواده‌ها، خانواده‌ی حامد رضایی نیز مانند همراه با سایر هزاره‌های اهل سنت راه مهاجرت را در پیش گرفتند و زندگی جدیدی را در کشوری بیگانه آغاز کردند. این روایت، داستان حامد رضایی است؛ سفر از سرزمین جنگ‌زده و ظلم‌زده‌ی افغانستان به سوی آینده‌ای پر از چالش‌ها و امیدهای بی‌پایان.

آغاز زندگی در پاکستان

حامد رضایی در سال 1996 میلادی در ساحه‌ی «برمه هوتل سریاب رود» شهر کویته پاکستان به دنیا آمد. خانواده‌اش، مانند بیش از دو هزار خانواده‌ی دیگر از هزاره‌های اهل سنت، از خشونت و ناامنی افغانستان گریخته و به پاکستان پناه بردند. آن‌ها با آرزوهای بزرگ و امید به زندگی در صلح و امنیت، وارد پاکستان شدند؛ اما برخلاف انتظار، با مشکلات فراوان روبرو شدند. زندگی در مهاجرت برای آن‌ها همچون دریای پر تلاطم بود که به سختی در آن شنا می‌کردند.

چالش‌های تحصیلی و آینده‌سازی برای فرزندان

حامد رضایی یکی از کودکان خوشبخت هزاره‌های اهل سنت بود که توانست به مکتب برود؛ اما پس از اتمام دوره‌ی آموزش ابتدایی، به دلیل مشکلات مالی و نداشتن امکانات، نتواست در دانشگاه‌های پاکستان ادامه تحصیل دهد. او به افغانستان بازگشت و پس از سپری کردن امتحان کانکور، در یکی از دانشگاه‌های دولتی این کشور در رشته‌ی تکنولوژی اطلاعات پذیرفته شد؛ اما بنابر مشکلات بازهم از ادامه‌ی تحصیل محروم شد و مجبور شد بازهم از افغانستان فرار کند و به پاکستان پناه بیاورد.

حامد از تحصیل به عنوان تنها راه نجات از فقر و بدبختی یاد می‌کند و در این باره می‌گوید: «وقتی وارد مکتب شدم، هم‌سن و سالانم که مربوط به هزاره‌های اهل سنت بودند، اکثر شان به جای نشستن پشت میزهای مکتب، مجبور بودند کارهای سخت و طاقت‌فرسا انجام دهند تا نانی برای خانواده‌های‌شان پیدا کنند. تحصیل برای آنها به رویایی دست‌نیافتنی تبدیل شده بود و این برایم آزاردهنده بود.» آرزو می‌کردم کاش تمام بچه‌ها بتوانند به مکتب بروند تا با هم درس بخوانیم.»

زندگی در حاشیه‌های کویته

حامد رضایی و خانواده‌اش در منطقه‌ی «برمه هوتل سریاب رود» زندگی می‌کنند. پدرش به عنوان کارگر مشغول به کار است و مادرش در خانه صنایع دستی می‌سازد. زندگی آن‌ها در این منطقه، مانند بسیاری از خانواده‌های هزاره‌های اهل سنت در پاکستان، با سختی‌های فراوان می‌گذرد. مناطقی مانند «خروت آباد»، «غوث آباد»، «کلی بنگلزیی« و «کلی کمالو» جاهایی بودند که خانواده‌های هزاره‌های اهل سنت و اکثرا باشندگان ولایت کندز در آنجا آمده بودند و به عنوان مهاجر زندگی می‌کنند. شرایط این مناطق برای زندگی، همانند جزیره‌هایی در دریای مهاجرت، با سختی‌ها و مشکلات خود همراه است و سازمان‌های حقوق بشری و نهادهای حامی مهاجرین توجهی به آنها نکرده‌اند.

نگرانی‌های فرهنگی و حفظ هویت

با وجود مشکلات گوناگون، خانواده‌های هزاره اهل سنت در پاکستان تلاش می‌کنند تا فرهنگ و سنت‌های خود را حفظ کنند. حامد، در این راستا، به خوبی شاهد بود که چگونه جوانان نسل جدید به دلیل عدم دست‌رسی به آموزش، از هویت و فرهنگ خود فاصله می‌گیرند. او بر این باور است که تنها راه حفظ هویت و فرهنگ این مردم، توجه به آموزش و تحصیل است.

حامد رضایی در این‌باره می‌گوید: «اگر از هر صد نفر، تنها یکی یا دو نفر توانسته‌اند تحصیلات عالی را به پایان برسانند، این آمار برای من به عنوان یک هزاره اهل سنت دردآور است. تحصیل تنها راهی است که می‌تواند ما را از فقر و بدبختی نجات دهد.»

چشم‌انداز آینده و امید برای تغییر

در مسیر دشوار زندگی، حامد و خانواده‌اش همچنان امیدوارند و از دولت پاکستان انتظار دارند که فرصت‌های آموزشی بیشتری برای مهاجرین فراهم کنند. حامد به آینده امیدوار است و می‌خواهد که نسل جدید بتواند از نعمت دانش بهره‌مند شود و پس از تحصیل، به جامعه و کشور خود خدمت کند.

حامد رضایی و خانواده‌اش، با وجود تمام سختی‌ها و چالش‌ها، همچنان به آینده‌ای بهتر امیدوارند. زندگی او و تلاش‌هایش به ما یادآوری می‌کند که انسان‌ها می‌توانند با اراده و امید، بر مشکلات فائق آیند و به سوی یک زندگی بهتر حرکت کنند. داستان حامد، نمونه‌ای است از تلاش برای دست‌یابی به آرزوها و حفظ هویت فرهنگی در برابر چالش‌های زندگی. او نشان داده است که با امید و تلاش، می‌توان از تاریکی به سوی روشنایی حرکت کرد و آینده‌ای بهتر برای خود و نسل‌های بعدی ساخت.

در نهایت، داستان حامد رضایی، روایت‌گر تلاش، امید و پایداری خانواده‌های مهاجر در جست‌وجوی زندگی بهتر است. این داستان از امیدی می‌گوید که حتی در تاریک‌ترین لحظات نیز زنده می‌ماند و به ما یادآوری می‌کند که با علم و اراده، می‌توانیم دنیای بهتری بسازیم.

عبدلواحد منش (بودا)

Share via
Copy link