حُبِ حسین و درس‌هایی از آن

Image

اقدام به نوشتن و سخن‌گفتن از این بحث عمیق و اقیانوس‌گونه، یعنی عاشورای حسینی، کاری ساده و آسان نیست. در ابتدا تصمیمی برای نوشتن درباره‌ی این موضوع نداشتم، زیرا شاید تحلیل عملکرد امام و یارانش و بازگویی دانه‌به‌دانه‌ی اتفاقاتی که در این جریان رخ داده، سراسر رمز است و درس.

اما به‌عنوان یک شیعه که اندکی از دریای حسینی سیراب شده‌ام، دلم نیامد در این ایام اثری از من باقی نماند و دست‌کم از نگینی که در دستانم دارم  ( قلم) استفاده نکنم. نوشتن حتی نام این بزرگوار، به‌تنهایی می‌تواند وزن متنم را دوچندان کند.

حوالی محرم است و منطقه‌ای که با آن خو گرفته‌ام، رنگ‌وبویی دیگر به خود گرفته است. پرچم‌های حسینی به رنگ‌های سیاه، سبز یا سرخ، که نوشته‌هایی بر آن‌ها دیده می‌شود، به این مکان جلوه‌ای متفاوت می‌بخشند.

انگار حال‌وهوای محرم در رگ‌های ما جریان یافته است؛ چنان آشفته، غم‌زده و اشک‌بار شده‌ایم. پیراهن‌های مشکی بر تن می‌کنیم، دستمال‌های سبز محرمی را به گردن می‌اندازیم و اعتراف می‌کنم که حال و هوای محرم، این شور را در دل ما می‌نشاند.

ایامی بسیار شگفت‌انگیز است. در هر کوچه و خیابانی، عزاداران حسینی سقاخانه‌هایی برپا کرده‌اند تا خلق را سیراب کنند؛ انگار نمی‌توانند بپذیرند که امام حسین و یارانش تشنه‌لب جان دادند.

هر مسجدی میزبان عزاداران و مجالس درس حسینی برپا می‌شود. نکته‌ی جالب آن‌که، در لابه‌لای داستان‌های عاشورا، گاهی اخلاق و فلسفه نیز سر برمی‌آورند.

به یاد دارم یکی از سخنرانان می‌گفت: «تو در مجلس امام حسین (ع) نشسته‌ای که فقط گوش کنی و بروی؟ نه! ما این‌ها را می‌گوییم که همین حالا حالت خوب شود. دیده‌ای بعضی وقت‌ها چیزی می‌شنوی و می‌گویی: “ای کاش من هم…!” همین، همان جرقه‌ی نور اول در قلب توست.»

از دیدگاه من، مجالس عاشورا مجموعه‌ای معنوی و مکتبی فلسفی‌اند که با دیگر ایام تفاوت دارند. وقتی شکست و پیروزی، دست در دست هم می‌دهند، می‌شود محرم!

تماشایی است محرم؛ از فرش‌های حسینی گرفته تا سینه‌زن‌های هیاتی، از نذرهایی که پراکنده می‌شوند تا گریه‌های شورانگیز و سوزناک که بر رخسارها جاری می‌گردند. از نوحه‌خوانان جوان گرفته تا کودکانی که پیشانی‌بندهایی با نوشته‌ی «یا حسین شهید» بر سر دارند.

همه‌ساله، گروهی از مردم، با پای برهنه از خانه‌های خود به‌سوی تکیه‌خانه‌ها، زیارت‌گاه‌ها و مساجد می‌روند. واژه‌ی «حُب» در عربی، که معادل آن در دری «عشق» است، چون معنایی قوی‌تر دارد، من از همان واژه‌ی «حب» استفاده می‌کنم. حبِ حضرت علی (ع) و خاندانش با جامعه‌ی کوچک من، چنین کاری می‌کند.

هر لحظه از این ایام، درسی است و امام حسین (ع) در واقع استادی ماهر بود که هر عملکردش، درس کامل از زندگی را به نمایش می‌گذاشت. او برای هر فرد، در هر سن و مقامی، الگویی ارائه داد؛ خواه پدر باشد، برادر یا خواهر.

به‌عنوان مثال، وقتی ظهر شد و وقت نماز رسید، امام شتابان به‌سوی نماز رفت و جنگ را متوقف کرد. همین یک صحنه، چندین درس بزرگ دارد:

نماز، یعنی ملاقات با خداوند، هیچ امر والاتری از نماز نیست. از دیدگاه امام، نخستین و مهم‌ترین دیدار، دیدار با حق است.

ارزش نهادن به زمان: هر کاری زمان خاص خودش را دارد.

نماز، دشمن را سست کرد: چون آنان با فریب در برابر امام قرار گرفته بودند، این عملِ وی، آنان را از درون سست و بی‌روح کرد.

امام و یارانش، دلیران تاریخ بودند که به‌خاطر ایمان و دین، جان خود را فدا کردند.

محرم، مرا و هر انسان عاقلی را به نکته‌ی بزرگ دعوت می‌کند: آن‌که وقتی نیت، یکی باشد، دستان، خودبه‌خود گره می‌خورند.

در محرم، وحدت مردمی به‌خوبی دیده می‌شود؛ نیت‌های خالصانه، کارهای صادقانه و جان‌فدایی‌های اسلامی را می‌توان در کوچه‌پس‌کوچه‌ها مشاهده کرد.

محرم را باید نگریست و از آن آموخت؛ تماشایی است حُبِ حسینی‌ها به حسین (ع).

نویسنده: زهرا علی‌زاده (تیام)

Share via
Copy link