دختر، مال مردم

Image

این روزها گویا شب‌ها تاریک‌تر از همیشه‌اند و روزها جای شب را برای ما دختران می‌گیرند. از هر سو صدای قضاوت و حرف‌های سنگین به گوش می‌رسد. تا کَی می‌توانم این حرف‌ها را بشنوم؟ گوش‌هایم دیگر تاب این همه وزن را ندارند. نمی‌توانم در میان این هیاهو، صدای خودم را پیدا کنم.

بارها شنیده‌ام که می‌گویند: «دختر مال مردم است.» عبارتی که سنگینی‌اش کمرم را خم کرده است. واژه‌ای که حس بیهودگی را به جانم می‌اندازد. آیا قرار است تمام روزهای زندگی‌ام این‌گونه بگذرد؟ 

هر بار که می‌خواهم آزاد بیندیشم و به رویاها و اهدافم فکر کنم، یادم می‌آید که در این جامعه، من «صاحب‌دار» هستم. از کودکی به ما آموختند که باید این بار سنگین را تحمل کنیم.

این روزها دختران زیادی را می‌بینم که خود را به سوی نابودی می‌کشانند. چرا؟ آیا این گناه خودشان است؟ نه، این تقصیر جامعه‌ای است که پدر و مادر و فامیل‌هایش تنها دغدغه‌ی‌شان اشتباه و خطای دخترانشان است. شاید به‌ندرت کسی از آن‌ها بپرسد: «عزیزم، چه رویایی داری؟ چه برنامه‌ای برای آینده‌ات چیده‌ای؟»

بیشتر خانواده‌ها تنها به «یک وصلت خوب» فکر می‌کنند. آهای دنیا، مگر تو قول نداده بودی که فرصت رویاپردازی به همه بدهی؟ 

آهای پدر و مادرهای عزیز، چرا به جای انتظار برای روزی که دخترتان موفقیت‌هایش را جشن بگیرد، تنها به جشن عروسی‌اش فکر می‌کنید؟ ترحم شایسته دختران نیست. بیایید دست به دست هم دهیم و در هر گوشه از این کوچه‌های تاریک، گل‌های امید و محبت بکاریم.

دختری را می‌شناسم که تنها ۱۶ سال دارد. این روزها با شوق و ذوق از تدارکات نامزدی‌اش می‌گوید: «این لباس چطور است؟ مدل موهایم چه باشد که زیباتر شوم؟» من فقط گوش می‌دهم و در دلم می‌گویم: کاش با من از رویاهایت حرف می‌زدی. کاش می‌گفتی این هفته چه کتابی خواندی یا چه گامی برای هدفت برداشتی. اما نه، این دغدغه‌ها شاید برای او نباشد.

وقتی به این فکر می‌کنم که می‌خواهم خودم باشم، می‌فهمم باید موانع زیادی را پشت سر بگذارم. اما تصمیم دارم برچسب «دختر مال مردم» را کنار بگذارم و جای آن، عنوانی تازه بسازم: «دختری مستقل و آزاد.»

می‌خواهم زندگی‌ام را شاهانه بسازم، نوازنده‌ی گیتار خوشبختی باشم و پروانه‌ای رنگارنگ در دنیای خوبی‌ها شوم.

نویسنده: بی‌نظیر رضایی

Share via
Copy link