دختران افغانستان؛ روایت خاموش قهرمانی

Image

این روزها، خبر تجلیل از روز دختر بسیار شنیده می‌شود. به همین مناسبت، روز 29 اپریل را همه‌ساله در اکثر کشورهای جهان، برای تجلیل از هستی و وجود دختر اختصاص داده‌اند. پس این روز، روز دختر است، روزی که باید از لطافت، امید و زیبایی در سراسر جهان سخن گفت. روزی که باید از لبخندهای ساده، آرزوهای رنگین، و چشم‌های درخشان دختران دنیا یاد کرد؛ اما وقتی پای دختران افغانستان به میان می‌آید، قصه رنگ دیگری می‌گیرد و آن‌چه که باید گفته و دیده شود، وضعیت کاملا برعکس و وارونه دیده می‌شود. اما هرچه با نام دختران افغانستانستان روایت می‌شود، واقعیت انکارناپذیر زندگی و سرنوشت دختران در افغانستان است. قصه‌ی دختران افغانستان، روایتی از صبر، مبارزه و قهرمانی در خاموشی و فراموشی است.

دختران افغانستان از همان کودکی زیر سایه‌ی دردها و سختی‌ها قد می‌کشند. وقتی هنوز کودک اند و باید با عروسک‌های رنگارنگ بازی کنند، بُشکه‌ی سنگین آب را بر دوشش می‌گذارند و در گرمای سوزان تابستان، راه درازی را از چشمه تا خانه طی می‌کنند. دست‌های کوچک‌شان، که باید نازک و لطیف بمانند، با زخم‌های هیزم و آبکشیدن آشنا می‌شوند. موهایش هنوز بوی کودکی می‌دهد؛ اما دلش، دل زنی می‌شود که بار زندگی را زودتر از موعد به دوش می‌کشد و خستگی را با تمام نفس‌های بریده و شکسته به نمایش می‌گذارد.

در خانه، او نه نازدانه‌ی پدر است و نه شاهدخت مادر. او سپیده‌دم، پیش از همه بیدار می‌شود، نان می‌پزد، خانه را جارو می‌کند، خواهر و برادران کوچکش را برای رفتن به مکتب آماده می‌سازد و خودش، گاه در لابه‌لای قابلمه‌های داغ و تشت‌های لباس، آرزوهایش را آرام‌آرام می‌شوید. او پرستار است، آموزگار است، مادر دوم است، بی آنکه کسی او را ببیند یا زحماتش را به رسمیت بشناسد.

دختران افغانستان با رویاهای بزرگ به دنیا می‌آیند. آنها هم دل‌شان می‌خواهد مکتب بروند، داکتر شوند، معلم شوند، آواز بخوانند، نویسنده شوند، دنیا را ببینند؛ اما از آوان کودکی تا زمانی که خودش را شناخته به او گفته‌اند: «تو دختر استی، جایت در خانه است.» او بارها گریسته، بارها دلش شکسته، اما هر بار قوی‌تر از قبل ایستاده است. اگر به در بسته برخورده، دیواری ساخته و از آن بالا رفته، اگر نوری نیافته، خودش شمعی کوچک برافروخته است و از آن، زیبایی و بزرگی دنیای بزرگ را نظاره کرده‌است.

سرزمین دختران افغانستان، سرزمینی است که سایه‌ی جنگ و ناامنی همیشه بر آن گسترده بوده. مکتب‌های دخترانه بسته شده‌اند، رویاها دیوارکشی شده‌اند؛ اما باز هم دختران افغانستان دست نکشیده است. آنها در تاریکی خانه، با نور ضعیف یک شمع یا موبایل قدیمی، کتاب‌هایش را ورق زده، در سکوت خوانده و آموخته‌اند. کتاب‌هایشان را زیر بالش یا در میان لباس‌های کهنه پنهان کرده، مبادا کسی بفهمد و رویاهایش را نابود کند. حتی وقتی دنیا به او گفته بود «حق نداری»، او باز هم با دلِ امیدوارش ادامه داده است.

دختران افغانستان تنها با سختی‌های بیرونی نجنگیده، بلکه با ترس‌های درونی‌اش نیز روبه‌رو شده است. با بغض‌هایی که شب‌ها در تنهایی شکسته و صبح‌ها با لبخندی پنهان از دلش جمع کرده‌اند. آنها آموخته که چگونه قوی باشند، بدون آنکه سنگ‌دل شوند. چگونه بجنگند، بدون آنکه عشق را از دل بیرون کنند. آموخته که چگونه در دل تاریکی، کورسوی امید را زنده نگه دارند.

امروز که از دختران افغانستان سخن می‌گوییم، تنها از ناز و نوازش صحبت نمی‌کنیم، ما از قهرمانانی حرف می‌زنیم که بی‌هیچ تریبون و افتخاری، در سکوت جنگیده‌اند. دخترانی که جامعه به آنها فرصت نداد، اما خود، راه خود را ساخته‌اند. دخترانی که با دستان کوچکشان جهانی از درد را حمل کرده‌اند اما لبخند زدن را فراموش نکرده‌اند.

دختران افغانستان، مجسمه‌های امید اند. آنها نماد ایستادگی اند. آنها، زخمی از دردهای پنهان؛ اما لبریز از آرزوهای بزرگ اند. آنها با هر قدمش، قصه‌ی تازه‌ای از شجاعت می‌نویسند. آنها با هر لبخندشان، تاریکی را می‌شکنند و نوری تازه به دنیا می‌بخشند.

امروز روز دختر است. روز افتخار به تمام دختران افغانستان، به آن‌هایی که هرگز فرصت کودکی نداشتند، اما هزاران بار قوی‌تر از هر قهرمانی ایستاده‌اند. به دخترانی که شبانه از پسِ هزار ترس و اندوه، باز هم کتاب به دست گرفته‌اند. به دخترانی که بارها زمین خورده‌اند؛ اما هر بار با امیدی تازه برخاسته‌اند.

روز دختر به تمام دختران افغانستان  به قهرمانان بی‌صدا، ستاره‌های خاموشی که در تاریک‌ترین شب‌ها درخشیدند، مبارک. شما امید این سرزمین هستید. شما داستان ناتمامِ زیبایی، عشق و مبارزه‌اید.

به شما که زخمی؛ اما استوارید!

به شما که گریه کرده‌اید؛ اما لبخند زدید!

به شما که هرگز دست از رویا نکشیده‌اید!

روزتان مبارک، دختران قهرمان سرزمین من!

نویسنده: شهلا جلیلی

Share via
Copy link