حالا که این یادداشت را مینویسم، اول صبح است؛ صبحی سرد و ابری که نوید آمدن بارش برف یا باران را میدهد. حالا قصهای که اینجا روایت میکنم، قرار است پیامی از یک تحول در دختران سرزمینم باشد.
داستان از این قرار است: با پدرم راهی کورس شدم تا در جلسهی «امپاورمنت» شرکت کنم. وقتی وارد کلاس شدم، دیدم بهار، دوستم، دربارهی توانمندی صحبت میکند که در ادامهی صحبتهایش سوال زیبایی از استاد پرسید: «چگونه توانمند شویم؟»
پس از او، استاد توضیح داد که برای توانمند شدن باید ذهن و جسم خود را تقویت کنیم. این اولین گام برای رشد شخصی است. وقتی استاد این را گفت، در این میان، سوال دیگری ذهن همه را درگیر کرد: «چگونه از نظر ذهنی و جسمی رشد کنیم؟»
به یاد آوردم که چند روز پیش، هنگام درس خواندن طبق برنامه، با مشکلاتی در مدیریت تاکتیکها، برنامهریزی و حل سوالات دشوار روبهرو بودم. حجم درسها مرا گیج کرده بود و دایم از خود میپرسیدم: «چگونه باید برنامهریزی کنم؟ چطور درسها را بخوانم و مشکلاتم را حل کنم؟»
وقتی اطرافم را نگاه کردم، دیدم دوستانم هم با مشکلات مشابهی مواجه اند؛ انفرادی درس میخواندند و با چالشهای درسی دستوپنجه نرم میکردند.
ایدهی تشکیل گروه دوستانه
به ذهنم رسید که با تشکیل یک گروه دوستانه، این مشکلات را برطرف کنیم. وقتی این ایده را با دوستانم در میان گذاشتم، همگی با اشتیاق پذیرفتند. این یکی از بهترین پیشنهادهایی بود که تاکنون داده بودم. قرار شد من، بهار ابراهیمی، بهار سلطانی، بصیره، و مهدیه، مانند پنج عنصر در کنار هم یک گروه دوستانه تشکیل دهیم. هدف ما این بود که زمستانی مملو از دستاورد داشته باشیم و رویاهای خود را تحقق بخشیم.
آغاز برنامهریزی
از اواخر ماه دسامبر، فعالیتهای گروهی خود را آغاز کردیم. تصمیم گرفتیم که پنج مضمون اصلی یعنی ریاضی، کیمیا، فیزیک، انگلیسی و دری را بهعنوان اولویت خود انتخاب کنیم. ازآنجا که یک نفر نمیتوانست برای همهی این مضامین برنامهریزی کند، تصمیم گرفتیم هر مضمون را به یکی از اعضا بسپاریم. فردای آن روز، جلسهای برگزار کردیم و هرکدام برنامهای مشخص و منظم برای یک مضمون ارائه دادیم.
بصیره مسؤول ریاضی شد و گفت: «ریاضی یک، دو و سه را مطالعه میکنیم. روزهای شنبه و یکشنبه را به مرور و حل سوالات آن اختصاص میدهیم.»
بهار سلطانی مسؤول کیمیا شد و توضیح داد: «کیمیای صنفهای دهم، یازدهم و دوازدهم را در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه میخوانیم.»
بهار ابراهیمی مسؤول انگلیسی شد و گفت: «موضوعات مهم انگلیسی را بیروننویسی کردهام. جمعهها آنها را مرور میکنیم.»
مهدیه مسؤول دری شد و پیشنهاد داد: «از صنف هفتم تا دوازدهم، متون دری را مرور میکنیم و هر شب روایتهای روزانهی خود را در دفترچهای مینویسیم.»
من مسؤول فیزیک شدم و گفتم: «مطالعهی فیزیک صنفهای دهم، یازدهم و دوازدهم را برای روزهای دوشنبه و سهشنبه برنامهریزی کردهام.»
همچنین توافق کردیم که هر هفته یک بار جلسهای برای بررسی پیشرفتهای خود برگزار کنیم.
دستاوردهای یک هفته
تنها یک هفته از تشکیل گروه ما گذشته؛ اما نتایج فوقالعادهای بهدست آوردهایم. در این مدت کوتاه، توانستم دو نوشته ۷۰۰ کلمهای بنویسم، درسهای گذشتهام را با نظم مرور کنم، حس رقابت را به دوستی و همدلی تبدیل کنم و….
این سال را با خاطرات زیادی آغاز کردم. گاهی با دلتنگیها و چالشهایم مبارزه کردم؛ اما در کنار دوستانم ادامه دادم. به خود و دیگر دختران شجاع افغانستان افتخار میکنم. ما دخترانی هستیم که در دل مشکلات ایستادهایم و امیدمان را حفظ کردهایم.
پیامی به دختران سرزمینم:
من و دوستانم به همهی دختران در افغانستان میگوییم: قلم بردارید و از ادامهی راه تان بنویسید. نگذارید مشعل امید و روشناییتان خاموش شود. دست خواهران تان را بگیرید و در این مسیر چراغی برای یکدیگر باشید.
در این سال، بیش از همیشه تکیهگاه هم باشیم. هوای سرد این روزها به ما میگوید که دوستان و خواهران تان به آغوش گرم شما نیاز دارند. برای همهی دختران این سرزمین، سالی پر از موفقیت و لحظات زیبا آرزو میکنم.
نویسنده: دینا طاهری