زندگی آن‌سوی خط قرمز

Image

امروزه در دنیایی که پیشرفت‌های چشم‌گیری در زمینه‌ی حقوق بشر و برابری جنسیتی به‌وجود آمده و زنان در جهان امروز از حق و حقوق بشری خود برخوردار هستند، در گوشه‌هایی از زمین زنان و دخترانی هستند که از این حق و حقوق خود محروم شده‌اند و با چالش‌های گوناگون دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ از محدودیت‌های شغلی گرفته تا بسته بودن درهای مکاتب و دانشگاه‌ها. جایی که در آن زنان از حقوق اساسی شان محروم‌اند، افغانستان است.

می‌خواهم امروز از چالش‌ها و مشکلات زنان افغانستان که با آن در گلاویز هستند بنویسم.

شرایط زندگی در افغانستان برای طبقه‌ی ما دختران همیشه دشوار بوده؛ ولی امروزه این دشواری‌ها شدیدتر شده و چهره‌ی خشن‌تر به خود گرفته است. چون در دوران جمهوریت نیز ما زنان و دخترانی در بند کشیده‌شده داشتیم که اجازه‌ی هیچ‌گونه فعالیت اجتماعی و فرهنگی را نداشتند. البته این محدودیت‌ها گریبان همه‌ی دختران این سرزمین را نمی‌گرفت؛ ولی بدبختانه در شرایط کنونی این محدودیت‌ها شبیه بیماری واگیر بوده و یقه‌ی هر یک از زنان و دختران را گرفته است و می‌دانم اگر از این بیشتر دوام کند، دیگر نایی در وجود خانم‌ها نخواهد ماند. البته با آن‌هم می‌دانیم هنوز زنان و دختران چراغ کار، تحصیل و آزادی را در قلب‌های خود روشن نگه داشته‌اند که این خود بیان‌گر همت و شجاعت آنان است.

اما شرایط زندگی طوری رقم خورده است که این روزها حتی برای چند دقیقه‌ای نمی‌توانیم با خیال آسوده در کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر قدم بزنیم؛ بیمِ اینکه مبادا مردان با ریش‌های بلند، لنگی‌های کلان و چپن‌های سفید، شبیه سایه‌ی بیم‌ناک، سراغ ما آمده و به باد توهین و تحقیر خود بگیرند. ترس داریم از اینکه شبیه روزی که از جلوی دروازه‌ی دانشگاه با خشم و عصبانیت همه‌ی خود را راندند، این روزها هم دوباره با آن خشم و عصبانیت روبه‌رو شویم.

البته در افغانستان تنها مساله‌ی درس و تحصیل زنان و دختران نیست؛ اینجا زنان و دختران از هیچ‌گونه حق و حقوق انسانی و بشری خود برخوردار نیستند. اینجا به زنان به چشمِ یک کالا یا جنس می‌بینند و حق و حقوقی بیشتر از مادر شدن به آنان نمی‌دهند؛ چنان‌که صدای ما را «عورت» دانسته و وجود ما در اجتماع را اشتباه و گناه نابخشودنی می‌دانند.

این روزها دایره‌ی زندگی زنان و دختران را تنگ‌تر و تنگ‌تر نموده‌اند و با این عمل، بیشتر زنان را به چالش می‌کشند و بی‌رحمانه دارند با سرنوشت و آینده‌ی ما بازی می‌کنند. از سه سال به این‌سو، در افغانستان هر ثانیه و هر دقیقه زنان قربانی این افراط‌گرایی‌ها شده و می‌شوند.

طی این مدت، دختران به بدترین حالت ممکن قربانی ازدواج‌های زیر سن و اجباری، آزار و اذیت‌های خیابانی و چالش‌های بعد از ازدواج شده‌اند و هر روز زیر خروارهای این ظلمت خرد می‌شوند.

ولی تا هنوز هیچ‌گونه کورسویی از امید به چشم نمی‌خورد. این روزها می‌بینیم زنان ضعیف‌تر شده‌اند و احساس ناتوانی می‌کنند، چون فشارهای زندگی هر ثانیه روی شانه‌های آنان تلنبار می‌شود. این روزها زنان و دختران حتی در خانه‌های خود نیز از امنیت کامل برخوردار نبوده و آنان می‌گویند شب‌ها کابوس می‌بینند و دچار افسرده‌گی شدید هستند.

زنان و دخترانی که از کوچه‌ها، جلوی کورس‌های آموزشی و سرک‌ها بازداشت شده‌اند، این اتفاق فجیع هم برای خودشان و هم برای کسانی که شاهد آن اتفاقات بوده‌اند واقعاً سنگین تمام شده است. آنان می‌گویند در هیچ جای شهر و یا خانه احساس امنیت ندارند؛ چنان‌که دختران می‌گویند در کوچه یا سرک‌ها با دیدن مردان با چپن‌های سفید چنان می‌ترسند که دست‌وپای خود را گم می‌کنند و نمی‌دانند چه باید بکنند.

بعضی از دختران بعد از رهایی از بند طالبان دست به خودکشی‌های وحشتناک زده‌اند، چون ما دختران همان‌طور که در آغاز بیان کردم، با ذهنیت‌های منفی نه‌تنها طالبان که خانواده‌ها نیز دست‌وپنجه نرم می‌کنیم. دختران با بازداشت شدن، با این تفکر به سمت زندان‌ها می‌روند که در برگشت خود داخل تابوت باشند، چون بعد از رها شدن از بند طالبان با واکنش‌هایی از جانب فامیل و جامعه روبه‌رو می‌شوند که شاید تحمل‌ناپذیر باشد برای خود.

آنان هم از نگاه شخصیتی و هم از دید حرمت‌های انسانی مورد توهین و پرس‌وجو قرار می‌گیرند و هضم نمودن این حالت برای شان دشوار است. در این وضعیت، زنان و دختران دچار تردیدهایی می‌شوند که آنان را وسوسه می‌کند تا بر زندگی خود نقطه‌ی پایان بگذارند.

خانواده‌ها با ذهنیت‌های نادرست، برگشت دختران خود را مایه‌ی ننگ دانسته و وجود آنان را لکه‌ی بدنامی می‌دانند. از خانواده که بگذریم، جامعه طوری با این دختران برخورد می‌کند که انگار نیست شدن آنان حتمی بوده و برای قوم یا نام منطقه‌ی خود مایه‌ی ننگ است و در این صورت دختران مجبور به خودکشی و پایان دادن به زجر کشیدن‌های خود می‌شوند.

رفتار طالبان با زنان به‌شکل خشن و تندرو است. آنان وجود زنان را در اجتماع غیرضروری دانسته و زنان را خارج از دایره‌ی جامعه می‌بینند و این باعث شده است زنان به‌شکل فجیع احساس ناتوانی و پوچی نمایند.

امروزه در افغانستان با زنان طوری برخورد یا رفتار شده است که زنان فکر می‌کنند هیچ‌گونه مسئولیت یا تعهدی نسبت به زندگی یا جامعه‌ی خود ندارند. بسیاری از دختران که با محدودیت‌های شدیدی از جانب فامیل روبه‌رو شده‌اند، تن به ازدواج‌های اجباری داده و تسلیم شده‌اند که واقعاً شرایط زندگی و ادامه دادن برای بسیاری از خود سخت است.

زنان و دختران رویای پرواز کردن را در درون خود داشته‌اند، اما با وضعیتی که روبه‌رو شده‌اند، پذیرفتن این‌که از آرزو و امیال خود دست بکشند برای خود سخت و طاقت‌فرسا است.

فلهذا امیدوار هستم جهان در قسمت نقض حقوق زنان و دختران افغانستان خاموش ننشیند و توجه لازم را در این زمینه داشته باشد؛ به امید روزی که دوباره درهای مکاتب و دانشگاه‌ها به‌روی دختران باز شده، از حق و حقوق بشری خود برخوردار شده باشند و قربانی تصمیم‌های ناعادلانه‌ی فامیل یا اجتماع اطراف خود نشوند.

نویسنده: لطیفه دانش

Share via
Copy link