سلامی به 2025

Image

امروز دفتر خاطرات 2024 زندگی‌ام را خلاصه می‌کنم و این دفتر قطور را می‌بندم. سالی که هجده ساله شدم، سالی که از دوران کودکی‌ام گذر کردم و وارد دوره‌ی جدیدی از عمرم شدم. در این سال بیشتر از هر سال دیگر رشد کردم. دیگر فهمیدم که زندگی فقط در احاطه‌ی مکتب و حول و حوش خانه خلاصه نمی‌شود.

امسال معنای زندگی را آموختم. یاد گرفتم که زندگی به معنای سخت‌‌کوشی، قوی‌بودن و دوام‌آوردن است.

هر تحول اندک در زندگی با خود تغییر را می‌آورد و درسی نیز دارد. با تحولاتی که در زندگی ما رخ می‌نماید، ما بیشتر خود، اطرافیان و دنیا را می‌شناسیم و همین‌طور سال‌ها نیز می‌گذرد و از خود خاطرات، دردها، خوشی‌ها و درس‌هایی را به‌جا می‌گذارد.

سال گذشته وقتی از صنف دوازدهم فارغ شدم، حس خوشحالی داشتم. با فکرکردن به این‌که دیگر قرار نیست صبح وقت به خاطر رفتن به مکتب از خواب بلند شوم و در گرمای تابستان در صنف حاضر باشم، خوش‌حال بودم؛ اما در آغاز این سال وقتی دانش‌‌آموزان مکتب را می‌دیدم که چقدر با شوق به مکتب می‌روند و در آغاز سالی که قرار نبود برای رفتن به مکتب قلم، کتاب و کتابچه‌ام را حاضر کنم، فهمیدم که چقدر برای دختران سرزمینم سخت می‌گذرد که نمی‌توانند به مکتب بروند. آن روز بود که خود را در جایگاه دختر صنف ششم مکتب احساس کردم، دختری که نمی‌تواند سال دیگر به مکتب برود و صنف هفتم را بخواند. من واقعا از دل کسی آمدم که آرزوهایش را در سایه‌ی محدودیت‌های نظام حاکم در افغانستان رها کرد و دیگر نتوانست حتا فکر درس و تعلیم را در سرش بپروراند.

در گذر زمان، در هر خلوت و تنهایی همواره به یاد دختران هم‌سن‌وسالم  می‌افتادم که نتوانستند از مکتب فارغ شوند، نتوانستند جامه‌ی فراغت بپوشند و نتوانستند با فراغت از مکتب بر لبان تشنه‌ی لبخند مادران شان، تبسمی هدیه کنند.

گرچند که دور از وطن بودم؛ اما هرگز حس تعلقم با جامعه‌ی دربند افغانستان و با دختران هم‌نسلم قطع نشدند، هرچیزی یاد آن‌ها را در خاطرم زنده می‌کرد: زمانی که می‌دیدم جمعی از دختران در مرکز آموزشی‌ِ گردآمده‌اند و درس می‌خوانند، زمانی که متوجه می‌شدم دخترانی مناسبت‌های فرهنگی را بزرگ‌داشت می‌کنند و زمانی که با گروهی از دختران مواجه می‌شدم که آزادانه سرود و ترانه می‌خوانند؛ فقط و فقط به پروانه‌های اسیر در قفس که افغانستان نام گرفته است، فکر می‌کردم.

با گذشت هر سال، انسان بزرگ‌تر می‌شود. رنج‌ها، مشکلات، مسوولیت‌ها و درگیری‌هایش  نیز زیاد تر و بزرگ‌تر می‌شوند. من در این سال درس‌های زیادی گرفتم. زمین خوردم بلند شدم، بازهم زمین خوردم تلاش کردم و بازهم بلند شدم و لبخند زدم.

من هرگز فکر نمی‌کردم که روزی معلم شوم و اندوخته‌هایم را به دانش‌آموزانم منتقل کنم. در این سال قشنگ‌ترین اتفاق زندگی‌ام این بود که جامه‌ی معلمی پوشیدم و در صنف‌های درسی مشق رسالت نمودم. وقتی دانش‌آموزانم را می‌دیدم که از من چیزی یاد گرفته‌اند و وقتی فهمیدم که از خود اثری را به آن‌ها انتقال داده‌ام، آن وقت بود که حس خوشحالی و افتخار به خود را درک کردم و دانستم که معلمی قشنگ‌ترین شغل، زیباترین حس و ماناترین کار دنیاست.

با هر کلمه‌ای که به دانش‌آموزانم درس می‌دادم خودم بیشتر می‌آموختم و هر روز بیشتر به رویاهایم نزدیک می‌شدم.

دانش‌آموزانم برای من الگویی از تلاش و سخت‌کوشی بودند. مادران کهن‌سالی که در هفتاد سالگی و با قامت خمیده وارد صنف‌های درسی می‌شدند و پیش‌روی تخته‌ی صنف برای پاسخ‌دادن به پرسش‌هایم می‌ایستادند و نظمی که در کتاب‌چه‌های کارخانگی شان می‌دیدم، بهتر می‌آموختم و بیشتر انگیزه می‌گرفتم.

من وقتی معنای زندگی و امید را دانستم که مادری را دیدم که از این که می‌تواند نامش را بنویسد و بخواند، خوشحالی می‌کرد. وقتی به خود افتخار کردم که مادری از من به خاطر این‌که می‌تواند به تنهایی شماره‌ی تلفن اعضای خانواده و دوستانش را ثبت کند و تابلوهای شهری را بخواند، برایم دعا می‌کرد. وقتی معنای امید و باورداشتن به خود را دانستم که یکی از شاگردان40 ساله‌ام می‌گفت: «استاد، من می‌خواهم از این‌جا مکتب را خلاص کنم و اسناد صنف دوازدهم را بگیرم.» شاید این ناممکن باشد؛ اما امید و انگیزه‌ای که او دارد نمایان‌گر قدرت و انگیزه‌ی اوست.

در سال 2025 آرزو دارم دانش‌آموزانم را در جایگاه‌های بلند ببینم، جایی که با اعتماد به نفس، علم و مهارت‌های شان بتوانند تغییرات مثبتی در زندگی خود و دیگران ایجاد کنند. امیدوارم که آنان همیشه رویاهای بزرگی داشته باشند و با تلاش و پشتکار به آن‌ها دست یابند. آینده‌ی روشن در انتظار آن‌هاست و من به هر قدمی که برای ساختن آن برمی‌دارند، افتخار می‌کنم و باور دارم که این سال جدید برای ما سال پیشرفت، سال علم و سال متفاوت‌تر از هر سال خواهد بود.

پس 2025 سلام! به رویم دری از امید گشا و به من فرصت تحقق تمام رویاهایم را بده!

نویسنده: فایزه حق‌جو

Share via
Copy link