دختری هستم از نسل پنجم، شجاع، زیبا، امیدوار، با استعداد و قدرتمند. شجاع بودنم دلیلی است که به من معنا میدهد، امیدوار بودنم دلیلی است که زندگی میکنم، زیبا بودنم دلیلی است که همه من را دوست دارند، قدرتمند بودنم دلیلی است که هر کاری را که بخواهم انجام میدهم.
از همهی این صفاتی که دارم خوشم میآید. دختری هستم از جنس شجاعت. شجاع بودن اصل من است و معنا دهندهی زندگی من است. ما دختران افغان هستیم که تاریخ افغانستان را رقم می زنیم. امید چه کلمهی قشنگی است.
زمانی که کلمهی امیدوار بودن را میشنوم، حس خوبی دارم. امیدوار بودنم دلیلی است که زنده هستم و به زندگی کردن ادامه میدهم. دختران را میبینم که از جنس امید و سرشار از زیبایی هستند. قدرتی در دستانم و در تمام وجودم دارم که میتوانم با آن هر کاری را که بخواهم انجام دهم.
خوشحالم که قدرتمند هستم و زیبا. با خودم فکر میکنم که چرا من این همه صفات زیبا دارم. شاید خداوند من را مستحق و سزاوار این همه صفات دانسته است. دختران را میبینم که استوار و نترس هستند.
از هیچ چیزی نمیترسند، استوار و محکم هستند. جملهی هست که میگوید هرگز تسلیم نشو و ادامه بده. با این جمله هر روز مستحکمتر و قویتر میشوم. دختری هستم توانا. من توانایی هر کاری را دارم و هرگز تسلیم نمیشوم.
تسلیم نشدن خاصیت من و شجاع بودن نقطهی قوت من است. تسلیم شدن به دختری مانند من شجاع، توانا، زیبا و امیدوار نمیآید. من هرگز دختری نبودم که کاری را نتوانسته باشد و به هر کاری راه حل پیدا نکرده باشد و آن را حل نتوانسته باشد.
دختری هستم رؤیاپرداز. رؤیا کلمهی شیرین، زیبا و معقول است. تمام رؤیاهایم این است که یک روز خودم را در لباس سفید داکتری ببینم و به خودم افتخار کنم. هرگز از رؤیاها و خواستههای خود نمیگذرم و تسلیم نمیشوم.
کمک کردن به مردم را دوست دارم و میخواهم زمانی که داکتر شدم، به مردم کمک کنم و مرهمی برای درد شان باشم و داروی من عشق است. من یک رؤیابان هستم. دختری هستم هدفمند. بزرگترین هدف من این است که صلح را در افغانستان و سراسر جهان با کمک دختران افغان دیگر بیاورم. صلحی که هر کس با آن به آرامش و راحتی می رسد.
صلح را میآورم تا مردم و مخصوصا دختران افغانستان راحت و در آرامش به سر ببرند. من هر روز برای محقق شدن رؤیاها و خواستههای خود زحمت میکشم تا مستحق مقامی شوم که برای بودنش چشم به این جهان گشودهام. دختری هستم از جنس الماس ناشکن و مثل یک کوه استوار.
نویسنده: شبنم