شرم هم خوب چیز است!

Image

این سخن را حشمت غنی احمدزی، برادر اشرف غنی احمدزی، روز شنبه، چهاردهم اگست ۲۰۱۰ برابر با ۲۳ اسد سال ۱۳۸۹، خطاب به من در یک مناظره‌ی تلویزیونی که با او در تلویزیون «نور» داشتم، بیان کرد. در این مناظره، در یک قسمت برنامه، او در حالتی نیم‌خیز، با خشمی آتشین بر من داد زد و گفت: شرم هم خوب چیز است. این روزهای طلایی تان است. یک دقیقه شکر خدا را کنید. بعد، از پست‌های معاونت ریاست جمهوری و وزارت و نمایندگی در پارلمان به عنوان امتیاز‌هایی حساب کرد که هزاره‌ها در دوران جدید به دست آورده‌اند.

این گفت‌وگو به خاطر حادثه‌ی تکان‌دهنده‌ای بود که یک روز قبل، به تاریخ سیزدهم اگست ۲۰۱۰، برابر با ۲۲ اسد ۱۳۸۹، کابل را با موجی از خشونت و فاجعه روبه‌رو کرده بود. نیروهای امنیتی افغانستان برای اولین‌بار در پایتخت کشور بر روی مردم آتش گشودند و در نتیجه‌ی آن ده‌ها کشته و زخمی در موقع افطار به مسجد‌ها و خانه‌های مردم منتقل شدند. در این حادثه، هزاره‌ها در دامنه‌ی کوه قوریغ با کوچی‌هایی که در ساحه‌‌ خیمه زده بودند و گفته می‌شد همه‌روزه به آزار و اذیت مردم می‌پرداختند، درگیر شدند. این درگیری پای پولیس را به میدان کشید و کار به زد و خورد انجامید. هزاره‌های خشمگین، جنازه‌ی یک تن از مقتولین را روی دوش خود گرفته به جاده‌ی شهید مزاری در دشت برچی ریختند و در مسیر خود عکس‌های محقق و خلیلی و برخی از نمایندگان پارلمان را پاره کردند. بر اثر برخورد تظاهرات‌کنندگان با پولیس در نزدیکی‌های حوزه‌ی سیزدهم و اطرف حربی‌شونزی و حومه‌های کوته‌ی سنگی، عده‌ای دیگر نیز کشته و زخمی شدند.

روز شنبه، یک روز بعد از حادثه، مناطق دشت برچی از سوی نیروهای امنیتی محاصره شد و مردم بر اثر وضعیت اضطراری از گشت‌وگذار در شهر منع شدند. برنامه‌ی تلویزیون «نور» نیز در شام همین روز برگزار شد و من با واکنش و سخنان جالبی از سوی حشمت غنی احمدزی مواجه شدم.

از آن روزها، چیزی بیشتر از چهارده سال می‌گذرد. بعد از آن، حوادث و روی‌دادهای زیادی، به دنبال هم رسیدند و رفتند تا بالاخره جمهوریت سقوط کرد و طالبان با امارت اسلامی دوباره بر کشور مسلط شدند. هزاره‌ها، بعد از زنان، یکی از گروه‌های پرجمعیت افغانستان بودند که در حاکمیت طالبان به موقف سنگ زیرین آسیا دچار شدند. ستم و حق‌کشی بر زنان در قالب اپارتاید جنسیتی و ستم و حق‌کشی بر هزاره‌ها تحت عنوان ژنوساید، در سطح رسانه‌ها و مجامع ملی و بین‌المللی بازتاب یافت؛ اما هیچ‌کدام از این دو گروه بزرگ جمعیتی نتوانستند فشار تحقیر و تبعیض را بر خود کاهش دهند.

 در روزهای اخیر، یکی از دوستانم، با یادآوری سخنان حشمت غنی احمدزی، گفته است که این سخن او، نقطه‌ی اوج دوران طلایی هزاره‌ها در افغانستان را نشان می‌داد که از همان روزها افول آن شروع شد. او هزاره‌ها را در عدم درک درست وضعیت و برخوردهای ناشیانه و نابخردانه با فرصت‌هایی که برای رشد و نجات در اختیار داشتند، نکوهش می‌کند و می‌گوید که بعد از آمدن طالبان، تاجیک‌ها و ازبیک‌ها و تمام اقوام دیگر، امتیازهای خود در اداره و نظام سیاسی افغانستان را به نحوی چشم‌گیر حفظ کرده و ده‌ها پست و مقام را در اختیار خود دارند؛ اما هزاره‌ها در هیچ اداره‌ای، به شمول اداره‌های ولایت بامیان و دای‌کندی که حوزه‌ی زیست جمعی هزاره‌هاست، به شماره‌ی انگشت دست هم نقش و سهم ندارند.

هدف من از یادآوری سخنان حشمت غنی احمدزی و نکوهش‌های این دوستم، نقد و بررسی این دو سخن و قضاوت نیست. هدفم، یادآوری یک تکه‌ی دیگر از خاطره‌هایم است که در همین روزها اتفاق افتاد و برای من، به مراتب بیشتر از سخنان حشمت غنی احمدزی، آزاردهنده و تأمل‌انگیز بود. من فردای روزی که در تلویزیون «نور» با حشمت غنی احمدزی گفت‌وگو داشتم، برای شرکت در برنامه‌ی «همراهان جهانی دانشگاه یل» به امریکا سفر داشتم. در امریکا به نامه‌ای دست‌رسی یافتم که به تاریخ ۱۲ جون همان سال، یعنی دقیقاً دو ماه و دو روز پیش از سخنان حمشت غنی احمدزی، از آدرس چهار تن از نخبگان اکادمیک و علمی پشتون خطاب به اوباما ارسال شده بود. این چهار تن در پای نامه‌ی خود، به نحوی بر موقف اکادمیک و علمی خود نیز اشاره کرده بودند: نبی مصداق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه ال‌اس‌ای لندن، دکترای دانشگاه ساسکس، بریتانیا، نویسنده و روزنامه‌نگار؛ رحمت‌ربی زیرک‌یار، دکترای علوم سیاسی دانشگاه آزاد برلین، محقق مستقل؛ محمد داود میرکی، دو فوق لیسانس و دکترا از دانشگاه شیکاگو، نویسنده و دانشگاهی؛ عبیدالله برهانی، دارای مدرک دکترا، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه تونس، دانشگاهی و تحلیل‌گر امور عربی.

من با سه چهره‌ی دیگر آشنایی نداشتم و اولین‌بار بود که اسم شان را می‌شنیدم؛ اما با اسم نبی مصداق، نطاق بخش پشتوی بی‌بی‌سی آشنا بودم. از این هم خبر داشتم که در سال ۱۹۹۷ او را به دلیل سوءاستفاده از امکانات بی‌بی‌سی برای ترویج دیدگاه‌های قوم‌گرایانه و تحریک جنگ داخلی در افغانستان از این رسانه اخراج کردند. وقتی طالبان در سال ۱۹۹۵ به قدرت رسیدند، نبی مصداق یکی از طرف‌داران پرشور این گروه بود و در سال ۱۹۹۷، اندکی پس از آن‌که از بی‌بی‌سی اخراج شد، به قندهار رفت و با مقامات ارشد طالبان در این شهر دیدار کرد. می‌گفتند که او از معدود چهره‌هایی بود که توانسته بود ملا عمر را نیز به صورت حضوری ملاقات کند.

در نامه‌ای که این چهار تن برای اوباما نوشته بودند، از تبعیض بی‌رویه و سیستماتیک علیه پشتون‌ها در دولت جمهوری اسلامی افغانستان شکایت کردند. این در حالی بود که  تقریباً تمامی شخصیت‌های کلیدی غیر پشتون، مخصوصاً هزاره‌ها، از بدنه‌ی حکومت و سازمان‌های غیر دولتی به صورت سیستماتیک پاک‌سازی می‌شدند و موج ناامنی در مسیر جلریز، این باریک‌راه را به دره‌ی مرگ برای هزاره‌ها تبدیل کرده بود و هیچ‌کسی به داد مردم نمی‌رسید.

نامه‌ی نبی مصداق و همراهان او برای من بیشتر از آن‌که نفرت و هراس خلق کند، دشواری آزمون برای عبور از کینه‌توزی و نفرت و خشونت را که گمان می‌رفت با خروج نیروهای بین‌المللی از افغانستان به مرحله‌ی خطرناک و ویران‌گری برسد، برجسته ساخت. در همین سفر به امریکا، به خروج قطعی و حتمی نیروهای بین‌المللی از افغانستان نیز پی‌ بردم که قرار بود تا سال ۲۰۱۴ تکمیل شود. سال ۲۰۱۴، سومین انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان نیز برگزار می‌شد و با ختم دوران زمام‌داری حامد کرزی، اولین انتقال قدرت دموکراتیک نیز صورت می‌گرفت. برای من، سال ۲۰۱۴، تداعی‌کننده‌ی خروج نیروهای اتحاد شوروی در ماه فبروری سال ۱۹۸۹ بود. از سال خروج نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان تا سقوط رژیم داکتر نجیب‌الله، حدود چهار سال فاصله داشتیم که در نگاه من، با غفلت و بی‌خبری سیاسی به خطرناک‌ترین جنگ داخلی در کشور تبدیل شد. جنگ داخلی افغانستان از ماه ثور سال ۱۳۷۱ تا ماه حوت سال ۱۳۷۳، برای من کابوس آزاردهنده‌ای بود که سال‌های سال بر چشم و ذهنم پنجه می‌زد و مرا در خواب و بیداری تکان می‌داد. وقتی به خروج نیروهای بین‌المللی در سال ۲۰۱۴ فکر می‌کردم، این کابوس به شدت در ذهنم برگشت می‌کرد.

راهی که من برای پیش‌گیری از این فاجعه در پیش گرفتم، سهم‌گیری فعال در انتخابات ۲۰۱۴ بود. من با توجه به شناخت و نگرانی‌هایی که از مناسبات قدرت و فرهنگ و نگاه غالب سیاسی در افغانستان داشتم، حس نمی‌کردم که پاسخ نگرانی‌های مرا هیچ چهره‌ی نخبه‌ی هزاره یا تاجیک و ازبیک داشته باشد. من چالش ذهنیت غالب انحصار قدرت در جامعه‌ی پشتون را برجسته‌تر می‌دانستم و پاسخ آن را هم در خود جامعه‌ی پشتون جست‌وجو می‌کردم. اشرف غنی به عنوان کاندیدای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۴ تنها گزینه‌ای بود که حس می‌کردم در اختیار دارم. من انتخابات را مهم‌ترین و موثرترین میکانیزم برای مدیریت یا مهار بحران در کشور می‌دانستم.

متأسفانه نه نگرانی‌های من با انتخابات ۲۰۱۴ پایان یافت و نه نظام و فرهنگ زمخت سیاسی در کشور متحول شد. نامه‌ی نبی مصداق، توجیه تیوریک نگرانی و بدبینی ناشی از شکست من در تلاش‌ها و امیدواری‌هایم بود. من فکر می‌کردم با شرکت در انتخابات سال ۲۰۱۴ و کار با شخصی در حد و قامت داکتر اشرف غنی احمدزی می‌توانیم چرخه‌ی در حال سقوط و فروریزی سیاسی در کشور را متوقف کنیم و رسیدن به اوج خطر را به بهترین فرصت برای نجات و بهبودی سیاسی در کشور خود تبدیل کنیم. شکست من در این امیدواری، شکست من تنها در برابر اشرف غنی یا نبی مصداق نبود. در واقع، این شکست، شکست در باورمندی‌ام به موثریت تلاش‌های سیاسی برای حل بحران دیرینه‌ی مناسبات قدرت در کشور بود. روز سه‌شنبه ۲۶ حمل ۱۳۹۳ برابر با ۱۵ اپریل ۲۰۱۴، وقتی من آخرین نامه‌ی خداحافظی‌ام برای اشرف غنی احمدزی را نوشتم و برایش تسلیم کردم، در واقع، با آخرین حلقه‌ی امیدواری‌ام در راه‌حل سیاسی برای تغییر و تحول دموکراتیک در کشور نیز خداحافظی کردم.

***

در این‌جا ترجمه‌ی نامه‌ی نبی مصداق و همراهان او را که خطاب به اوباما نوشته بودند، بدون هیچ‌گونه تبصره‌ای نشر می‌کنم تا روزنه‌ای را برای فهم واقعیت آزاردهنده‌ای به نام «طالبان» در کشور خود نیز فراهم کنیم. من در این نامه، طنین صدای حشمت غنی احمدزی را حس می‌کردم که در یک سطح کلان، در مقیاس سیاست بین‌المللی، بازتاب می‌یافت و به دست «بارک اوباما، رییس جمهور ایالات متحده‌ی امریکا، هیلاری کلنتون، وزیر امور خارجه‌ی امریکا، جان کری، رییس کمیته‌ی روابط خارجی سنای امریکا، ریچارد لوگر، عضو برجسته‌ی سنای امریکا که شش‌بار در این مقام باقی مانده بود، انگلا مرکل، نخست‌وزیر آلمان و سردبیران روزنامه‌های بزرگ ایالات متحده و دیگر شخصیت‌های مهم» نیز رسانده می‌شد. عنوان این نامه، «روزهای طلایی هزاره‌ها» نبود؛ اما چیزی شبیه آن، «تبعیض علیه پشتون‌ها» بود که به زعم نویسندگان نامه، باید به صورت فوری به آن رسیدگی می‌شد.

***

در پیشانی نامه نوشته شده است که:

«این نامه به رئیس‌جمهور ایالات متحده، باراک اوباما، وزیر امور خارجه، هیلاری کلینتون، رئیس کمیته‌ی روابط خارجی سنا، جان کری، و عضو برجسته‌ی سنا، ریچارد لوگر، صدراعظم آلمان آنگلا مرکل، سردبیران روزنامه‌های بزرگ ایالات متحده و دیگر شخصیت‌های مهم ارسال شد.»

تاریخ امضای نامه ۱۲ جون ۲۰۱۰ است، برابر با ۲۲ جوزای ۱۳۸۹.

***

پشتون‌ها بنیان‌گذاران افغانستان مدرن و گروه اصلی هستند که در طول دو و نیم قرن گذشته از کشور دفاع کرده‌اند. متأسفانه از طریق اطلاعات نادرست و حسادت‌های داخلی قومی، آنها هم از درون و هم از بیرون مورد تبعیض قرار می‌گیرند. پشتون‌ها ۶۲ درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند (بنگرید به بنیاد واک، ترکیب قومی افغانستان ۱۹۹۸؛ دکتر مصداق، شکنندگی سیاسی و دخالت خارجی، ۲۰۰۶) و با این‌حال، با آنها توسط کشورهای همسایه پاکستان و ایران و هم‌چنین پس از سقوط طالبان، توسط نیروهای ناتو و ائتلاف مانند طردشدگان رفتار می‌شوند. در آن سوی مرز در پاکستان، پشتون‌ها ۱۳ درصد از جمعیت ۱۸۰ میلیونی پاکستان را تشکیل می‌دهند (با احتساب منطقه‌ی خودمختار قبایلی فاتا). با این حال، با این جمعیت حدود ۵۰ میلیونی همانند این‌که همه‌ی آنها القاعده یا طالبان هستند، رفتار می‌شود؛ اما هیچ چیزی نمی‌تواند فراتر از حقیقت باشد. در حال حاضر، میلیون‌ها نفر در پاکستان در مخالفت با طالبان در مناطق سوات و فاتا برخاسته‌اند. قابل ذکر است که هیچ پشتون تحصیل‌کرده‌ی افغان به خدمت دولت طالبان که به مدت شش سال در قدرت بود، نرفت. اما هزاران زن، کودک و سال‌مند پشتون (پروفسور مارک دبلیو. هارولد، دانشگاه نیوهمپشایر) که هیچ ارتباطی با گروه‌های مقاومت نداشتند، توسط نیروهای ائتلاف در افغانستان به نام تروریسم بم‌باران شدند. به همین ترتیب، هزاران نفر در پاکستان به بهانه‌ی طالبان بودن، آواره و خانه‌های‌شان تخریب شدند.

بم‌باران‌های مکرر خانه‌ها و روستاها در قندهار، فراه، جنوب و شرق افغانستان که منجر به کشتار زنان و کودکان شده، نه تنها برای افغان‌ها بلکه برای مردم سراسر جهان نفرت‌انگیز بوده‌است. پروفیسور صدیق نورزوی این انزجار را در مقالهای در دسامبر ۲۰۰۹ به خوبی بیان کرد و قتل کودکان پشتون بین سنین یک تا شانزده سال را برجسته نمود. منشأ جنگ کنونی در افغانستان به زمانی برمی‌گردد که طالبان از کنسرسیوم نفتی آمریکایی یونیکال روی‌گردان شدند و به جای آن شرایط بهتر ارائه شده توسط شرکت نفت و گاز بریداس از آرژانتین را برای خط لوله‌ی نفت و گاز آسیای مرکزی از طریق افغانستان به اقیانوس هند پذیرفتند.

در یک کنفرانس سازمان ملل متحد درباره‌ی افغانستان (برلین، آلمان، جولای ۲۰۰۱)، مقامات آمریکایی به وزیر امور خارجه‌ی پاکستان، نیاز نایک، اطلاع دادند که «ما قبل از این‌که برف در اکتبر ببارد به افغانستان حمله خواهیم کرد». به گفته‌ی بروس جی. ریچاردسون، نویسنده‌ی دو کتاب درباره‌ی افغانستان، «برداشت نایک این بود که ایالات متحده به دنبال تغییر رژیم [در افغانستان] برای پیش‌برد پروژه خط لوله‌ی یونیکال بود.» روزنامه‌نگار آمریکایی، ریچاردسون، به یکی از مأموران سابق سیا، کریستین روکا، اشاره می‌کند که به یک مقام طالبان در زمانی که مذاکرات به نفع کنسرسیوم تحت رهبری ایالات متحده در حال شکست بود، گفته بود: «شما یا پیشنهاد طلایی ما را می‌پذیرید یا شما را در فرشی از بمب دفن خواهیم کرد.» هم‌چنین، «ایالات متحده برنامه‌ریزی برای حمله به طالبان را داشت»، /بی‌بی‌سی نیوز، جهان: جنوب آسیا، (سه‌شنبه، ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱، ۱۱:۲۷ گرینویچ/انگلستان. نقل شده در زیرک‌یار، دیدگاه‌های استراتژیک درباره‌ی افغانستان، مه ۲۰۱۰).

این موضوع همچنین توسط سی‌ان‌ان پخش شد. روزنامه‌های گاردین نیز این مصاحبه را منتشر کردند.

یکی دیگر از تبعیضات جدی مشابه علیه پشتون‌ها توسط اتحاد شمال انجام می‌شود که وزارت‌خانه‌ها و سفارت‌خانه‌های مهم افغانستان در خارج را انحصار کرده‌‌اند. در نه سال گذشته، جنگ در مناطق پشتون ادامه داشته است. تعداد محدودی از مکاتب در این ولایت‌های جنگ‌زده باز هستند؛ با این حال، علی‌رغم سختی‌های بی‌پایان، دانش‌آموزان به تحصیل خود ادامه داده‌اند. با این حال، در کابل، تعداد کم‌تری از آن‌ها اجازه یافته‌اند تحصیلات عالی خود را ادامه دهند، به عنوان مثال: سال گذشته از چهار ولایت پشتون قندهار، زابل، ارزگان و هلمند تنها ۷۲۷ دانش‌آموز اجازه یافتند در آزمون وزارت تحصیلات عالی افغانستان قبول شوند، در حالی که در همان زمان از ولایت شیعه‌نشین هزاره تنها ۱۰۵۶ نفر، از ولایت کم‌جمعیت بدخشان ۲۳۰۵ نفر و از ولایت کوچک‌تر جوزجان ۹۴۳ دانش‌آموز در آزمون ورودی دانشگاه «قبول» شدند.

دانش‌آموزان در این مناطق جنگی با خطر جانی به مکاتب می‌روند. با این‌حال، به جای این‌که به آن‌ها اولویت داده شود تا از بورسیه‌های ارائه شده توسط کشورهای دوست بهره‌مند شوند، مورد تبعیض قرار می‌گیرند. دو وزارت‌خانه‌ی امور خارجه و تحصیلات عالی قسم خورده‌اند که اجازه نخواهند داد هیچ پشتونی برای تحصیلات عالی به خارج برود. در عوض، دانش‌آموزان کم‌صلاحیت‌تر از ۹ درصد شیعه‌ی هزاره و ۱۲.۵ درصد تاجیک (به گفته‌ی بنیاد واک و مصدق) تمامی بورسیه‌هایی که توسط هند، روسیه، ایران، مصر و حتی ایالات متحده و انگلستان ارائه می‌شود را دریافت می‌کنند. دکتر میرکی که از یک خانواده‌ی برجسته افغان است و اخیراً به مشاهده‌ی «انتخابات ملی» در کابل پرداخته، این‌گونه تبعیض را برجسته می‌کند:

گروهی از دانش‌جویان پشتون از ولایت میدان وردک به وزارت تحصیلات عالی رفتند و به دنبال بورسیه‌های تحصیلی خارج از کشور بودند. این دانش‌جویان همگی دانش‌جویان ممتاز با دستاوردهای علمی فوق‌العاده بودند، اما به آنها گفته شد که به کویته (در پاکستان) بروند و در آن‌جا بورسیه بگیرند. دانش‌جویان به آنها گفتند که آنها افغان هستند، چرا باید به پاکستان بروند، اما مقامات خندیدند و گفتند «شاید ملا عمر بتواند برای شما بورسیه بگیرد».

گروه دیگری از دانش‌جویان از کابل که شامل پشتون‌ها، تاجیک‌ها و هزاره‌ها بودند به وزارت تحصیلات عالی رفتند تا برای بورسیه‌ها درخواست کنند. همه‌ی دانش‌جویان غیرپشتون بورسیه دریافت کردند، اما حتی با این‌که بیشتر پشتون‌ها از نظر صلاحیت از اقلیت‌ها برتر بودند، هیچ بورسیه‌ای دریافت نکردند.

گروه دیگری از دانش‌جویان پشتون از ولایت بغلان (در مرکز افغانستان) تلاش کردند به کابل بیایند تا در آزمون ورودی دانشگاه شرکت کنند، اما یک جنگ‌سالار محلی تاجیک از این موضوع مطلع شد؛ جنگ‌سالار به اتوبوس دانش‌جویان حمله کرد و همه‌ی آنها را کتک زد و زخمی کرد. هیچ‌کدام از آنها به کابل نرسیدند.

ما نمی‌گوییم که چون پشتون‌ها اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند، باید بیشتر این بورسیه‌ها را دریافت کنند؛ ما خواهان یک معیار مبتنی بر شایستگی علمی هستیم که باید مبنای اعطای چنین بورسیه‌هایی باشد. در هیچ کشوری نمی‌توان اکثریت را برای مدت طولانی مورد تبعیض قرار داد. این تنگ‌نظری‌ها دیر یا زود پیامدهای جدی خواهد داشت.

زیرک‌یار با دکترای علوم سیاسی از دانشگاه آزاد برلین آلمان، که در دانشگاه‌های افغانستان، آلمان و آمریکا تدریس کرده است، قبلاً در برابر چنین تبعیضی صحبت کرده است: «من می‌خواهم یک مسأله‌ی مهم را برجسته کنم: اکثریت جمعیت دانش‌جوی افغان که پشتون‌ها هستند، سهم عادلانه‌ای از بورسیه‌هایی که توسط کشورهای دوست افغانستان ارائه می‌شود، دریافت نمی‌کنند. این سیاست زیان‌آور تمام پشتون‌ها را بدون توجه به محل اقامت‌شان در افغانستان تحت تأثیر قرار می‌دهد و آخرین امید برای فرایند صلح‌سازی و ملت‌سازی در افغانستان جنگ‌زده را به خطر می‌اندازد. من نگرانم که این نوع تبعیض در آموزش و پرورش در آینده موجب بی‌ثباتی‌های اجتماعی و سیاسی بیشتری خواهد شد. همان‌طور که اطلاعات در مورد ساختارهای فسادآمیز سیستم در افغانستان نشان می‌دهد، یک اقلیت کوچک که با قدرت‌های خارجی ارتباط دارد، بخش نامتناسبی از قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور و خدمات خارجی آن را به دست می‌آورد. این نخبگان قدرت اقلیتی مانند دستکش در دست برنامه‌های اجتماعی-اقتصادی و سیاسی که توسط جاه‌طلبی‌های قومی-فرهنگی خارجی ترویج می‌شود، حرکت خواهند کرد. این ساختار جدید قدرت می‌تواند بدون حمایت خارجی، اراده‌ی خود را بر اکثریت پشتون‌ها تحمیل کند. در بیش از ۳۰ سال خشونت در افغانستان، کشور به شدت نیازمند گسترش اقتصاد زمان صلح و ملت‌سازی است، نه یک حلقه‌ی ‌حاکم ضد پشتون و نه کلاسی برای توسعه‌ی یک ایدئولوژی نفرت و عدم تحمل. پژوهش‌گر جینین اسپینک که با واحد ارزیابی و پژوهش افغانستان همکاری دارد، می‌نویسد: «معلمان هم‌چنان نفرت قومی و عدم تحمل را آموزش می‌دهند» و کتاب‌های درسی «هم‌چنان به شدت سیاسی شده‌اند، ترویج شکاف اجتماعی و خشونت، که به نظر می‌رسد توسط جامعه‌ی بین‌المللی نادیده گرفته می‌شود، که سرمایه‌گذاری‌های گران‌قیمت آنها به جای محدود کردن این مشکل، آن را افزایش می‌دهد.» هم‌چنین، من می‌خواهم مسأله‌ی دیگری را برجسته کنم. کتاب واقعیت‌های جهان (۱۹۹۲) توسط سیا اهمیت آماری پشتون‌ها را به شدت کاهش داد. (نکته زیرک‌یار، «پشتون‌نوازی در کتاب بادبادک‌باز: یک عملیات روانی؟»، ۹ دسامبر ۲۰۰۹؛ و بروس ریچاردسون، افغانستان: جستجو برای حقیقت، ۲۰۰۸-۲۰۰۹، صفحه ۲۷۵). هدف از بزرگ‌نمایی جمعیت اقلیت‌های غیرپشتون و کاهش جمعیت اکثریت پشتون‌ها چیست؟ این اقدام عمدی توسط سیا نشان‌دهنده‌ی یک ترفند روابط عمومی برای جلب حمایت جهانی برای یک جنگ ناعادلانه است، که ظاهر یک جنگ عادلانه داده شده است: آزاد کردن اکثریت (اقلیت غیرپشتون‌ها) از به اصطلاح ظلم اقلیت (اکثریت پشتون‌ها).

ما از همه دعوت می‌کنیم تا به این ارقام بورس تحصیلی در طول شش سال گذشته نگاهی بیندازند که نشان‌دهنده‌ی بی‌عدالتی کامل در اعطای بورس‌ها تنها بر اساس تعلقات قومی و زبانی است. به این ترتیب، دانش‌جویان پشتون از تحصیلات عالی محروم می‌شوند، این بی‌عدالتی توسط مقامات کوته‌فکر اتحاد شمال در وزارت‌خانه‌های فوق اعمال می‌شود. برای هر پشتون با توانایی استثنایی، ۸۰-۹۰ غیرپشتون به این بورس‌ها به خارج فرستاده شده‌اند.

اتفاقاً، اکثریت این غیرپشتون‌ها از نظر علمی آماده نیستند در مقایسه با تعداد کمی از پشتون‌ها که به آزمون ورودی دانشگاه کابل راه یافته‌اند.

به عنوان مثال، هند ۲۵۰۰ بورس تحصیلی برای سال ۲۰۰۶-۷ در رشته‌های مختلف ارائه کرد که شامل ۵۰ بورس در رشته‌ی مهندسی بود. تا به امروز هیچ‌کس از دانش‌کده‌های مهندسی در هند فارغ‌التحصیل نشده است. دلیل این امر این است که این دانش‌جویان برای انتخاب در یک رشته‌ی فنی و دشوار واجد شرایط نیستند. آنها نه به سطح زبان انگلیسی لازم برای این رشته‌ها تسلط دارند و نه به سطح پیچیدگی در ریاضیات، مثلثات و فیزیک که برای یک مدرک مهندسی ضروری است. برخی از این دانش‌جویان به کابل بازگشته‌اند در حالی که دیگران در طول چهار سال گذشته از یک رشته به رشته‌ای دیگر در هند منتقل شده‌اند. پروفسور خالق رشید، وابسته‌ی تحصیلی سفارت افغانستان در دهلی می‌گوید که دانش‌جویان غیرواجد شرایط به هند فرستاده می‌شوند در حالی که چنین انتخاب‌هایی بر اساس سیاست‌های تنگ‌نظرانه‌ی قومی، دیگر دانش‌جویان واجد شرایط را از استفاده از این فرصت‌ها محروم می‌کند. نهاد آموزشی هند هم‌چنین هیأتی به کابل فرستاد و درخواست کرد که دانش‌جویان با صلاحیت بیشتری به عنوان سهمیه‌ی دانش‌جویان افغان ارسال شوند زیرا سهمیه باقی مانده است.

ما از شما می‌خواهیم که به تأثیرات بلندمدت چنین تبعیضی توجه کنید و نفوذ خود را بر دولت کرزی اعمال کنید که تنگ‌نظری آنها به نفع افغانستان نیست. پشتون‌ها بنیان‌گذاران و مدافعان دولت هستند. آنها تحمل نخواهند کرد که توسط اقلیت‌ها حکومت شوند چه برسد به این‌که از تحصیلات عالی محروم شوند. با این حال، با چنین تبعیض آشکاری، دولت کرزی و حامیان اتحاد شمال او بذرهای درگیری‌های آینده را می‌کارند. سوال این است که وقتی این حاکمان کنونی دیگر حمایت ۱۵۰,۰۰۰ نیروی خارجی را نداشته باشند، چه خواهند کرد؟ تاریخ افغانستان پر از مقاومت در برابر رژیم‌های تحمیل شده‌ی خارجی و کنترل اقلیت است. جامعه‌ی بین‌المللی باید با همه‌ی افراد در افغانستان از دیدگاه برابری و عدالت رفتار کند. چنین تبعیض‌هایی علیه رهبران آینده و نسل آینده باید فوراً متوقف شود. تمام نهادهای اعطای بورس باید اطمینان حاصل کنند که کمک‌ها و مساعدت‌های آنها به مردم افغانستان سوءاستفاده نشود.پ

عزیز رویش

Share via
Copy link