شک می‌کنیم؛ پس به پیش می‌رویم…!

Image

مساله را می‌خواهم از این‌جا باز کنم که مثلا وقتی می‌خواهیم چیزی بنویسیم، تمرکز ما دقیقا روی مسایلی قفل می‌شود که اغلب موردها، برای ارایه‌ی آن دچار شک و تردید هستیم. آیا می‌توانیم به آن چیزی که واقعا باور داریم، آن را در قالب کلمات مناسب پیاده کنیم و به مخاطب طوری انتقال دهیم که او چیزی را برداشت کند که دقیقا منظور ما نیز همان است. این دقیقا سخت‌ترین مرحله‌ی نوشتن و دشواری مساله است. شک و تردید هم از همین‌جا آغاز می‌شود. این تردید نسبت به خواننده یا مخاطب نیست، این تردید نسبت به خود ماست.

ممکن است وقتی چیزی را در ذهن خود سبک و سنگین می‌کنیم سنجش ابعاد آن چندان چالش‌برانگیز نباشد و در عالم ذهن خود آن را منظم و قابل پیمایش بسازیم؛ اما درست زمانی‌که تصمیمی برای ارایه‌ی آن می‌گیریم، کلماتی که باید ما را کمک کند و مفاهیمی که باید ستون این ساختمان را استوار نگهدارد، ما را بیشتر به شک و تردید می‌کشاند.

البته این را باید یادآور شوم که چنین مساله‌ای در ارایه‌ی تصورات، برداشت‌ها و باورهای ما نسبت به مسایلی در اطراف ماست که با وجود آنها انباری از مفاهیم و تحلیل‌ انباشته شده‌است. در بیان مسایلی که ما در اتفاق آن چندان نقشی نداریم و فقط تصمیم داریم آن را به عنوان ناظر روایت کنیم، با این مشکل دچار نیستیم. در این مرحله فقط باید چارچوب ارایه را مشخص کنیم تا صداقت و بی‌طرفی و بیان کامل مساله لحاظ شده باشد. هرچند شاید خیلی‌ها به این باور باشد که در قالب‌بندی روایت هم باید دارای دید مشخص نسبت به مسایل باشیم تا هم نقطه‌نظر شخصی در آن دخالت داشته باشد و هم صداقت در روایت زیر سوال نرود.

نقطه‌نظر شخصی را به خاطری مطرح می‌کنم که ادعای بی‌طرفی نباید زیر سوال برود؛ به این دلیل: طرز نگاه به مسایل، قالب‎بندی روایت و ستون‌بندی مساله تا به مخاطب رسانده شود، در واقع دخالت راوی را برجسته می‌کند؛ اما نباید فراموش کنیم که حتا تصمیمی بر روایت هم دخالت در مساله است. مثلا، وقتی دید شخصی ما در قالب‌بندی و ستون‌بندی اسکلیت روایت دخالت دارد، به این معناست که ما در این مساله نقش اساسی داریم، حداقل دخالت در روایتی که تصمیم گرفته‌ایم آن را برای مخاطب از زاویه‌ی دید خود ارایه کنیم. اما چیزی که نباید در این میان نادیده گرفته شود، صداقت در برداشت خود ما از مساله است. یعنی تصور نکنیم که مساله طوری واقع شده که خود ما فکر می‌کنیم باید چنین باشد. در مورد بسط تصورات شخصی باید سند داشته باشیم. این سند باید نقل قول از شاهدانی باشد که به عنوان  ناظر در زمان اتفاق مساله در آن‌جا حضور داشته‌اند.

اینجا لازم است بین دو مرحله از روایت مساله و تحلیل مساله تفکیک شود. ما در ارایه‌ی واقعیت مجبوریم، خود را در چارچوب اتفاقی که شاهد آن بودیم، محدود کنیم؛ اما زمانی دست ما باز و سفر ما به دنیای شک و تردید شروع می‌شود که می‌خواهیم واقعیتی که شاهد آن بودیم، تحلیل کنیم. این تحلیل تصویری از واقعیتی است که در ذهن خود ساخته‌ایم و چالشی‌ست که می‌خواهیم وسعت شک و تردید خود نسبت به واقعیت را بسنجیم.  

طوری که در آغاز گفتم می‌خواهم به این نتیجه برسم که شک و تردید، نقطه‌ی آغاز بسط و گسترش باورها و برداشت‌های ماست. شک اولین گامی برای عبور از محدودیت‌های ذهنی است. وقتی ما به شک در خود می‌رسیم که می‌خواهیم کاری انجام دهیم، می‌خواهیم چیزی برای دیگران ارایه کنیم. این‌جا «دیگران»‌اند که ما را در مواجهه با خود و دیگران به چالش می‌کشند. حل این چالش دقیقا همان آغازی برای سفر به دنیای نامحدود شک و تردید است و مثل حل مساله‌ای نیست که دیگر دلیلی برای دنبال کردن مساله‌ نداشته باشیم.

ما شک می‌کنیم که آیا این درست است یا خیر، خوب است یا بد، مفید است یا نمی‌تواند جواب‌گوی چیزی باشد؟ تردید می‌کنیم که آیا می‌شد طوری ارایه داد که هم جامع و هم کامل باشد و هم مساله را به خوبی جمع‌وجور کند؟ جالب است که هر قدر از زاویه‌های گوناگون به مسایل نگاه کنیم، مساله‌های جدیدی خلق می‌شود. از طرفی همین مساله‌های جدید، درواقع کشفیات جدید ما از درون ماست. این‌جا تازه آغاز سفر ما به دنیای شک و تردید است؛ دنیایی که نامحدود و غیر قابل پیمایش است.

شاید در برداشت‌های دینی و مذهبی شک و تردید یکی از چالش‌های بزرگ باشد و متولیان دینی و مذهبی اجازه ندهند، مردم به این مساله زیاد توجه کنند؛ چون شک و تردید قرار نیست پشت دیوار محدودیت‌های ذهنی قایم بماند. شک و تردید هرچیزی که به بار بیاورد متفاوت از گذشته و در شرایطی بنیان‌برانداز است. هرچند می‌خواهم تاکید کنم که هدف من از وارد شدن به دنیای شک و تردید برای نابود کردن ارزش‌های سنتی و کهنه نیست؛ اما دوست دارم بگویم که گیر کردن به ارزش‌های سنتی و قدیمی هم چاره‌ساز نیست. اگر نگاه مثبتی به این مسایل داشته باشیم، گره‌های کور زیادی باز خواهند شد و نتیجه‌ی آن بهتر از گیر کردن به گذشته و پنهان شدن پشت دیوارهای محدودیت است.

ما نباید از شک کردن بترسیم، باید به خود اجازه بدهیم که نسبت به خیلی چیزها در اطراف خود شک کنیم؛ اما شک کردن نباید اساس روابط اجتماعی ما باشد، طوری که واقعیت مسایل دست‌کاری شود و ما و مخاطب ما را از واقعیت دور کند. برای این‌که واقعیت دست‌کاری نشود، باید شک کردن از خود را اول بیاموزیم. وقتی ما به خود شک می‌کنیم به این معناست که تلاش می‌کنیم واقعیت را آن‌ گونه که هست، ببینیم و برای رساندن آن به مخاطب وسوسه‌ی لازم را برای ارایه‌ی کامل و جامع داشته باشیم.

در نتیجه شک و تردید بد نیست. شک و تردید ما را کمک می‌کند که برای خودسازی تلاش کنیم. به زوایه‌هایی از دنیای ذهنی و بیرونی خود برسیم که ما را برای پیمایش و کشف مسایل جدید کمک می‌کند. عبور از محدودیت‌های ذهنی فقط به سلاحی مانند شک ضرورت ندارد. برای پیمایش و گشایش مسایل باید به تکیه‌گاهی مانند تردید باور داشته باشیم تا فلسفه‌ی وجود ما برای پیشرفت و ترقی معنای بهتری داشته باشد.

ممکن است بتوانیم مثال‌های زیادی از پیشرفت بشر بابت شک و تردید بیاوریم؛ اما حالا حوصله‌ی این یادداشت برای پردازش بیشتر آن ندارد. فقط باید به این نتیجه رسیده باشیم که شک و تردید هستی ما را دیگرگون می‌کند و باعث می‌شود که بیشتر «باشیم» و « به پیش» برویم.

علی دهزاد

Share via
Copy link