قلمام را برمیدارم و از کسی مینویسم که نماد بزرگی از عدالت و مقاومت برای همهی مردم افغانستان، بهویژه هزارهها بود.
“تولد، آغاز یک زندگی و یادبود، زنده نگهداشتن یک راه است. امروز، هم روز تولد برادرم است و هم روز شهادت بابه مزاری؛ دو رویداد که یکی نماد امید و دیگری نماد مقاومت است. ما در این روز نهتنها شادی میکنیم، بلکه از فداکاری و آرمانهای بابه مزاری الهام میگیریم. زندگی ادامه دارد؛ اما عدالت و آزادی چیزی نیست که فراموش شود. ما راه او را در قلبمان زنده نگهمیداریم و برای آیندهی بهتر میکوشیم.”
سی سال از شهادت بابه میگذرد؛ اما یادش همچنان در دلهای ما زنده است و هر روز پررنگتر میشود. در روزگاری که زندگی برای هزارهها بسیار دشوار بود و هزاره بودن جرم بزرگ محسوب میشد، او برای حقوق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردمش که از آن محروم بودند، مبارزه کرد. بابه مزاری خواست که هزاره بودن جرم نباشد.
اما او نهتنها برای هزارهها، بلکه برای یک افغانستان متحد جنگید. مزاری باور داشت که عدالت و ثبات افغانستان در گرو وحدت همهی اقوام است. او میدانست که تنها راه نجات این کشور، همبستگی میان مردم آن است. این تفکرش باعث شد که بسیاری از گروههای دیگر نیز به او احترام بگذارند.
او تنها کسی بود که خطر طالبان را از همان ابتدا درک کرد. فهمید که طالبان چه نوع جاندارانی هستند و چگونه در تلاشاند تا افغانستان را به تاریکی بکشانند. او برای دفاع از مردم هزاره و کابل ایستادگی کرد؛ اما زمانی که طالبان او را اسیر کردند، باز هم به جای جنگ، خواست از راه مذاکره و صلح پیش برود. بابه مزاری مردی بود که حتی در سختترین شرایط، راه گفتوگو و عدالت را ترجیح میداد؛ اما کسانی که از انسانیت بویی نبرده بودند، بیرحمانه او را به شهادت رساندند.
مادرم همیشه از بابه مزاری برای ما میگوید؛ از اینکه چگونه شجاعانه برای برابری حقوق هزارهها جنگید. امروز اگر هزارهها هنوز وجود دارند، به خاطر فداکاری او است. اگر او نبود، شاید دیگر هیچ هزارهای وجود نداشت. هر بار که این قصهها را میشنوم، قلبم هزار تکه میشود.
هر سال، مردم افغانستان، بهویژه هزارهها، از سالروز شهادت بابه تجلیل میکردند؛ اما در این سه سال اخیر، با تصرف افغانستان توسط قاتلاتش، مردم از برگزاری این مراسم منع شدهاند. شاید نتوانیم آشکارا این روز مهم را گرامی بداریم؛ اما در قلبهای ما او را زنده نگهمیداریم و هرگز فراموش نخواهیم کرد که چگونه دشمنانش ما را از گرامیداشتش محروم کردند.
اولین بار که شنیدم چوک بابه مزاری در پل سوخته را ویران کردند، قلبم به درد آمد؛ اما آنها نمیدانند که با خراب کردن یک نماد، نمیتوانند یاد و راه او را از بین ببرند.
ما هرگز فداکاری بابه را فراموش نخواهیم کرد. از سخنان و اندیشههایش الهام میگیریم و برای حقوق برابر در این سرزمین مبارزه میکنیم. همانگونه که او برای اینکه هزاره بودن جرم نباشد جنگید، ما دختران نیز مبارزه خواهیم کرد تا دختر بودن جرم نباشد.
بابه مزاری برای عدالت جنگید و به ما آموخت که حق گرفتنی است، نه دادنی. او در برابر ظلم ایستاد و ما نیز، به عنوان دختران این سرزمین، وظیفه داریم که برای حقوق خود مبارزه کنیم. در کشوری که زنان همیشه با تبعیض و محدودیت روبهرو بودهاند، باید صدای خود را بلند کنیم و راهی را که بابه مزاری آغاز کرد، ادامه دهیم.
اگر او برای برابری هزارهها جنگید، ما نیز برای برابری زنان خواهیم جنگید. اگر او برای پایان دادن به تبعیض قومیتی مبارزه کرد، ما نیز برای پایان دادن به تبعیض جنسیتی خواهیم جنگید. بابه مزاری به ما آموخت که نباید تسلیم شد. نباید در برابر ظلم خاموش ماند، نباید گذاشت که تاریخ تکرار شود.
«شهادت او پایانی بر آرمانش نبود، بلکه آغازی برای بیداری ما شد. تسلیم نخواهیم شد و برای تحقق عدالت، همانگونه که او خواست، ادامه خواهیم داد.»
او به ما یاد داد که عدالت فقط یک آرزو نیست، بلکه حقی است که باید برای آن ایستاد و جنگید. امروز، ما دختران افغانستان، نهتنها از نام او، بلکه از راه و آرمانش الهام میگیریم. ما دیگر آن دخترانی نیستیم که سکوت کنند، ما دخترانی هستیم که برای آیندهی برابر خواهند جنگید.
برای حقوق مساوی و اهداف خود میجنگیم، با امید به پیروزی در این راه مقدس.
نویسنده: راحله حسینی