لالایی‌ای از مهر

Image

چند روز پیش، هوای خوبی بود. در گرمای ظهر به کتاب‌خانه می‌رفتم. زمانی که  به آن‌جا رسیدم، دیدم که دروازه‌ی کتاب‌خانه بسته است. به ساعتم نگاه کردم. ده دقیقه زودتر رسیده بودم. ساعت 3 کتاب‌خانه باز می‌شد. از آن‌جایی که باید منتظر می‌بودم، در کنار دروازه، در گوشه‌ای ایستادم و اطراف را نگاه می‌کردم. بعد از چند لحظه  زنی را دیدم که با پاهای برهنه، روی خاک نشسته بود و پسر کوچکی در بغل داشت. پسر چشمان آبی به رنگ آسمان ابری و موهای سیاه داشت. زن با یک دستش او را محکم گرفته بود و با دست دیگرش آهسته بازوی پسرک را نوازش می‌داد. هم‌چنان، زیر لب چیزهایی می‌گفت؛ اما شنیده نمی‌شد.

وقتی نزديک‌تر رفتم، دیدم که لالایی می‌خواند. آهسته و ملایم و با لحن شیرین و کودکانه. نفهمیدم که چه می‌خواند، چون به زبان پنجابی می‌خواند؛ اما با صدای گیرا و با مهربانی پسرش را آماده‌ی خواب می‌کرد. پسرک هم از صدای آرام‌بخش مادر لذت می‌برد و کم‌کم پلک‌هایش سنگین می‌شد و خوابش می‌برد.

در عصری که صدا و سیمای زن عورت به حساب می‌آید و صدای یک زن را برای مردان گوش‌خراش و مزاحم می‌دانند، در شگفتم چگونه منکر صبر بی‌انتها، مهر بی‌مهابا و عطوفت بی‌مانند مادران می‌شوند! همان‌طوری که آن پسرک کوچک با لحن ملایم و آرام صدای مادرش به خواب می‌رفت، همه‌ی مردان به شمول تک‌تکی از اعضای گروه‌های تندرو و تکفیری با صدای زنی بزرگ شده‌اند، همان صدایی که آن‌ها را به خواب می‌برده، گریه‌های شان را آرام می‌کرده و ریتم زندگی را در گوش‌های شان می‌نواخته‌است.

با این‌حال، این جماعت چگونه می‌توانند ادعا کنند که صدای زنان نباید شنیده شود، چون مردان را اذیت می‌کند؟! در حالی که مردان با همین صداها به خواب رفته‌اند. وقتی صدای لالایی مادر اولین‌چیزی‌ست که شنیده می‌شنود و آخرین چیزی که به یاد می‌آورد.

همان‌طوری که به صورت آن زن نگاه کردم، دیدم که لبخندی آرام روی صورتش پخش شده بود، چشمانش با رضایتی عمیق برق می‌زد. پسری که اکنون به خواب عمیقی رفته بود، با آرامش در بغل او دراز کشیده بود. در آن لحظه متوجه شدم که زنان تار و پود وجود ما هستند. آن‌ها پرورش‌دهندگان، مراقبان و ریشه‌های ما هستند. اگر مردان بخواهند صدای زنان را خاموش کنند، به منبع زندگی خود بی‌احترامی کرده‌اند. پس فراموش کرده‌اند که صدای مادرهای‌شان اولین صدایی بودند که نام شان را زمزمه کردند. زنان موسیقی زندگی‌اند.

آن‌ها زیبایی، لطف و جوهر انسانیت‌اند. هیچ‌کسی نمی‌تواند صدای زنان را خاموش کند، چون صدای زنان صدای بشر است. همان‌طوری که آن‌جا ایستاده بودم و منتظر بودم تا کتاب‌خانه باز شود، می‌دانستم که باید علیه بی‌عدالتی‌هایی که علیه زنان صورت می‌گیرد و می‌خواهند صدای آن‌ها را به سکوت مبدل کنند، بنویسم و بگویم. غرق در افکارم بودم که زن به زبان اردو از من پرسید: “در چه فکری غرقی؟” لبخندی زدم و گفتم: “صدای زنان.” کمی گیج شده بود؛ اما چیزی نگفت و لبخندی زد و رفت و من هی زل‌زده‌ به دنبالش نگاه می‌کردم و در عالم خیال و فکرم به او و سرنوشت تلخ و آکنده از سختی و مشقتش می‌اندیشیدم. استقامت و پایداری او در این شرایط سخت، به مثابه‌ی استادی برایم درس سخت‌کوشی می‌داد.

طاهره خادمی

Share via
Copy link