مادران در افغانستان، شجاع‌ترین زنان تاریخ جهان

Image

مادران در افغانستان، شاید برای بسیاری از مردم یک کلمه باشد؛ ولی زمانی‌که این کلمه به گوش‌ ما می‌رسد، نمادی از شجاعت، قهرمانی و صبر یک مادر در افغانستان را نشان می‌دهد. این‌ها کسانی‌اند که در طول تاریخ هرگز ناامید نشدند و به راه‌شان ادامه دادند. این دنیا چیز‌های زیادی از مادران در افغانستان بدهکار است؛ چرا که مادران ما خیلی کم برای خودشان زندگی کردند، لباس دلخواه‌شان را نپوشیدند تا ما لباس جدید بر تن کنیم و غذای خوب نخوردند تا ما سیر بمانیم. دنیا از مادران ما بدهکار هست، اما آن‌ها مدام بخشیده‌اند، سهم خودرا، حق خودرا، آرامش خودرا و در نهایت زندگی‌شان را. مادران ما قصه‌ی دردهایشان را در خفا زمزمه کردند؛ اما تلاش کردند که قصه‌ی مارا به خوشبختی برساند. آن‌ها اشک‌هایشان را در گوشه‌ی چادر پاک و زخم‌هایشان را در اعماق دل دفن کردند. مادران ما شجاع‌ترین جنگجویان تاریخ و دست به دعاترین برای آبادی دنیای فرزندان‌شان‌اند.

ذهن‌ام بعضی وقت‌ها آنقدر درگیر می‌شوند که به خود می‌گویم: “حلیمه، لطفا، کافی‌ست، بس کن و دیگر این‌قدر فکر نکن!” امروز نیز مانند همیشه ذهنم به فکر این بود که مادران در افغانستان چگونه این‌همه از خود صبر و شجاعت نشان می‌دهند؟ آیا این‌ها از جنس سنگ‌اند که هرقدر تیرباران شوند بازهم قوی باقی می‌مانند؟ ذهنم آنقدر درگیر می‌شود که از یاد می‌برم من در این دنیای موازی حضور دارم یا نه؛ ولی افکارم مرا به یک جای دور از اینجا می‌برد که حتی خودم، خودم را پیدا نمی‌توانم و تا مدت‌ها همین‌گونه درگیر می‌ماند.

آن مادری که از طفولیت فرزندان‌اش تا بزرگ شدن‌شان به این فکر می‌کند که آیا فرزندم در کنار من خواهد بود؟ آیا من تا آخر با او همراه می‌شوم؟ اما غافل از آن‌که این دنیا آنقدر بی‌رحم است که به یک مادر هم دل نمی‌سوزاند و فرزندش را در بزرگی از پیش او می‌گیرد.

من از آن مادری می‌گویم که با هزاران بدبختی پسر و دخترش را راهی مهاجرت می‌کند و خودش سال‌ها در حسرت دیدن آنها می‌میرد. من از آن مادری صحبت می‌کنم که وقتی دخترش را بیرون از خانه می‌فرستد تا او به خانه برمی‌گردد تمام نگرانی‌هایش را در دلش پنهان می‌کند. من از آن مادر در افغانستان سخن می‌گویم که وقتی او را با سنگ می‌زنند، ولی حاضر نیست فرزندش یک خراش بردارد. من از آن مادری می‌گویم که سال‌هاست پشت پنجره‌ای از حسرت‌ها، آرزو‌ها و رویاها نشسته است؛ اما آرزوی فرزندش برایش همه‌چیز است و همیشه دعا می‌کند که فرزندانش به آرزوهایش برسند. آن‌ها از زندگی شان گذشتند، آن‌ها سال‌هاست که در خاموشی می‌میرند؛ ولی کسی صدای‌شان را نمی‌شنود.

ذهنم گاهی درگیر این می‌شود که چگونه این مادران ما با این همه رنج و مشکلات دوام آوردن و ادامه دادند؟ مادرانی که بدون هیچ زرهی (لباس محافظتی در وقت جنگ) به میدان جنگ می‌روند، تکه‌تکه می‌شوند، نابود می‌شوند و دریای خون از چشمان‌شان جاری؛ ولی با لب خندان می‌گویند: “مرا چیزی نیست، فقط کمی زخمی شدم.” این‌ها از کدام جنس‌اند که این‌قدر قوی اند و این‌ها چگونه در هر شرایط اینقدر دوام می‌آورند؟ فرزندانش را، کشورش را، حق‌اش را شوهرش و زندگی‌اش را حاکمان این شهر گرفتند؛ ولی او همچنان ادامه می‌دهد، او همچنان در خط نخست شجاع‌ترین زنان نام‌برده می‌شود و او همچنان نماد از قهرمانان تاریخ در جهان‌اند. مادران در افغانستان، هرقدر از زحمت‌های‌شان بگویم و هرقدر مدال‌های افتخار برای آنان داده شود، باز هم کم است؛ زیرا آن‌ها شایسته‌ی بهترین‌ها هستند و هیچ‌چیزی زحمت و تلاش و از خودگذشتگی آنان را نمی‌توانند پوره کند.

نویسنده: حلیمه ضیا

Share via
Copy link