هرگاه به بابه مزاری و مبارزاتش برای هزارهها در آن دوران فکر میکنم یا دربارهاش جستوجو میکنم، او را فردی صاحب رویا و نگاهی روشن و فرد توانمند مییابم. من مزاری را به معنای واقعی کلمه انسان «امپاورمنتی»، یعنی کسی که برای خود رویا و استراتژی بقا دارد، میشناسم. خوب میدانم که جنگ و خشونت راه نجات و احیای زندگی یک ملت نیست؛ اما چه بسا که سالها پیش، در میان جنگها و بدبختیها، کمتر کسی این دیدگاه را حفظ کرده بود. در آن دوران، جنگ بهناچار به استراتژیای برای بقا و ماندگاری تبدیل شده بود.
استاد مزاری با کارها، سخنان و اعمالش، انسان هزاره را که همیشه مورد تبعیض قرار گرفته و در طول قرنها دچار نسلکشیهای خطرناک شده بود، راهنمایی کرد. شاید استاد مزاری در نهایت، ظاهراً پیروز نشد و به طرز فجیعی کشته شد؛ اما با مرگش، بسیاری از هزارهها راه را دریافتند و این بار با دیدگاهی روشنتر و بازتر به اطراف خود نگریستند. او راه را روشن کرد، اگرچه زودتر از ما رفت. به قول سهراب سپهری: «چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید»
مزاری نیز چنین کرد؛ چشمان مردم را شست تا بتوانند طور دیگری ببینند. او نشان داد که جنگ راهحل مساله نیست. او درسهای زیادی برای ما به جا گذاشت؛ اما مهمتر از همه این بود که نمیتوان مسایل را با جنگ و خشونت حل کرد. او، مصالحهی عاری از خشونت را راهی برای آزادی از زندانهای نفاق و کدورت میدانست و نقش همهجانبهی انسانها را در ابعاد سیاسی، مادی و معنوی یک جامعه ضروری میدانست.
استاد مزاری با گفتن اینکه «هزاره بودن جرم نباشد.» به جهان اعلام کرد که «انسان بودن جرم نباشد.» او میخواست که وجود و حضور هزارهها در جامعهی افغانستان جرم تلقی نشود و آنان نیز مانند دیگر انسانها بتوانند حقوق خود را بهعنوان شهروندان این کشور و جهان داشته باشند. او میخواست که هویت هزارهها نادیده گرفته نشود، وجودشان انکار نگردد و از همه مهمتر، هزارهها پیش از آنکه از منظر قوم و مذهبشان قضاوت شوند، به خاطر انسانبودنشان شناخته شوند. مزاری استراتژی بقای بزرگی را در پیش گرفته بود. او رویایی داشت و برای این رویا مبارزه کرد و راهی طولانی پیمود.
حتی امروز که بیش از ۳۰ سال از شهادت بابه مزاری میگذرد، او در قلبهای ما زنده و جاویدان است. هر بار که نام او را به زبان میآورم، با احترامی خاص و عزتی ویژه او را یاد میکنم. عمر مزاری بسیار طولانیتر از آن چیزی است که به جسم او مربوط میشد. او از لحاظ معنوی در قلبهای انسانهایی که میدانند مزاری به آنان آموخت که باید برای حقوق و هویتمان جنگید، زنده است. آن زمان شاید با تفنگ، اما امروز با قلم، زیرا آموزش راه نجات است؛ راهی برای احیای حقوق و هویت ما.
امروز، با یاد مزاری، میگویم: «بیایید تفنگها را دفن کنیم، برای همیشه آنها را به خاک بسپاریم و قلم به دست بگیریم. به سوی میدان آگاهی و آزادی برویم و کاری کنیم که دیگر به آن اشیای کثیف و بدبختیآور روی نیاوریم و نیازی به آنها نداشته باشیم.» باور دارم که راه مزاری این بود و این است….
نویسنده: طاهره خادمی