من؛ دختر، من زن هستم

Image

من زنم و از دامن زن به این دنیا قدم گذاشته‌ام. من دخترم و تا زمان بزرگ شدنم باید نسبت به پسرها انتظارات کم‌تری داشته باشم و برای انجام خواسته‌هایم باید منتظر تغییر قرن‌ها فکر واپس‌گرا را بکشم تا بتوانم بدون نگرانی و ترس برای رسیدن به رویاهایم قدم بردارم. من دخترم و وقتی بیرون از خانه به شهر می‌روم منتظر زخم زبان‌ها و قضاوت‌های بی‌جا و همیشگی شهروندان کشور خودم باید باشم. من همان دختری هستم که زمان به دنیا آمدنش کسی خوشحال نشد. آنکه باید به سرش دست محبت کشیده می‌شد، با تولدش گفتند که ایکاش پسر به دنیا می‌آمد. من دختر هستم که دست ترد و بی‌توجهی به سرنوشتش کشیده شد؛ همانی که با بی‌مهری بزرگ شد و هرگز محبتی برای شکرگذاری از بودنش ندیده‌است. من دختر هستم که از زمان تولدش تا بزرگ شدنش در خانواده با برادرش مقایسه شد و هرگز در اولویت بزرگان خانواده قرار نگرفت.

بلی، ما دختران افغانستانی، انسان‌هایی هستیم که حق تحصیل نداریم. این حق را از ما مردان جامعه و حاکمان عقب‌مانده‌ی ما گرفته‌اند. تنها دلیلی که مورد بغض و بی‌مهری مردان جامعه‌ی خود قرار گرفته‌ایم این است که دختر به دنیا آمده‌ایم. چه گناهی کردیم که در این سرزمین دختر به دنیا آمده‌ایم. انتخاب جنسیت که به دست ما نبود. هرگز نمی‌دانستیم با چه جنسیتی پا به این دنیا می‌گذاریم. حتا مادران ما هم در این قضیه تقصیری ندارند. بله، باید صدای ما بلند نشود؛ چون به غیرت مردان این جامعه برمی‌خورد، حق تصمیم‌گیری زندگی خود را نداریم چه در سن نوجوانی چه در سن جوانی. اگر کوچک یا بزرگی باید با کسی که خانواده‌ات می‌گوید ازدواج کنی، چه سن قانونی برای ازدواج را پوره کرده باشی، چه نکرده باشی.

بعد از ازدواج هم باید مطابق میل و خواسته‌های شوهرت رفتار کنی، باید تابع او باشی. در مقابل کوچک‌ترین اعتراض در برابر رفتارهای زننده و غیرانسانی از طرف شوهر به قهر و غضب گرفتار می‌شوی و زندگی‌ات بیشتر از گذشته به جهنم تبدیل می‌شود. آری من زنم و باید برای فقط زنده بودن، نفس‌هایم را باید شمرده و به طبع دل شوهر بکشم.

آری، من زنم، زن افغانستانی که چه در خانه و چه در جامعه اختیار خود را ندارد. باید همیشه دیگران برایش تصمیم بگیرند. در کودکی و جوانی پدر و برادرش برایش انتخاب می‌کنند که چه کاری انجام بدهد، در جامعه مردم و دولت برایش تصمیم می‌گیرند. بعد از ازدواج، شوهر و پسرش برایش تصمیم‌گیری می‌کنند. ما نسل غم‌زده‌ای هستیم که از زمان تولد تا زمان مرگ برای خود و خواسته‌های خود زندگی نمی‌کنیم بلکه همیشه مردان این جامعه برای ما تصمیم می‌گیرند.

گاهی با خودم فکر می‌کنم که تنها در موضوع تحصیل نیست که باید پسر باشی بلکه اگر می‌خواهی درست زندگی کنی، باید پسر باشی تا بتوانی تحصیل کنی، رویا داشته باشی، بلند بخندی، سفر کنی و هر کاری که دوست داری در جامعه انجام دهی. زندگی برای پسران در جامعه یک نعمت دیگری است. حداقل ما این‌طوری می‌بینیم. پسران هرچند که به دستور فرهنگ و باورهای جامعه از ارزش‌های انسانی و برابر زندگی زن و مرد جامعه بی‌خبر می‌ماند؛ اما بعد از سال‌ها زندگی و بزرگ شدن در کنار پدر و مردان دیگر جامعه، اختیار خودش و بعدها زن و فرزندشان را به دست می‌گیرند. با این وجود خوش به حال شان که پسراند و درد تحقیر دختر بودن را تجربه نمی‌کنند.

اما بیایید کاری کنیم که پسران جامعه‌ی ما از نعمت زندگی برابر با دختران و انتخاب راه انسانی در آینده‌ی شان با خبر شوند. آنان نیز مانند ما دختران در قالب بی‌توجهی ما می‌سوزند. اگر بتوانند به خوبی درک کنند، ما اگر دختریم، معنای دوست داشتن و توجه را خیلی بهتر از آنان درک می‌کنیم. آری ما ستون‌های مهر و محبت در زندگی هستیم. چون ما دختریم، ما زنیم!

نویسنده: آمنه تابش

Share via
Copy link