وقتی چشم به این دنیا گشودم، نامم را با لبخند بر زبان آوردند؛ اما در همان لحظهی تولد، صدای آهی پنهان نیز شنیده شد. من دختر به دنیا آمده بودم. در جامعهای که هنوز میان سنت و تغییر سرگردان است، دختر بودن گاهی باری سنگین میشود، نه به دلیل ناتوانی، بلکه به دلیل قضاوتها و محدودیتهایی که بر شانههایش گذاشته میشود.
اما من میخواهم دختر بودنم جرم نباشد. من میخواهم که این هویت، این هستی، این وجود، افتخار باشد، نه چیزی که برای آن پوزش بخواهم یا از آن خجالت بکشم.
از همان روزهای کودکی، قوانین نانوشتهای وجود داشت که به من میگفتند:
– آرام باش، زیاد نخند، صدایت را بلند نکن!
– زیاد نپرس، چرا که بعضی پاسخها برای تو نیستند.
– رؤیاهایت را کوچک کن؛ زیرا که دنیا برای تو محدودتر از آن است که بتوانی پرواز کنی.
این جملات نه با صراحت، بلکه در رفتارها، نگاهها و تصمیمهایی که برایم گرفته میشد، نهفته بودند. وقتی برادرم اجازه داشت بیرون بازی کند؛ اما من باید در خانه میماندم. وقتی کتاب خواندنم بیفایده پنداشته میشد، چون در نهایت باید خانهداری میکردم. وقتی در گفتوگوهایم، پرسیدن از آیندهی خودم نوعی گستاخی به حساب میآمد.
اما مگر دختر بودن نقص است؟ مگر من حق ندارم جهان را ببینم، بیاموزم، رشد کنم و سهمی در این دنیا داشته باشم؟ مگر من کمتر از دیگران هستم؟ اینطور نیست و کاملاً برعکس است.
دختر بودن یعنی توانمند بودن
دختر بودن، معنایش فقط محدودیت نیست. دختر بودن یعنی قدرتی خاموش که اگر فرصت یابد، جهان را تغییر میدهد. دختر بودن یعنی مادر شدن، پرورش دادن، زندگی بخشیدن. دختر بودن یعنی صدا داشتن، یعنی نوشتن، خواندن، فهمیدن. دختر بودن یعنی مقاومت در برابر نابرابریها، یعنی تلاش برای شکستن زنجیرهای پوسیدهی تفکرات کهنهای که زندگی را نابود میکند.
من دخترم؛ اما ضعیف نیستم. تاریخ پر از زنانی است که با شجاعت ایستادند، جنگیدند و راهی ساختند که در ابتدا غیرممکن به نظر میرسید. ملاله یوسفزی برای حق تحصیل دختران جنگید، ناهید طیبی در علم فضا افتخار آفرید، راضیه نوری در سختترین شرایط افغانستان صدای عدالت شد. این زنان تنها نمونههایی از هزاران دختری هستند که ثابت کردهاند دختر بودن نهتنها جرم نیست، بلکه افتخار است.
من آرزویی دارم، تلاش میکنم و به آن خواهم رسید
من میخواهم دنیایی را تصور کنم که در آن، دختران مجبور نباشند برای حقوق اولیهی خود مبارزه کنند. دنیایی که در آن، دختران بدون ترس از قضاوت، صدای خود را بلند کنند. دنیایی که در آن، تعلیم و تحصیل برای دختران، حق مسلم باشد، نه لطفی که به آنها داده شود. دنیایی که در آن، انتخابهای من، آیندهام، آرزوهایم، به دست خودم باشد، نه در گرو تصمیم دیگران.
اما فقط تصور کردن کافی نیست. اگر میخواهم تغییری ببینم، باید از خودم شروع کنم. باید یاد بگیرم که نترسم، که سکوت نکنم، که برای حقوقم بایستم. باید دست خواهرانم را بگیرم و همراه همدیگر به جلو برویم.
فانوس صلح، روشنایی برای آینده گروهی است که من و دوستانم ایجاد کردهایم. در این راه، ما دختران باید حامی هم باشیم. وقتی یکی از ما مورد ظلم قرار میگیرد، نباید خاموش بمانیم. وقتی یکی از ما آرزوی بزرگی دارد، نباید او را دلسرد کنیم. وقتی یکی از ما برای تغییر تلاش میکند، باید کنارش بایستیم. «فانوس صلح»ی که ما ساختهایم، میتواند نمادی باشد برای امید، برای روشنایی، برای تغییری که در دلهای ما آغاز شده است. میتوانیم داستانهایی بنویسیم که صدای دختران خاموش را به گوش دنیا برساند. میتوانیم برنامههایی طراحی کنیم که دختران بیشتری را برای تحصیل و آگاهی تشویق کند. میتوانیم با هم، آیندهای را بسازیم که در آن، هیچ دختری مجبور نباشد برای بودنش پوزش بخواهد.
دختر بودن، افتخار من است!
دختر بودن جرم نیست. این دنیا برای همهی ما ساخته شده، نه فقط برای یک جنس پسر. دختر بودن یعنی امید، یعنی تغییر، یعنی شجاعت. من افتخار میکنم که دختر هستم. افتخار میکنم که فکر میکنم، مینویسم، میآموزم و آرزو دارم. روزی خواهد آمد که این آرزوها دیگر فقط یک رویا نباشند، بلکه حقیقتی باشند که در آن نفس میکشیم و هرلحظه در آن غرق هستیم. آن روز، دختران دیگر مجبور نخواهند بود برای بودنشان بجنگند، درد بکشند و یا نابود شوند، بلکه با افتخار خواهند گفت: من یک دخترم، و این بزرگترین افتخار من است!
نویسنده: زینب صالحی