پرده را پس می‌زنم (۲۸)؛ قصه‌ی طالبان

Image

اشتراک در یک بحث سیاسی برای من تجربه‌ای کاملاً جدید بود. حس می‌کردم همه‌ی حرف‌هایی که می‌شنوم مانند درس‌های جدیدی است که باید با دقت مرور کنم تا آن‌ها را درک کنم. تا پیش از این، تمام آموزش و آگاهی‌ام را صرفاً در کتاب‌های ادبیات جست‌وجو می‌کردم و بر این باور بودم که اگر بتوانم یک کتاب داستان را بخوانم و بفهمم، به نوعی آدم باسواد و آگاهی هستم. حتی هیچ کتاب سیاسی‌ِ را نخوانده بودم و از تاریخ نیز آگاهی بسیار کم و ناقصی داشتم. در درس‌های مکتب، تاریخ برایم کمتر جذاب بود. راستش، هیچ خوشم نمی‌آمد و فکر می‌کردم تاریخ صورت خشک یک داستان زیبا و دل‌نشین است. می‌گفتم به جای اینکه تاریخ بخوانیم، چرا داستان نخوانیم؟ معلم تاریخ ما نیز تاریخ را به گونه‌ای درس می‌داد که به نظر می‌رسید یک متن تکراری را حفظ و به صورت مداوم همان متن حفظ‌شده‌ی خود را برای دانش‌آموزان بازخوانی می‌کند. تغییرات سیاسی کشور را هم فقط در حد خبر دنبال می‌کردم. از دیدن اخبار تلویزیون خسته می‌شدم و ترجیح می‌دادم سریال و فیلم ببینم. حتی وقتی طالبان به قدرت رسیدند، باز هم شاهد یک تغییر بزرگ شدم که زندگی من و همه‌ی مردم کشورم را متأثر ساخت و همه چیز را دگرگون کرد؛ اما نمی‌توانستم معنای عمیق سیاست و نقش آن را در این تحول درک کنم.

اولین بار، وقتی در صحبت‌های آقای سلیمی، مامای حلیمه، بحث درباره‌ی طالبان و نکات جدیدی در مورد جنگ‌های افغانستان با اتحاد شوروی را شنیدم، متوجه جذابیت موضوع شدم. او از مسایلی حرف می‌زد که حتی بیشتر از داستان و قصه‌های کتاب و یا سریال و فیلم برایم جذاب بود. از آن روز به بعد، هر بار که بحثی را درباره‌ی جهاد و جنگ‌های داخلی و طالبان یا رابطه‌ی طالبان پاکستانی با طالبان افغانستان می‌شنیدم، متوجه می‌شدم که اطلاعات جدیدی کسب می‌کنم که قبلاً نمی‌دانستم. حس می‌کنم بعد از آن روز، دریچه‌ی تازه‌ای برایم باز شده است که از آن، به دنیای متفاوت و هیجان‌انگیزتری وارد می‌شوم.

به طور کلی، برداشت و ذهنیتم از روزی که کابل را به قصد پاکستان ترک کردیم، به سرعت تغییر کرده است. گاهی حس می‌کنم که به سرعت بزرگ می‌شوم و به دنیای جدید و پیچیده‌ای وارد می‌شوم که پر از معما و راز است. پدر و مادرم اولین کسانی‌اند که بعد از شب حرکت به سوی پاکستان در نظرم تصویری دگرگونه گرفته‌اند. حس می‌کنم چیزهایی را در وجود و حرکت‌ها و رفتارهای خود نشان می‌دهند که قبلاً کمتر به آنها توجه می‌کردم.

بحث امشب، مرا بیشتر از گذشته به میدان سیاست و نگاه سیاسی آشنا کرد. بحث از آتش‌سوزی کالیفرنیا، موضع دونالد ترامپ و اثرات احتمالی سیاست‌های او بر افغانستان آغاز شد. من در طول بحث بیشتر گوش می‌کردم و متوجه می‌شدم که اشتراک‌کنندگان چگونه نظرات‌شان را تبادله می‌کنند، گاهی سخنان یکدیگر را تأیید و گاهی رد می‌کنند و از زوایای مختلف نکات جدیدی را مطرح می‌کنند که احساس می‌کردم اطلاعات من در این زمینه در حد صفر است.

پدرم نیز، مثل من، در طول بحث تقریباً ساکت بود و تنها در حد یک شنونده عمل می‌کرد. او در هیچ مورد نظری را مطرح نکرد که در سطح بحث‌های دیگران باشد، جز اینکه در چندین نوبت سوال‌هایی را مطرح کرد که بیشتر به منظور روشن کردن مفهوم یا موضوعی بود که روی آن بحث می‌شد. او بیشتر از تجربه‌های زندگی خود به عنوان پشتوانه‌ی نظر و سوال خود کار می‌گرفت و با تکیه بر آنها سخن می‌گفت. بیشترین بحث‌ها بین همسایه‌ام و دوست پدرم که خبرنگار بود، جریان داشت. این دو نفر به شکل مسلط و شیرینی استدلال می‌کردند و دیگران نیز به سخنان‌شان گوش می‌دادند. دوست پدرم که کارمند وزارت داخله بود، بیشتر زمان‌هایی سخن می‌گفت که موضوعاتی مانند مسائل امنیتی، جنگ، مداخله‌ی نظامی و سرنوشت طالبان و گروه‌های مخالف آنان مطرح می‌شد. برعکس، همکار پدرم در مؤسسه‌ی «جی‌تی‌زید» تقریباً خاموش بود و فقط گوش می‌کرد.

از صبح امروز که از خواب بیدار شدم و برنامه‌ی ورزش صبح‌گاهی و صرف صبحانه با خانواده مطابق معمول انجام شد، من بیشتر وقتم را به پیاده کردن متن گفت‌وگوها از موبایلم روی صفحه‌ی کامپیوتر اختصاص دادم. ابتدا، یک بار دیگر، تمام بحث را از ابتدا تا انتها گوش دادم. فکر کردم فهم و برداشتم از مباحث، این بار خیلی بیشتر و بهتر از آن چیزی بود که شب به آن رسیده بودم. در جریان بحث‌های شب، بیشتر حس می‌کردم که در دنبال‌کردن رشته‌ی مباحث، به گونه‌ای غافل‌گیر می‌شوم؛ اما حالا وقتی بحث را از ابتدا دوباره گوش می‌دادم، بیشتر به استدلال و طرح مسایل توجه می‌کردم و نتیجه‌ی نهایی را نیز از همان ابتدا در ذهنم داشتم.

وقتی به پیاده‌کردن متن شروع کردم، احساس کردم که گوش دادن دوباره به متن ثبت‌شده‌ی گفت‌وگوها خیلی برایم کمک کرده بود. با سرعت تایپ خوبی که داشتم، توانستم تمام متن را تا یکی دو ساعت بعد از ظهر تمام کنم. تایپ کردن فارسی را در دوره‌ای که در مکتب بودم، با پیاده کردن متن‌های گفتاری درس‌های امپاورمنت یاد گرفته بودم. در مجموع حدود بیست و پنج تا سی متن از درس‌های «امپاورمنت» را پیاده کرده و به استادم ارسال کرده بودم تا اصلاح کند و برایم به صورت یک متن آموزشی تبدیل کند. این تمرین‌ها هم سرعتم در تایپ را بالا برده بود و هم مهارتم در تبدیل کردن متن گفتاری به متن نوشتاری را بهبود بخشیده بود.

***

بحث دیشب، بعد از اینکه موضوع از آتش‌سوزی کالیفرنیا به ریاست جمهوری دونالد ترامپ و بعد هم سیاست وی در قبال حکومت طالبان رسید، با یک سوال شروع شد: «آینده‌ی طالبان را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟ به نظر شما دونالد ترامپ در قبال طالبان چه موضعی خواهد گرفت؟»

اشتراک‌کنندگان بحث همدیگر را با اسم خطاب می‌کردند. من برای اینکه روال معمول روایتم را حفظ کنم، تمام اسم‌ها را به صورت مستعار استفاده می‌کنم. در این روایت، اسم همسایه‌ی ما «جواد»، اسم دوست پدرم که خبرنگار است، «بیژن»، اسم کسی که کارمند وزارت داخله است، «حامد» و اسم همکار پدرم در مؤسسه‌ی جی‌تی‌زید «بشیر» است.

سوال اول از حامد بود که به صورت مشخص از جواد پرسید. جواد پاسخ خود را در قالب یکی دو جمله‌ی کوتاه که با پرسشی دوباره ختم می‌شد، مطرح کرد. او گفت: «موضع دونالد ترامپ، بدون شک، متفاوت خواهد بود و طالبان بیشتر تحت فشار قرار خواهند گرفت؛ اما در مورد آینده‌ی طالبان، خوب است فکر کنیم که طالبان، بار گذشته چند سال دوام آوردند؟»

تقریباً دو یا سه صدا به‌طور همزمان گفتند: «حدود شش سال.» جواد توضیح داد: «تقریباً درست است. طالبان در سال ۱۹۹۴ از سپین‌بولدک ظهور کردند و تا پایان همان سال به دروازه‌های کابل رسیدند. مقاومت غرب کابل در هم شکست و مزاری کشته شد؛ اما طالبان در برابر مسعود و ربانی عقب‌نشینی کردند. طالبان سال ۱۹۹۶ دوباره کابل را تصرف کردند و در سال ۱۹۹۷ مزار را به کمک جنرال ملک گرفتند؛ اما به زودی شکست سختی خوردند و با تلفات سنگین عقب‌نشینی کردند. در سال ۱۹۹۸ بار دیگر مزار و تمام ولایت‌های شمال را گرفتند و به‌طور کلی تمام افغانستان به‌جز چند منطقه در پنجشیر، تخار، بدخشان، بلخاب و دره‌صوف به تصرف آن‌ها درآمد.

حکومت طالبان در سال ۲۰۰۱، با عملیات نیروهای امریکا، به طور کامل شکست خورد و در سراسر کشور از بین رفت. اگر تمام این زمان را در نظر بگیریم، از شروع حرکت طالبان تا سقوط حکومت‌شان، کمتر از هفت سال طول کشید. اگر حکمرانی آنان در کابل را در نظر بگیریم، پنج سال و اگر حاکمیت‌شان بر تمام کشور، شامل مناطق شمال را مد نظر بگیریم، فقط سه سال می‌شود. حالا فکر می‌کنید که این بار حکومت طالبان چند سال دوام می‌کند؟»

حامد گفت: «وضعیت خیلی فرق می‌کند. دفعه‌ی گذشته در برابر طالبان مقاومت وجود داشت. مسعود، دوستم، خلیلی و محقق و جمع زیادی از فرماندهان پشتون همگی مقاومت می‌کردند و در برابر طالبان جبهه داشتند. حالا هیچ جبهه‌ی نظامی قدرتمندی وجود ندارد که طالبان را تهدید کند. آمریکا هم دیگر تمایل ندارد در امور افغانستان مداخله کند. در واقع خود آمریکا از طالبان حمایت می‌کند. من فکر نمی‌کنم که این بار حکومت طالبان به سادگی سقوط کند. این حکومت ممکن است مانند حکومت امیر عبدالرحمان یا نادرخان سال‌های زیادی ادامه یابد.»

بیژن که تا آن لحظه سکوت کرده بود، قبل از دیگران نظر متفاوتی مطرح کرد و گفت: «بار گذشته هم طالبان به خاطر مخالفت‌ها یا مقاومت نظامی مسعود یا خلیلی و محقق سقوط نکردند. در سال آخر حتی مسعود هم کشته شد و اگر وضعیت با حمله‌ی القاعده به برج‌های نیویورک تغییر نمی‌کرد، طالبان تمام کشور را به صورت کامل تصرف می‌کردند و کسی نبود که در برابرشان مقاومت کند.»

حامد تأکید کرد: «درست است. آن زمان آمریکا مداخله کرد. حالا به نظر نمی‌رسد که آمریکا دوباره مداخله کند. آمریکا در بازگشت طالبان و گرفتن حکومت نقش اساسی داشت.»

جواد پرسید: «فکر می‌کنید عواملی که به سقوط طالبان منجر شود، در دور اول بیشتر بود یا حالا بیشتر است؟» بیژن پاسخ داد: «من فکر می‌کنم حالا عواملی که عمر حکومت طالبان را کوتاه کند، بسیار بیشتر از دور اول است. به نظر می‌رسد این بار طالبان خیلی سریع‌تر از دور گذشته سقوط می‌کنند.»

پدرم پرسید: «این عوامل چیست؟» بیژن گفت: «مهم‌ترین عامل مردم افغانستان هستند. در دور اول حکومت طالبان، سطح سواد و آگاهی در کشور خیلی پایین بود. حالا سطح سواد و آگاهی مردم به‌طور قابل توجهی افزایش یافته است. طالبان در حال حاضر هم مانند گذشته متعصب و سخت‌گیر و انعطاف‌ناپذیر هستند؛ اما برعکس، مردم تغییر کرده‌اند و سطح توقع‌شان نیز بالا رفته است. من نقش و حضور زنان باسواد و آگاه را خیلی مهم و برجسته می‌دانم و تصور می‌کنم که برای طالبان دشوار است که با این وضعیت خیلی زیاد دوام کنند.»

وی به عنوان نتیجه‌گیری‌ از نظریات خود گفت: «مردم افغانستان اکنون به تجربیات تلخ گذشته پی برده و خواسته‌های متفاوتی دارند. نسل جدیدی در حال ظهور است که برای حقوق و آزادی‌های خود مبارزه می‌کند و نمی‌تواند به همان روش‌های قدیمی طالبان که بر استفاده از زور و تفنگ و سرکوب متکی است، تسلیم شود. مخالفت‌های اجتماعی و فرهنگی، به ویژه در نسل جوان، قدرت بیشتری یافته است.»

جواد در ادامه‌ی حرف‌های بیژن گفت: «علاوه بر این، وضعیت اقتصادی و اجتماعی هم تاثیر عمیقی در سرنوشت حکومت‌ها دارد. احتمال زیادی وجود دارد که دونالد ترامپ کمک‌های مالی خود به حکومت طالبان را قطع می‌کند. این کمک‌ها به ثبات و دوام حکومت طالبان خیلی کمک می‌کرد. قرار گزارش‌های رسمی هر هفته بین چهل تا شصت میلیون دالر پول نقد به بانک مرکزی طالبان تحویل داده می‌شود. در صورت قطع شدن این کمک ذخیره‌ی پولی طالبان تمام می‌شود و وضعیت بازار به شدت خراب می‌شود. در صورت خراب‌تر شدن وضعیت معیشتی و اقتصادی، نارضایتی مردم افزایش خواهد یافت و این نارضایتی می‌تواند به یک موج جدید از اعتراضات تبدیل شود. بنابراین، اگر طالبان نتوانند بر مشکلات اجتماعی و اقتصادی غلبه کنند، فرجام حکومت‌شان به مراتب بدتر از گذشته خواهد بود.»

بیژن، باز هم نوبت گرفت تا جزئیات بیشتری ارائه کند. او گفت: «غیر از این، توجه به سیاست‌های کلان در سطح جامعه‌ی جهانی و روابط بین‌المللی نیز حائز اهمیت است. اگر طالبان نتوانند روابط مثبت با کشورهای دیگر برقرار کنند یا نیازهای انسانی مردم افغانستان و ارزش‌ها و نورم‌های پذیرفته‌شده‌ی بین‌المللی را نادیده بگیرند، بیشتر از پیش منزوی خواهند شد و این انزوا می‌تواند منجر به فشارهای بیشتری بر حکومت آنان شود.»

پدرم در ادامه سوالی پرسید: «آیا شما فکر می‌کنید، طالبان از این مسایل، مخصوصاً از اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده‌اند، درس نگرفته و سیاست‌های خود را اصلاح نمی‌کنند؟ آیا راهی برای تغییر و بهبود سیاست‌ها و رفتارهای طالبان وجود دارد؟»

جواد در پاسخ به این سوال گفت: «بستگی به این دارد که گروه‌ها و جناح‌های مختلف در داخل طالبان چگونه نقش بازی می‌کنند. اگر به شواهد و رفتارهای طالبان نگاه کنیم، می‌بینیم که بیشتر در پی اعمال قدرت و سخت‌گیری هستند تا تغییر. قدرت اصلی حالا در شورای قندهار متمرکز شده است که یک جمع از ملاهای متعصب و تنگ‌نظر هستند که از جهان و سیاست‌های جهانی هیچ‌چیزی نمی‌دانند و تنها به باورهای متحجرانه‌ی خود از دین و خدا و شریعت تکیه می‌کنند. شورای قندهار خیلی شبیه ملاهای ایران است که چشم خود را بر نیازها و خواسته‌های ملت ایران و جامعه‌ی جهانی بسته و تنها با سیاست سرکوب و اختناق و اعدام حکومت می‌کند. من فکر می‌کنم ملاهای قندهار در رهبری طالبان تغییر کنند یا به خواست خود تن به تغییر بدهند؛ اما وضعیت اقتصادی و نارضایتی‌های مردم فشارهای داخلی و بین‌المللی زیادی خلق می‌کند که ممکن است جناح‌های معتدل‌تری را در درون طالبان به سمت نوعی از انعطاف‌پذیری سوق دهد. این به معنای تغییر بنیادین در اصول و ایدئولوژی آن‌ها نیست.»

بیژن نیز گفت: «من فکر می‌کنم تعادل میان قدرت و مشارکت مردمی می‌تواند چالشی جدی برای طالبان باشد. در صورتی که آنان درک درستی از خواسته‌های جامعه نداشته باشند و به نظریه‌ها و دیدگاه‌های قدیمی خود پافشاری کنند، از نظر سیاسی و اجتماعی با شکست سختی مواجه می‌شوند. من مقاومت عمومی مردم افغانستان را این بار بسیار سنگین و حساب‌شده و منطقی‌تر می‌دانم. در دوران گذشته‌ی طالبان، تنها مقاومت از سوی گروه‌های مسلح و جنگی بود. حالا مقاومت از مردم در بدنه‌ی جامعه است. اثرات این مقاومت خیلی خردکننده‌تر از مقاومت نظامی و کارزارهای مسلحانه است.»

بحث هر چه بیشتر ادامه می‌یافت، فکر می‌کردم نکته‌های بیشتری را می‌آموزم. این بحث‌ها نه تنها مرا به درک بهتری از سیاست و وضعیت افغانستان کمک می‌کرد، بلکه به این نکته‌ی مهم نیز پی می‌بردم که تغییرات اجتماعی و فرهنگی در جامعه چقدر می‌تواند تأثیر عمیق بر آینده‌ی سیاسی کشور داشته باشد. وقتی بیژن از تحولات جامعه، مخصوصاً از نقش و حضور زنان باسواد و آگاه یاد کرد، من، فاطمه و مادرم را نیز در شمار کسانی می‌دیدم که او از آنها سخن می‌گفت. به یاد صدها دختر دیگری افتادم که در برنامه‌های امپاورمنت و درس‌های کلستر ایجوکیشن و در مکتب‌های مختلف حضور دارند و همه‌ی آن‌ها در برابر طالبان و قانون و سخت‌گیری و ستم این گروه ایستادگی می‌کنند.

بحث امشب به من این نکته را بیشتر آموخت که هر تحولی در زمینه‌ی سیاست نه تنها به سرنوشت افراد که به سرنوشت تمام یک جامعه وابسته است. با دنبال کردن بحث، حس کردم به درک بهتری از دنیای سیاسی که در آن زندگی می‌کنیم، دست می‌یابم و به فردی تبدیل می‌شوم که می‌توانم نقش مهم‌تر و بهتری در ایجاد تحول در جامعه و سرنوشت جمعی خود داشته باشم.

ادامه‌ی این بحث آموزنده و آگاهی‌بخش را در روایت بعدی بازگو خواهم کرد.

زینب مهرنوش – پنج‌شنبه ۲۷ جدی ۱۴۰۳

Share via
Copy link