چرا همیشه دختران مظلوم هستند؟ من نیز یک دختر هستم، سوالم این است که مگر دختر انسان نیست؟
مگر من دختر نیستم؟ هستم! مگر من مثل تمام انسانهای دیگر نیاز به خوراک، پوشاک و حق زندگی ندارم؟
مگر من دست، پا، چشم، گوش، بینی، هوش، خرد، ذکاوت و عقل مثل سایرین ندارم؟ دارم. مگر من زنده جان نیستم، هستم.
مگر من حق ندارم مثل یک دختر زندگی کنم، مگر نمیتوانم مثل دیگران زندگی کنم؟ میتوانم.
مگر من حق گشتوگذار در سرک، کوچه و پس کوچههای شهر را ندارم؟ دارم. مگر من حق پوشش دلخواه خودم را ندارم؟ دارم.
مگر من حق ندارم در جمع حرف بزنم؟ دارم. پس چرا خفهام میکنید؟ مگر من نباید حق آن را داشته باشم تا علایق و سلیقهی خود را دنبال کنم؟ مگر من حق خندیدن را ندارم؟ دارم. مگر من برای زندگی به دنیا نیامدهام؟ آمدهام.
پس چرا میخواهید مرا زنده زنده آتش بزنید؟ پس چرا تمام هم و غم تان برای آسیب زدن و به زنجیر کشیدن من است؟ چرا همیشه گوش، بینی، حتا اعضای تن دختران بریده میشوند؟ چرا نمیگذارید تا آنان سالم باشند؟
آیا داشتن تن، روح و روان سالم جرم است؟ نیست. مگر حق زن و مرد مساوی نیست؟ هست. مگر من سرشار از خوبیها، محبت و صمیمیت نیستم؟ هستم.
مگر من دختر یک پدر، فرزند یک مادر، خواهر یک برادر و فردا مادر یک فرزند نیستم؟ هستم. مگر من سزاوار بهترینها نیستم؟ هستم، مگر من جرمی مرتکب شدهام، نشدهام. مگر من آدم کشتهام، سری را بریدهام، جایی را آتش زدهام و مردمی را منفجر کردهام؟ نه، نکردهام.
مگر من حق آموختن، درس، تعلیم و با سواد شدن ندارم؟ دارم. مگر من حق تحصیل را ندارم؟ دارم. مگر من حق نوشتن از آینده و رؤیاهای خود را ندارم؟ دارم. مگر من نمیتوانم جملهها و کلمهها را کنار هم ردیف کنم؟ میتوانم.
مگر من حق به دست گرفتن کتاب و قلم را ندارم؟ دارم. مگر حق و توان یاد گرفتن را ندارم؟ دارم. مگر حق ندارم تا مورد تکریم و احترام باشم؟ دارم.
مگر من حق ندارم در زندگیام شادی و نشاط داشته باشم؟ دارم. مگر نباید از روزهای خوب تجلیل کنم و حق جشن بهترینهای زندگیام را داشته باشم؟ دارم.
چرا این همه محرومیت و نه گفتنها فقط برای من است؟ مگر ما مثل هم نیستیم؟ هستیم. پس چرا این همه تبعیض؟ چرا واقعا.
مگر زنان نصف یک جامعه نیستند؟ هستند. پس چرا حق تحصیل و بیرون رفتن از خانه از آنها گرفته میشود؟ چرا او نمیتواند زندگی کند، درس بخواند، تحصیل کند، کار کند، از خانه بیرون برود و سر پای خودش بیاستد.
چرا او نباید و نتواند برای جامعه و پیرامونش مفید باشد؟
راستی این افکار قرون وسطایی، منفی و زن ستیزانه از کجا آمده است؟ چرا به این سرزمین وارد شده است؟ سود و زیان این افکار پوسیده و مربوط به دوران غارنشینی انسانها به چه کسانی میرسد؟
اگر شرایط تغییر نکند، دختران مجبور هستند که نامرئی شوند، سؤال این است که اگر آنها نامرئی شوند، چه سودی دارد؟ سودی ندارد. دختران و زنان باید زندگی کنند، حق نفس کشیدن داشته باشند. ما میخواهیم زندگی کنیم، نه آن که تنها زنده باشیم.
ما میخواهیم مثل آفتاب بدرخشیم و کسی نباشد تا برای آنها یادآوری کند که نرو، نخور، نپوش و هزار تا نه دیگر!
دوست دارم جای نقطهها را در زندگی و در دوران زمان «نه»ها عوض کنم. آن وقت قشنگتر میشود. مثلا نخور، نپوش، نرو، نخوان، ننویس و… بشوند، بخور، بپوش، بخوان، بنویس و…!
این استراتژی و طرز فکر ممکن است به زندگی رنگ بپاشد و شرایط را عوض کند. شرایطی که به من نیز انرژی و قدرت بیشتر برای ادامه دادن میدهد. راهی که زمان طولانی را در بر گرفت تا به اینجا برسم.
دوست دارم زندگی کنم، نفس بکشم و رها باشم. تلاشم را بیشتر کنم و به رویاها و آرزوهایم بیاندیشم و برایش کار کنم.
نویسنده : مریم امیری