گمان میکردیم عشق نجاتمان خواهد داد؛ ولی زخمیتر از قبل رهایمان کرد.
کشوری که من در آن زندگی میکنم بهترین جای دنیاست، شاید به گفتهی بعضیها غمگینترین کشور جهان هم باشد؛ ولی من این کشور را از جان و دل دوست دارم. کشوری که روزی در آن همیشه خوشحال بودم و هیچگاه ترس اینکه شب چه بخوریم را نداشتیم.
شاید در کشورم جنگ و فساد زیاد باشد؛ ولی کشوری است که دخترانش سختکوش هستند، یگانه آرزوی شان این است که روزی به مقامهای بالا و خوب دست یابند.
دختران سرزمین من با وجود هزار و یک مشکل، هنوز امید شان را از دست نداده و آنلاین درسهایشان را ادامه میدهند.
افغانستان از نظر من بهترین کشور دنیاست؛ چون من وقتی در افغانستان بودم، پدرم از لحاظ اقتصادی هیچگاه شرمنده این و آن نشده بود، البته حالا هم نشده؛ اما وقتی به سوی پاکستان مهاجر شدیم، اینجا گرانی و قیمتی به اوج خود رسیده و جایی است که کار کم و مخارج خیلی بالا است، پس جای زندگی نیست، امنیت هست؛ ولی دلخوشی نیست. برای گذران روزگار باید شخصی را در غرب و یا جایی داشته باشی و گرنه زندگی برای افغانها در اینجا بسیار سخت است.
بیایید دست به دست هم داده به جای اسلحه، با خودکار مان کشور خود را از انسانهای که کشور مان را خراب کرده و به آن خیانت میکنند نجات دهیم. در هیچ جایی ندیدم که مثل افغانها مدام وطن را مادر بگویند؛ اما بیشترین خیانت را به وطن کرده باشند.
کشوری که مردمانش مدعی احترام به مادر و زن هست؛ اما تمام دختران را از پیشرفت و تحصیل محروم کرده و در چهار دیواری خانهها زندانی کردهاند.
نویسنده: اسرا رحیمی