با فرا رسیدن روز معلم، بار دیگر این پرسش در ذهنم نقش میبندد: معلم کیست؟
معلم کسی است که در تاریکیهای مسیر زندگی، مشعلی در دست دارد، راه مینمایاند و امید را در دلها میکارد. معلم تنها آموزگار علم نیست، بلکه سازندهی روح، انگیزه و رؤیاست؛ رؤیایی که در دل سختیها و تاریکی، روشنایی و امید میآورد.
در پانزدهم دسامبر سال ۲۰۲۴، زمانی که احساس گمگشتگی و ناتوانی میکردم، در نقطهای ایستاده بودم که گمان داشتم دیگر امیدی برای رسیدن به رؤیاهایم نمانده است. درونم پر از ناامیدی و ضعف بود و این ضعف را پایان تواناییهایم میپنداشتم.
در آن روز، درد دلم را با استاد عزیز، جناب «عزیز رویش»، در میان گذاشتم. از سردرگمیها و رنجهایم گفتم. استاد با مهربانی و صبر فراوان، بیهیچ قضاوتی، به حرفهایم گوش داد. از زندگیام پرسید، از خانواده، درسها و آرزوهایم.
آن گفتوگو برای من نقطهی عطفی در زندگیام شد. استاد نهتنها به درد دلهایم گوش داد، بلکه راهکارهایی پیش رویم گذاشت که همچون نوری در تاریکی، مسیرم را روشن کرد. فهمیدم که گاهی فقط نیاز داریم کسی باشد که بیقضاوت گوش دهد و این، بزرگترین لطفی است که میتوان دریافت.
در آن جلسه، از رؤیاهایم گفتم؛ اینکه دختری ۱۷ سالهام و میخواهم مستقل و مفید باشم. آرزو داشتم ذهنیت بسته و سنتی اطرافیانم را تغییر دهم. حالا در مسیر توانمندسازی خود گام برمیدارم و فهمیدهام که میتوانم منبع نوری برای دیگران نیز باشم.
در خانه، به برادرم مضامین اساسی را میآموزم و به مادرم، که بیسواد است، آموزش ابتدایی میدهم. یکی از نمونههای دلگرمکننده، دخترکی است به نام «بنین». او پس از سلطهی طالبان، سه سال از آموزش بازمانده بود. ساکت، خجالتی و ناامید بود؛ حتی حروف انگلیسی را نمیشناخت. ابتدا میگفت: «برادرم مرا مجبور میکند که درس بخوانم»، اما امروز با انگیزه میگوید: «میخواهم مترجم و استاد زبان انگلیسی شوم.»
اکنون، به یاری راهنماییهای استاد، به خودباوری رسیدهام. دیگر فقط برای خودم درس نمیخوانم، بلکه رؤیایم ساختن دخترانی مستقل و تأثیرگذار است. در برنامهی «امپاورمنت» یاد گرفتم که صلح، رؤیایی دور از دسترس نیست؛ بلکه با ساختن خود و یاری دیگران، میتوان آن را در همین سرزمین برپا کرد.
استاد مهربانم همیشه بر نوشتن و دوست شدن با قلم تأکید داشت. او توصیه میکرد بنویسم؛ از خودم، از زندگی روزمره، از فعالیتهای گروهی، از سخنان تأثیرگذار دیگران، از دیدگاههایم و از مفاهیم کتابهایی که میخوانم.
من از معلم خود یاد گرفتم که از نوشتن، پلی بسازم برای عبور از مشکلات و از دل کلمات، استراتژی و راهکارهای تازه بیابم. من بهعنوان یک نویسنده، رسالتم را تنها در نوشتن داستان خود نمیدانم؛ بلکه باید از دختران و زنان سرزمینم نیز بنویسم.
روز معلم، فرصتی است برای قدردانی از کسانی که نهتنها آموزش میدهند، بلکه ایمان و امید را در دل شاگردانشان میکارند.
استاد عزیزم، از شما سپاسگزارم که گوش دادید، باور کردید، راه را نشان دادید و کمک کردید تا خودم را بسازم.
با احترام و سپاس
شاگردتان؛ دینا طاهری