• خانه
  • جوانان
  • یک دختر در افغانستان پس از هر شکست دوباره می‌ایستد

یک دختر در افغانستان پس از هر شکست دوباره می‌ایستد

Image

یک دختر در افغانستان به عنوان جنس دوم به دنیا می‌آیند و برای زندگی باید تکلیف شان توسط پدر، برادر و یا شوهر تعیین شود. اصل ماجرا به این‌جا ختم نمی‌شود؛ برای ادامه‌ی زندگی مجبور است خیلی بایدهای دیگر را هم در نظر بگیرد و همه‌ی آن‌ها را موبه‌مو مراعات کند تا یک دختر خوب، یک خواهر خوب و یک همسر مناسب باشد. اما مسیر این خوب بودن تا چه اندازه ما را خُرد و خمیر می‌کند تا هستی خود را هم نادیده بگیریم و به دنبال پوره کردن آرزو، خوش‌بختی و  خواست‌های دیگران باشیم، مگر خود ما حق نداریم برای خود هم باشیم؟!

من این را می‌نویسم تا مردم بدانند به چه کسانی باید اعتماد کنند. این متن من حکایت از آرزوی نهفته در دل هر دختر آزاده در افغانستان دارد. قصد توهین و پخش نفرت در برابر کسی را هم ندارم. من می‌نویسم برای این‌که نشان دهم یک دختر هم می‌تواند پیشرفت کند؛ درس بخواند، تحصیل کند و آزادانه زندگی کند. دنیا همان‌طوری که برای دیگران جای قشنگی‌ست، ما هم حق داریم از زندگی در آن لذت ببریم.

اما وقتی می‌بینم دیگران بدون این‌که ما را در نظر داشته باشند، به لذت بردن از این دنیا مشغول‌اند و ما هم در این میان فقط وسیله‌ای برای تکمیل کردن خواسته‌های آنان به شمار می‌رویم، اشک از چشمانم جاری می‌شود و قلبم آتش می‌گیرد. این یادداشت من بازتاب‌دهنده‌ی این حس آزاردهنده در درونم است.

بعد از این‌که ته‌وبالای دنیا را شناختم، برای اولین بار، این‌قدر خودم را ضعیف و ناتوان احساس می‌کنم و با خودم فکر می‌کنم چرا یک دختر نمی‌تواند آزادانه در این دنیا زندگی کند؟ چرا آرزوها و رویاهای یک دختر در این جهان به حقیقت تبدیل نمی‌شود؟ چرا رویاهای یک دختر در چشم جامعه‌ی‌ ظالم و ناروای ما این قدر بی‌ارزش است؟ چرا تلاش می‌کنند فقط دختران را خاموش کنند و در نهایت چرا دختران از همه‌جا و همه‌چیز طرد شده‌اند؟ مگر ما انسان نیستیم، مگر ما برای بهتر کردن این دنیا هست نشده‌ایم؟ چرا ما به عنوان وسیله در این مسیر خُرد و خمیر می‌شویم؟ چرا کسی تا به حال به این درک نرسیده‌است که به عمق نگاه‌های ما در حسرت و ناامیدی پی ببرند و برای بیرون شدن از باتلاق بدبختی و نگاه یک‌طرفه در جامعه دست ما را بگیرند.

این بخشی از پیامم، برای مردان است. مردان در طول تاریخ صاحب قدرت و تصمیم‌گیری در امور زندگی بوده‌اند. زنان به عنوان نزدیک‌ترین همراه مردان، قدم‌به‌قدم تمام سختی‌های این مسیر را طی کرده‌اند، بدون این‌که گلایه‌ای کرده باشند. اما مردان به جز این‌که خود را صاحب‌اختیار ما فکر کرده‌اند و در مقابل سختی‌ها و مشکلات از ما به عنوان ناموسش دفاع کرده‌است، چرا به این فکر نکرده‌اند ما به درک بیشتر از این‌ها نیاز داریم؟ ما هم می‌توانیم به اندازه‌ی دیگران برای عبور از سختی‌ها و مشکلات پیش‌قدم و در نهایت موفق  باشیم. فقط به ما به عنوان انسان، انسان توانا باور داشته باشید. اگر خلاف این باشد، مردها باید جواب‌گوی تمام عمل‌کردهای منفی و نامناسب شان در این دنیا باشند؛ چون این دنیا را برای ما به جهنمی تبدیل کرده‌اند که آتش‌بیار آن فقط مردان بوده‌اند. بله، این مردان بوده‌اند که به عنوان نیرو در تمام گروه‌های بد، ظالم و آدم‌کش، خشم و نفرت آفریده‌اند.

از طرفی شانس ما برای زیستن در سرزمینی مادری هم چندان فروغی نداشته‌است. متاسفانه سرزمین ما تاریخ طولانی در ایجاد خشم و نفرت دارد و میدان بدرفتاری‌های ناروا در مقابل زنان بوده‌است. در طول چندین سال زندگی، من شاهد محروم کردن دختران از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی شان هستم. این‌جا کسی به خواست، آرزو و رویای یک دختر اهمیت نمی‌دهد. ما نمی‌توانیم درس بخوانیم، پیشرفت کنیم. تمام این کارها تنها یک دلیل دارد: دلیل آن قرائت مردانه از ارزش‌های اجتماعی است. مگر مردان نمی‌توانند بهتر از این فکر کنند…؟

من به عنوان یک دختر، این‌جا ایستاده‌ام و می‌گویم: ما زنان قوی هستیم و برای رسیدن به اهداف‌مان نهایت تلاش خود را می‌کنیم. صد بار افتاده‌ایم، صد و یک بار بلند می‌شویم و قوی‌تر از قبل ادامه می‌دهیم. شاید وقتی آدم می‌خواهد به چیزهای بزرگ برسد، بارها شکست بخورد و زخمی شود؛ اما هیچ‌وقت دل‌سرد نشود. مهم ادامه دادن است، ما ادامه می‌دهیم و دوباره سرپای خود می‌ایستیم. این حرف و این نشانی!

نویسنده: صابره علی‌زاده

Share via
Copy link