زن همان خاک حاصلخیزی است که از ریشههای شکسته، درخت امید میرویاند. زن همان رویای سبز زندگی است که از دل خشکسالیهای بیمهری و نبود عاطفه، با بزرگی و مهربانی خوبیها و عشق را در دل انسانها جاری میسازد.
بلی! زن نهتنها مادر دلسوز و همسر وفادار است، بلکه کسی است که همهی ما از دامان او رشد یافتهایم. زندگی را مدیون او هستیم. زمانی که برای اولینبار چشم به دنیا باز میکنیم، نخستین تصویری که میبینیم، چهرهی اوست؛ با دستان پرمهرش ما را در آغوش میگیرد و نوازش میکند. او دقیقاً همان کسی است که نقش اساسی در پیدایش و پرورش ما دارد؛ مهربان، دلسوز و زحمتکش.
زنان نیمی از جامعه را تشکیل میدهند؛ اما در کشور ما، افغانستان، متأسفانه این حقیقت نادیده گرفته شده است. زنان میتوانستند قوی باشند، اگر اجازهی حرکت به آنان داده میشد. میتوانستند بسازند، اگر فرصت یادگیری مییافتند. آنان میتوانستند فرزندان نیک، خانوادهی سالم و جامعهی پویا پرورش دهند، اگر امکان تحصیل برایشان فراهم میشد.
بگذارید داستانی واقعی را برای شما بیان کنم؛ داستان مادری که با کوهی از غم و مشکلات دستوپنجه نرم میکند. زنی که نهتنها بار زندگی خود را به دوش میکشد، بلکه مسئولیت شش فرزند و همسر معلولش را نیز بر عهده دارد. بله، مادر مهدی، همسایهی ما، هر روز مجبور است کار کند تا شکم فرزندانش را سیر و نیازهای اولیهی آنان را تأمین کند. او در سرمای زمستان، صبح زود از خانه خارج میشود و روزی پر از چالش و سختی را آغاز میکند. این وضعیت، سالهاست که بخشی از زندگی او شده است و او دنبال زندگی در بیرون از خانهاش میگردد.
مادر مهدی نه تنها غمگین و ناامید نیست؛ بلکه زندگی را لبخندی برای فرزندان و عزیزان زندگیاش میداند. او خسته است؛ اما نمیخواهد خستگی امید زندگی را از او و عزیزانش بگیرد.
مطمین هستم که مادر مهدی یک نمونه از هزاران نمونه از زنان شجاع و مهربان و مسوولیتپذیر در جامعهی ماست. مادر مهدی به خوبی نشان میدهد که قدرت و استقامت یک زن به اندازهای است که با وجود او انسان و انسانیت در جهان هستی گسترش مییابد.
اما کاش تنها مشکل او، کار کردن بود! کار در جامعهی ما برای زنان بهمعنای تحقیر و بیحرمتی است. اینجا اگر زنی کار کند، او را سرکوب میکنند. به او میگویند: «چه کسی به تو اجازه داده که از خانه بیرون بیایی؟!»
در این سرزمین، زنان را تنها با جنسیتشان قضاوت میکنند. زن را فقط در چارچوب خانه میخواهند و محدود به قید و شرطهای سنگین میکنند. اگر بخواهد از خانه بیرون برود، باید کفن سیاهی به تن کند، گویا به مراسم عزایی میرود! زنان باید سر تا پا در سیاهی فرو روند، چون حضورشان جرم است. این قوانین نانوشته، آرزوهای هزاران زن و دختر جوان را در نطفه خفه کرده است.
اما زن، تنها یک واژه نیست! او نماد مهر، فداکاری و قدرت بیپایان است. زن، کوهی از صبر، دریای از محبت و بهار بیپایان است. او مانند رودخانهای است که در سختترین صخرهها راه مییابد و زندگی را جاری میکند.
وقتی به دستان ترکخوردهی این مادر نگاه میکنم، معنای واقعی زندگی را درمییابم. این زن پرتلاش، الگویی است که هم باید مادری کند و هم پدری؛ هم بپزد و بشوید و هم نانآور خانواده باشد. زنانی از این دست، حتی در نبردهای سخت زندگی، همچنان استوارند. اگر در تاریکی باشند، قلبشان خورشید میافشاند. آنان شکست را میشناسند؛ اما هرگز خاموش نمیشوند. با این وجود همیشه برای مقابله و مبارزه آمادهاند. با اینوجود، آنان همیشه پیروزند، حتی در عمق سختیهای روزگار و قانونهای نانوشته که از هر طرف بر او سنگینی میکند.
زنان سرزمینم، روزتان مبارک!
نویسنده: محبوبه صالحی