عبور از طوفانهای زندگی
سلام دوستان عزیز
مریم هستم، مریم امیری
در روزهای اخیر وقتی به وضعیت مکتب و صنفها نگاه میکنم، به یاد حرفی میافتم که امروز برای تان مینویسم.
همهی ما مسافر یک کشتی یا قایق هستیم و با تلاش و پارو زدن، از مشکلات گذر میکنیم. هدف همهی ما رسیدن به ساحل نجات است که آن رویاها و اهداف ما است و در این مسیر ممکن است با طوفانهای فراوانی روبهرو شویم.
حالا هم در مقابل ما طوفانیست که در این روزهای اخیر در مقابل ما قد کشیده است و من میخواهم تجربهی خودم را از این طوفان برای شما بنویسم.
معمولا صبح زود از خواب بیدار می شوم، وضو گرفته، سر و صورت خود را تازه کرده و پس از ادای نماز، شروع به خواندن قرآن میکنم، دعا میخوانم. بعد از آن آمادهی رفتن به مکتب میشوم.
امروز در حال آمدن به سوی مکتب بودم که یک مرد به من گفت: «دخترم زیاد پیش نرو، در آنجا افراد مسلح دختران را با خود می برند.»
با شنیدن این حرف، وحشت زده شدم و ترسیدم. دوباره خواستم به خانه برگردم، راه را کمی طی کرده بودم؛ ولی به یاد حرف استادم افتادم که میگفت، زندگی مثل یک سفر است که انسان در جریان آن تشنگی، گرسنگی، بیخوابی و مشکلات زیادی را تجربه میکند.
با خود کمی فکر کردم و گفتم زمانی که انسان سفرش را شروع میکند، باید تا آخر مسیر برود، سفر امروز من هم از خانه تا مکتب است و من نمیتوانم از این سفر، ناامید به خانه برگردم. نمیتوانم سفرم را نیمهتمام بگذارم، با این افکار تغییر مسیر دادم و از راه دیگر به مکتب آمدم!
در مکتب همه را دیدم، در صنف ما بیشتر از هشت نفر غایب و همه ناراحت و ناامید بودند. فضای صنف را غم و اندوه پر کرده و شادابی از آن رفته بود. با خودم فکر کردم و گفتم بیایید همهی ما برای دو دقیقه، تمام اتفاقها و تلخیها را فراموش کرده و به ریش دنیا بخندیم؛ اما خنده بر لب کسی نمیآمد و شادی بر لبان تمام همصنفیهایم خشک شده بود. هیچ کس نمیخندید، همه ناراحت بودند و دلشان پر از ترس و وحشت شده بود.
این را نیز بگویم که ممکن است در جریان سفر، گاهی طوفانهای شدید کشتی شما را از حرکت باز دارد، گاهی ممکن است ترس از غرق شدن، افتادن در آب و مواجه شدن با نهنگها و تمساحها شما را بترساند؛ اما شما مجبور هستید برای رسیدن به ساحل تلاش کنید.
این طوفانها حالا به شکل ماندن دختران در خانه، اسلحه، چاقو، شلاق و وضعیتی است که ما با آن روبهرو هستیم؛ اما ما ابزار قدرتمندی در دست داریم؛ چون میدانم که قلم، کتابچه و علم در مقابل اسلحه و شلاق حتما برنده است.
اگر دیگران اسلحه و شلاق به دست کودکان میدهند، ما میتوانیم کتاب و قلم هدیه دهیم. تمساحها و نهنگهای روزگار که به دنبال خفه کردن رؤیاهای ما در طول مسیر سفر زندگی هستند و ما را از سفر میترسانند، باید ما توان و اراده عبور از این طوفانها را داشته باشیم.
چگونه؟
برای تان میگویم.
از قدیم گفتهاند، در ناامیدی بسی امید است. در دل هر طوفان، آرامشی نیز هست و هر پستی یک سرازیری نیز به دنبال دارد. بهتر است که ما بیش از هر زمان دیگر به نقاط قوت شخصیت و زندگی مان فکر کنیم؛ نه نکات ضعف و تاریک!
میدانیم همه مان ناامید، وحشت زده و مسخ شدهایم؛ اما اگر نقاط ضعف خود را به نقاط قوت بدل کنیم، پیش از آن که طوفان بتواند ما را غرق کند، میتوانیم خود را نجات دهیم. طوفان ممکن است وحشتناک باشد؛ اما همین طوفان برای موجسواران دریا، فرصتی برای ورزندگی و شادی است!
شاید طوفان رسیدن به ساحل را برای ما سخت کند و مسیر نیز طولانی شود؛ ولی باور دارم که خواستن همیشه توانستن است. هر چه طوفان شدید باشد، لذت رسیدن به ساحل و تلاشها افزونتر است، اگر پاروهای نجات مان در دریا شکست، میتوانیم در کنار هم از جان خود وسیلهی نجات بسازیم. اگر در کنار یکدیگر باشیم و برای رسیدن به ساحل تلاش کنیم، حتما راهی پیدا خواهد شد.
میدانید طوفان خطرناک است، آب دریا نیز زیاد و خطر غرق شدن نیز هست؛ اما در این سفر اگر به زندگی زیبای ماهیها در دریاها، مرجانها و زیباییهای زندگی فکر کنیم، سختی سفر کمتر خواهد شد.
اگر به جای سیاهی آب دریا و سختی طوفانها به این فکر کنیم که ماهیها چطور با خوشحالی در داخل آب میرقصند، آن وقت این آب سیاه و کدر و طوفان سخت برای شما صاف، زلال و آسان خواهد شد.
انعکاس نور خورشید بر سطح آب زلال زیبا است و من میبینم که همه جا پر از آب آرام، زلال و صاف است، بیخیال از مشکلات و ناهنجاریهای سفر، میخواهم محو تماشای بالا و پایین پریدن ماهیها شوم و خودم را سوار در قایقی ببینم که به نزدیک ساحل رسیده و در ریگهای نرم و گرم ساحل لنگر گرفته و من آرام آرام از آن پیاده میشوم.
میبینم که بوم نقاشیام در کنار ساحل است و در یک روز آفتابی و صاف که نور خورشید ساحل را گرم و روشن کرده است، من از زیباییهای دریا و ساحل نقاشی میکشم.
دوست دارم نقاشی یک دختر زیبا را روی بوم بیاورم که در یک قایق زیبا و خوشرنگ نشسته است. دختر میخواهد از این سمت به آن سمت ساحل برود، راهش طولانی است، آب زلال، آرام و صاف است، تصویر چهرهی زیبای آن دختر در آب افتاده و لبخند میزند.
میبینم که در اطراف آن چهرهی زیبا، ماهیهای خوشرنگ در آب شنا میکنند، انگار آنها نیز محو زیبایی این دختر شدهاند.
این دختر زیبا، این بوم، این قایق و همه چیز میتواند داستان زندگی و نوع نگاه ما به طوفانهای زندگی باشد.
ما میتوانیم سفر را برای خود سخت کنیم و یا به دنبال راه نجات باشیم و به رویاهای قشنگ مان بیاندیشیم.