اشاره: قانون امر بالمعروف و نهی عن المنکر طالبان باری دیگر برخی از ناظران تحولات افغانستان را متعجب و اکثریت دیگر را خشمگین ساختهاست. این قانون، در ادامهی تحقیرها و اهانتهای مستمری که تا کنون بر انسان سرزمین ما، مخصوصاً زنان و دختران، روا داشته شدهاست، حملهی سنگین و ویرانگر است. تا کنون، موجودیت و رفتارهای طالبان، واکنش خاصی که فراتر از تعجب و خشم باشد، چیزی دیگر به همراه نداشته است. آیا واکنش اینبار متفاوت خواهد بود؟
طالبان، در قانونی که منتشر و نافذ ساختهاند، نکتهی جدید و غافلگیرکنندهای مطرح نکردهاند. همهی این موارد را تا کنون در قالب فتوا و دستور و فرمان مطرح میکردند؛ اما اینبار آن را به صورت قانون درآورده اند تا از پشتوانهی اجرایی نیز برخوردار باشد. اینکه مقامات طالبان در برابر کامره و تلویزیون مینشینند و میگویند که گرفتن عکس و فیلم از جانداران حرام است، یک طنز بدمزهی تاریخ ماست. ذبیحالله مجاهد و سراجالدین حقانی و ملا متقی و ملا یعقوب و هیچ مقام طالب، به استثنای ملا هبتالله و یکی دو چهرهی شبیه او، هیچگاهی از استفادهی عکس و کامره و سخن گفتن با زنان نامحرم کافر و مسلمان ابا نورزیدهاند. دختران و زنان اکثر مقامات طالبان از مکتب و دانشگاه و ورزش و بازارگشتی و سفر و سیاحت و لذتهای معمول زندگی محروم نبودهاند. انترنت و صفحات مجازی که همهی دیوارها را در روابط انسانی فروریخته، از دست و منزل هیچ مقام طالب دور نبودهاند. همهی اینها پارادوکسهاییاند که ریشه در جهانبینی، نظام باورها و طرز تفکر طالبانی دارند.
یادداشت کنونی نیم نگاهی است به شناسایی و درک این پارادوکس و راه مقابله با آن. توجه به ریشهی تاریخی پارادوکس طالبان، راز همسویی و همدردی معنادار میان طالبان و جمهوری اسلامی ایران و حماس و تندروان مذهبی پاکستان و کشمیر و آسیای میانه و تمام نیروهای تروریستی بینالمللی را نیز برملا میکند. درجهی کش و قوسهای رفتار طالبان با آزادیها و حقوق فردی انسان، با آنچه سایر همتایان شان در ایران و پاکستان و خاور میانه و جاهایی دیگر دارند، تفاوت زیادی ندارد. همهی اینها در یک خط قرار میگیرند و تبار تاریخی شان نیز به یک نقطه بر میگردد: ایجاد مدرسهی دیوبندی در هندوستان. نهضت مقابل حرکت و رفتار دیوبندی نهضت سر سید احمد خان بود که در کنار حرکت دیوبندیها به شناخت و درک آن نهضت نیز ضرورت داریم.
*** *** ***
هر آنچه به عنوان «واقعیت» در زمان حال داریم، محصول تاریخی است که از گذشته به ما رسیدهاست. به همین دلیل، مطالعهی تاریخ و پیشینههای تاریخی این واقعیتها شباهتهایی را در حوادث، رویدادها و پدیدهها نشان میدهد که در یک خط زمانی قانونمند، ما را در بررسی و ارزیابیهای ما از مسایل کنونی کمک میکند و باعث میشود که در قید چوکاتبندیهای محدود زمان حال باقی نمانیم.
طالبان و رفتارها و قانونهای آنان، با معیارها و پیشفرضهایی که در زمان حال داریم، گیجکنندهاند؛ اما همهی اینها نمونهی روشنی از مشابهت در تاریخ نیز داشتهاند. به نظر میرسد دریافت و توجه به این نمونهها برای همنسلان امروزی ما بسیار آموزنده و راهکشا خواهد بود.
قصهی تبار طالبان و برخورد و تفكر آنها با انسان و حقوق انسان و ارزشهای مدنی امروز چیزی نزدیک به دو قرن پیش از هندوستان شروع شد. ورق زدن معکوس صفحات تاریخ، ما را گام به گام به گذشتهای بر میگرداند که شناخت طالبان در وضعیت كنونی كشور را راحتتر میسازد و راههایی را نیز نشان میدهد كه در برخورد با طالبان گشایش خوبی محسوب میشوند. میدانیم كه طالبان با طرز تفكر و الگوهای رفتاری خود استثنایی در یک بخش خاص از كشور ما نیستند. نمونههای زیادی از حاکمیت تفکر و الگوهای رفتاری طالبان را در نقطه نقطهی كشور میتوان ملاحظه کرد که صرفاً در زمینههای تبارز خود تفاوتهایی دارند؛ اما خاستگاه همهی آنها مشترک است: مدرسهی دیوبند در هندوستان؛
مدرسهی دیوبندی اولین مدرسه از نوعی بود که طالبان در آن پرورش یافتهاند. این مدرسه در سال ۱۸۶۷ میلادی در شهرک کوچکی به نام دیوبند در ایالت اوترپرادیش هندوستان تأسیس شد. موسس اولیهی آن شخصی به نام شیخ قاسم نانوتوی بود و شخصی دیگر به نام شیخ رشید احمد گنگوهی به عنوان مربی و استاد معنوی او به حمایتش پرداخت.
مدرسهی دیوبندی، واکنش منظم و سازمانیافتهی مسلمانان در برابر انگلیسها و گسترش نفوذ آنان در شبه قارهی هندوستان بود. انگلیسها از طریق کمپنی هند شرقی هندوستان را به سرعت تحت اشغال خود در میآورد. مسلمانانی که چندین قرن فرمانروایی مطلق هندوستان را در دست داشتند، با ورود انگلیسها که به طوری منظم از اوایل قرن هفدهم شروع شد، دوران زوال و فروپاشی اقتدار خود را تجربه میکردند.
پیشقراول ورود و نفوذ انگلیسها در ابتدا کسانی بودند که با لباس بازرگان و تاجر و جهانگرد و امثال آن به گوشهوکنار هند سفر و گشت و گذار میکردند و چشمدیدها و دریافتهای خود را در قالب اطلاعات دستهبندی شده جمع میکردند که همهی آنها در جریان زمان برای تدوین ستراتژیهای کمپانی هند شرقی، شرکت متحدهی هند شرقی و در نهایت به دولت هند برتانوی استفاده شد.
مسلمانان اولین گروه از ساکنان هند بودند که با ورود انگلیسها و عمدتاً با نفوذ فرهنگی و دینی آنان به مخالفت برخاستند و مقاومت پرشوری را به راه انداختند. تا آنزمان مسلمانان در هند از تاریخ حکومتداری و حکمروایی طولانی برخوردار بودند. فرهنگ و سیاست و اقتصاد و اداره و همهچیز در این شبه قارهی پهناور در دست مسلمانان بود. هندیهای بومی به علت سرکوب مستمر و طولانی از جانب مسلمانان، روحیهباخته و فاقد انسجام و توان مقاومت در برابر بیگانگان بودند.
مسلمانان با چندین جنگ و مقاومت سرسختانهای که انجام دادند، انگلیسها را به ستوه آورده بودند. یکی از آخرین مقاومتها مربوط به تیپو سلطان، پسر حیدرعلی یکی از امرای مسلمان هند بود. تیپو سلطان شیعهمذهب و فوقالعاده شجاع و وطندوست بود. وی جانشین پدرش شد که در سال ۱۷۸۲ از دنیا رفت. حیدر علی، مقاومت خود در برابر انگلیسها را در سال ۱۷۸۱، یکسال قبل از مرگ خود، شروع کرد. وقتی تیپو سلطان زمام رهبری مقاومت را در دست گرفت، برای حدود هجده سال، فتح و پیروزیهای زیادی داشت. در عین حال، غارت و بیدادگری و تجاوز و ستم او و سربازانش بر کسانی که در جنگ علیه او شکست میخوردند، مخصوصاً هندوها و سیکهایی که در برابر مسلمانان در کنار انگلیسها قرار داشتند، موج نارضایتی در برابر او را نیز به طور وسیع دامن زده بود. تیپو سلطان، بالاخره در سال ۱۷۹۹ در پیکار با انگلیسها کشته شد و جبههی مقاومت در برابر انگلیسها نیز رو به افول گذاشت.
پس از مرگ تیپو سلطان مقاومت مسلمانان به صورت جسته و گریخته ادامه یافت تا اینکه آخرین مقاومت آنان در سال ۱۸۵۷ با شورش نظامیانی آغاز شد که از اردوی انگلیس خارج شده و با کشتن جمعی از فرماندهان انگلیسی به طرف دهلی به راه افتادند. این قیام که خونینترین قیام مسلمانان و آخرین آنها به شمار میرفت تا سال ۱۸۵۹ دوام کرد و در این سال آخرین جرقههای آن توسط انگلیسها خاموش شد. پس از این قیام، مسلمانان تحت فشار شدید انگلیسها قرار گرفتند و دیگر توان مقاومت منسجم و سازمانیافته را در خود نیافتند.
عقدهی شکست و حقارت زندگی در زیر دست کفار (به تعبیر مسلمانان) جمع تازهای را در میان مسلمانان به حرکت انداخت که بیشتر آنان علمای مذهبی بودند که با اعلام جهاد بر علیه انگلیسها مسلمانان را به نوعی مقاومت منفی در برابر انگلیسها تشویق کردند. پس از شکست مسلمانان در سال ۱۸۵۹، ده سال طول کشید تا مدرسهی دیوبند در سال ۱۸۶۷ میلادی تأسیس شد. شیخ قاسم نانوتوی و سایر علمای مذهبی که در تأسیس مدرسهی دیوبندی نقش داشتند، با استناد به یکی از احادیث پیامبر که «من تشبّه بقومٍ فهو منهم» (هر کسی خود را به قوم و گروهی شبیه بسازد از همان قوم و گروه است)، میگفتند که هر گونه شبیه شدن به کفار دخیل شدن در کفر آنان و شریک شدن در جنایت آنان است. بنابراین، تأكید كردند كه مسلمانان برای حفظ فرهنگ و هویت خویش نباید لباس کافری بپوشند، نباید سخن کافری بزنند، نباید در مدرسهی کافری آموزش ببینند، نباید کتاب کافری بخوانند، نباید علم کافری بیاموزند و خلاصه نباید هیچ رابطهای با کافران داشته باشند.
تبلیغات مذهبی علمای دیوبندی، به سرعت در میان مسلمانان جا باز کرد و به عقیدهی سرسختانهای تبدیل شد که دیوار ضخیمی را میان مسلمانان و انگلیسها و در واقع تمدن و علم آنروز پدید آورد. یکی از ویژگیهای بارز مقاومت دیوبندیها در برابر انگلیسها پاسخهای سادهای بود که برای هر مسألهای فراهم میکردند و این پاسخها به سادگی میتوانست توسط تودههای عامی و بیسواد درک شود و مبنای حرکت و بسیج اجتماعی آنان قرار گیرد. یکی از ویژگیهای مقاومت منفی مسلمانان دیوبندی، حالت پرهیزگرانه و گریز آن از هرگونه عمل ایجابی بود که مستلزم هزینهی مادی یا جسمی خاصی باشد. این مقاومت به تمرین و مهارت و ممارست و سواد و آگاهی خاصی نیز ضرورت نداشت. مسلمانان در این مقاومت، یک نوع انزوا و محرومیت از زندگی و لذتها و امتیازات زندگی را بر خود تحمیل میکردند که رفته رفته آنها را به دوران زندگی بدوی رجعت میداد.
در نقطهی مقابل، همزمان با رشد و گسترش نفوذ دیوبندیها، انگلیسها نیز شرط گذاشتند که هر که میخواهد وارد ادارهی دولتی شود و حتی یک پست سادهی اداری بگیرد، باید درس خواندهی مدارسی باشد که توسط انگلیسها اداره میشدند و یا مضامین آنها به زبان انگلیسی تدریس میشدند. از این وضعیت هندیها که تا آن زمان از موقعیت فروتر اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند، فوقالعاده سود بردند و برای گرفتن مشاغل دولتی شروع کردند به مکتب رفتن و سواد و علم آموختن. انگلیسها نیز برای سرکوب مسلمانان و گشودن عقدهی هندیها در برابر مسلمانان این وضع را تشویق کرده و برای آن بیشتر زمینهسازی میکردند. در نتیجه مسلمانان از هر گونه پیشرفتی در عرصهی علم و تمدن و زندگی باز ماندند و هندیها، برعکس، تمام امتیازات را به دست آوردند.
وضعیت مذکور جمعی از مسلمانان دیگر هندی از جمله سرسید احمد خان و عدهای از بازرگانان مسلمان را سخت به وحشت انداخت و اینها در مقابل تبلیغ و شیوهی عمل دیوبندیها مدرسهای در علیگره ایجاد کردند که در آن مسلمانان تمام علوم انگلیسی و غربی و مدرن را فرا میگرفتند. اینها از لباس دانشآموزان خود تا سر و وضع و زبان و همهچیز شان را انگلیسی ساختند و حرف شان نیز این بود که اگر ما از انگلیسها نیاموزیم و بهره نگیریم تمام افتخارات تاریخی مسلمانی خود را از دست خواهیم داد.
اقدامات سید احمد خان با واکنش منفی دیوبندیها مواجه شد و او را تکفیر و متهم به خیانت کردند و حتی در پی قتلش برآمدند؛ اما به علت حمایتی که انگلیسها از او می کرد و خود نیز آدم باهوشی بود، کشته نشد و مدرسهاش نیز دوام کرد و رفته رفته به نهضتی در هند تبدیل شد که برای مسلمانان روزنهی دیگری را باز کرد. در دامان همین نهضت نسلی دیگر از مسلمانان که اقبال لاهوری و محمدعلی جناح و لیاقت علی و صدها تن دیگر از آن دسته بودند با دنیای جدید آشنا شد و این خود مقدمهای برای تأسیس پاکستان گردید و مدرسهی علیگره نیز در سال ۱۹۱۲ تبدیل به دانشگاه رسمی شد و اکنون از معتبرترین دانشگاههای دنیا به شمار میرود. در عین حال، به نام سر سید احمد خان هم در هند و هم در پاکستان صدها مدرسه وجود دارد که بقایای همان دوره و همان یادگار است.
سالها گذشت تا اینکه اسناد و مدارک دوران حکمروایی انگلیسها در هند از حالت طبقهبندیشده بیرون آمد و در آنها افشا گردید که مدرسهی دیوبندی و فعالیتهای آنان به صورت مستقیم و غیر مستقیم از طرف انگلیسها تشویق میشدند تا روحیهی منفی مسلمانان را تحریک کنند. در واقع، این خطرناکترین نوع مقابلهی انگلیسها در برابر مسلمانان و روحیهی جهاد و جهادیگری آنان بود. وقتی اسناد و مدارک ارتباط مدرسههای دیوبندی با انگلیسها و نفوذ مستقیم انگلیسها برای فعالیتها و تبلیغات این گروه افشا شد، زمانی بود که خود مدرسهی دیوبندی به یک موج عظیم و گسترده در بین مسلمانان هند تبدیل شده و دایرهی نفوذ آن به افغانستان و ایران و کشورهایی دیگر در خاورمیانه گسترش یافته بود.
همین اکنون تفکر دیوبندی در زیربنای مذهب رسمی پاکستان قرار دارد. پارادوکس دموکراسی و افراطیت در پاکستان که باعث حیرت و وحشتی عظیم در سراسر جهان شدهاست، ناشی از دستکاری خطرناک انگلیسها در عقب تفکر و نظام باورهایی است که تحت چتر مدارس دیوبندی بر سراسر این منطقه مسلط شدهاست.
***
گروه طالبان در افغانستان جبههای در برابر انگلیس و امریکا و تمام ارزشهای مدرن باز کردهاند که بهطور قطع متأثر از تفکر و دوران نفوذ دیوبندیها در منطقه است. این گروه، با فرمانها و قوانین و الگوهای رفتاری خود از مقام حکومت، با تفکر دیوبندی و شیوهی عمل دیوبندی، در برابر هر آنچه رنگ و بوی انگلیسی و امریکایی دارد میایستد. روشن است که حکومت طالبان با اثراتی که بر زندگی و روان انسان سرزمین ما دارد، هیچ شگون نیکی برای افغانستان و حامیان تفكر طالبانی و مسلمانان افراطی دیوبندی ندارد. به نظر میرسد که قدرتهای دیگر نیز که از گلآلود کردن آب افغانستان سود سیاسی و استخباراتی میبرند، از درک و استفادهی این وضعیت غافل نیستند.
حرکت طالبان ادامهی جهادی بود که در افغانستان علیه اتحاد شوروی به راه افتاد. در زمان جهاد، زمینههای آموزشی و پرورشی حرکت طالبان فراهم شد. وقتی جهاد و مجاهدین افغانستان به طالبان استحاله شد، مکتب و کتاب سوختاندن و معلم کشتن و کله بریدن هر که با خارجیها در تماس باشد، به نورم عادی رفتار طالبانی تبدیل شد. پس از حاکمیت طالبان، انفاذ قوانین سختگیرانهی مذهبی که هر روز شدیدتر میشود، نشان میدهد که دیوبندیها و تفکر دیوبندی در کشور ما چقدر قدرتمند است؛ اما نقش استخبارات و قدرتهای بیگانه در عقب این حرکت نیز قابل کتمان نیست.
ستیزهی طالبان با نورمهای حقوق بشری، با حقوق گروههای قومی و زبانی و مذهبی و سیاسی و برخی موارد دیگر از این دست، شاید انگیزهی قومی و مذهبی و زبانی و سیاسی و اقتصادی نیز داشته باشد؛ اما ستیزهی بیرویه و هولناک طالبان با زنان و دختران و هر آنچه حیثیت انسانی زنان و دختران را تمثیل میکند، تنها از فکر و برداشت خود طالبان آب نمیخورد. قابل تصور نیست که هیچ یک از رهبران طالبان در خانه و خانوادهی خود با سوالی از جانب کسی در هیأت زن و دختر و مادر و خواهر مواجه نباشد. به همین دلیل، شناخت طالبان به عنوان یک محصول ساختهشده در استخبارات بیگانه، هم خطر و هم فرصتی را که در موجودیت و حاکمیت این گروه وجود دارد، برملا میکند.
دیوبندیها برای حفاظت از کیان اسلامی به حرکت افتادند و با انگلیسها مقابله کردند. سالها گذشت تا روشن شد که در واقع انگلیسها خود شان نیز در دامن زدن و تقویت کردن تفکر و رفتار دیوبندی نقش داشته و بخش مهمی از ستراتژی هژمونطلبانهی خود را از طریق دیوبندیها به پیش بردهاند. برای شناخت ماهیت گروه طالبان به چندین سال نیاز نیست تا نقش آن در جنگ قدرتهای استخبارات منطقه و جهان برملا شود.
طالبان، از لحاظ ایجاد خود با هیچیک از گروههای سیاسی و جهادی دیگر افغانستان یا منطقه شباهت ندارند. تمام گروههای دیگر، خاستگاه اولیهی شان زمینه و نیازمندیهای داخل کشور بوده و در جریان زمان به سازمانهای استخباراتی منطقه و جهان وصل شدهاند. به همین دلیل، کارکرد آنها به عنوان وسیلهی دست استخبارات بیرونی، صددرصد موفق و مدیریتشده نبود. این گروهها، به هر حال، قسمتی از حرکتها و پالیسیها و رفتار خود را بالاجبار مستقل و متکی به خود انجام میدادند. طالبان، بالعکس، در کارخانههای استخبارات بیرونی ساخته شده و با اقتضاها و نیازمندیهای داخلی منطبق شدهاند. به همین دلیل، طالبان گروه صددرصد مدیریتشده و قابل کنترل توسط دستگاههای استخبارات بیرونیاند. طالبان ساختار ندارند و هرگز ساختارمند نیز نمیشوند. طالبان، برنامهریزیشده عمل میکنند و هیچ حرکتی توسط این گروه انجام نمیشود مگر اینکه قبلاً پیشبینی و برنامهریزی شده باشد. حزب دموکراتیک خلق و رهبران و فعالین آن در افغانستان ساخته شدند و با نشاندادن ظرفیت خود به سازمان کاجیبی و اتحاد شوروی وصل شدند. حزب اسلامی و جمعیت اسلامی و اتحاد اسلامی و وحدت اسلامی و جنبش ملی و اسلامی و هر جریانی دیگر از همین دست در داخل افغانستان شکل گرفتند و در جریان رشد و گسترش فعالیتهای خود با سازمانها و حلقات استخباراتی وصل شدند. اما طالبان، از همان ابتدا بر اساس نقشه و طرح و مودل استخبارات بیگانه ساخته شده و همهی حرکتها و فعالیتهای آن در ظل همین نقشه و طرح دنبال میشود.
طالبان خطرناکاند؛ چون وسیلهی دست قدرتهای بیرونیاند که هیچ مسوولیتی در قبال حرکت این گروه نمیگیرند. در عین حال، طالبان به سادگی از بین میروند؛ چون وابسته به هدف و برنامهایاند که از بیرون مدیریت میشود و هر زمانی که ضرورت باشد، میتوانند جمع شوند و هیچ اثر و نشانهای از آنان باقی نماند.
***
دیوبندیها و تاریخ حرکت آنان به عنوان عبرت تاریخی امروز ما قابل مطالعهاند. با شناخت دیوبندیها و مرور تاریخ و تجربههایی که از حرکت آنان داریم، از مسوولیت دشوار خود در وسط بازیهای استخباراتی و سیاسی نیز واقف میشویم. رسیدگی به این مسوولیت، بارقهی آگاهی نسل امروز ما نیز محسوب میشود. طالبان هرگز به درک این بارقه نایل نمیشوند؛ اما میلیونها انسان دیگری که جزئی از طالبان نیستند و با این گروه ربط و نسبتی ندارند، میتوانند این بارقه را درک و اعتنا کنند.
نهضت سید احمد خان طرح بدیلی در برابر حرکت دیوبندیها بود. سر سید احمد خان در سال ۱۸۹۸ میلادی درگذشت. با آغاز کارها و فعالیتهای سر سید احمد خان دست کم یک و نیم قرن فاصله داریم. بااینوجود، الگوی نهضت سر سید احمد خان که بر عملی مثبت و سازنده در مقابله با انگلیسها استوار بود، برای همنسلان امروز ما نیز قابل استفاده است. این شیوهی عمل، با تکیهی بنیادی بر علم و آموزش و آگاهی، هم از لحاظ فکری و سیاسی، و هم از لحاظ عملی، درسهای زیادی را به همراه دارد.
نهضت سر سید احمد خان قابل تعمیم است. نسل امروز ما با نقش و مسوولیت فردی آشناست. نقش و مسوولیت فردی در مقابله با سیاستها و رفتارهای طالبان، موثر و کارساز است. اگر تمام افراد جامعه در قالب خانواده یا حلقههای کوچک به حفاظت و مصوونیت خود توجه کنند، اثرات منفی سیاستها و رفتار طالبان خنثی میشود. حقوق بشر، آزادی، آموزش، آگاهی، صیانت از کرامت و حرمت فردی در درون خانوادهها تأمین میشود. این حرکتها در ظاهر به هیچگونه ساختار رهبری و مدیریتی کلان در جامعه منجر نمیشوند؛ در عین حال، این حرکتها به اینگونه ساختار رهبری و مدیریتی وابستگی نیز ندارند.
دنیای امروز الگوی مشارکت و همکاری را به جای الگوی تقابل و رقابتهای منفی و تکروانه برجسته ساخته است. مشارکت دخیل شدن در بازی است، نه کنار رفتن و بایکوت کردن بازی. این اصل را هم به صورت فردی و هم با حلقهی کوچکی که در آن قرار داریم، دنبال کنیم. هر که ایستاده است، دست نشسته را بگیرد. هر که راه میرود، دست کسی را که ایستاده است، بگیرد. هر که سخنی دارد یا دستی دارد که میتواند برای دیگری مفید باشد، از بخشش و اهدای آن دریغ نکند. اگر طالبان «شر مطلق» اند، «خیر مطلق» کار نیکویی است که هر فرد و هر حلقهی کوچک ما میتوانیم انجام دهیم.
عزیز رویش