زن، رهبر توان‌مند؛ تبدیل رویا به واقعیت

Image

گفت‌وگوی نسل پنجم با استاد عزیز رویش، آموزگار مدنی

فرهمند: همراهان و دنبال‌کنندگان خوب شیشه میدیا و نسل پنجم سلام. امیدوارم در هر کجایی که هستید، سالم و تندرست باشید.

مهمان این هفته‌ی برنامه‌ی ما، استاد عزیزالله رویش و جمعی از دختران دانش‌آموز با رویای بلند رهبری زنانه اند. مهمانان ما در این هفته، از (زن به عنوان رهبر توان‌مند و تبدیل رویای رهبری زن به واقعیت) صحبت خواهند کرد.

افغانستان ما، در طول دهه‌های متمادی رهبران زیادی را با تجربه‌ها وایدولوژی‌های مختلف تجربه کرده است. تجربه وایدولوژی‌هایی که باربار کشور را تا پرتگاه‌‎های نابودی و زوال فرو برده و فقر، بیچارگی، شکاف‌ها و تنفرهای اجتماعی و صدها نکته‌ی منفی دیگر را روی دست مردم این کشور باقی گذاشته است. با وجود این همه ناکامی رهبران افغانستان در طول دهه‌های گذشته، مهمانان امروز ما سخن از رهبری زنان در افغانستان را به زبان آورده اند. زنانی که همیشه قربانی بوده‌اند و در تعیین سرنوشت خود هیچ‌گونه سهمی نداشته‌اند. اندک زنانی هم اگر در رأس امور بوده‌اند، فعالیت‌های‌شان محدود بوده و فرصتی برای گسترش آن نداشته است.

اما سوال این‌جاست که آیا در جامعه‌ای مثل افغانستان، با داشتن انواع و اقسام مشکلات، رهبری زنانه

پاسخ‌گو خواهد بود؟

زنان از پس مشکلاتی که فعلاً دامن‌گیر افغانستان هست، بر خواهند آمد؟

زنان، با نگاه‌های سنتی و ایدولوژیک حاکم که برای زنان اجازه و فرصت کار نمی‌دهند، چه خواهد کرد؟

الگوهای رهبری آنها برای افغانستان چه خواهد بود؟

جناب استاد رویش گرامی به برنامه بسیار زیاد خوش آمدید، بفرمایید مایک در اختیار شماست.

استاد رویش:  تشکر آقای فرهمند عزیز. به‌نام خداوند آگاهی، آزادی و برابری

همراهان عزیزما در نسل پنجم، به همه‌ی شما سلام تقدیم می‌کنم. برنامه‌ی امروز ما، همان‌طور که آقای فرهمند هم اشاره کردند، با یک خبرخوش و مژده‌‌ی امیدبخش هم‌زمان است. راه‌یافتن ملی‌پوشان افغانستان  به یک مرحله درخشانی از پیروزی. این پیروزی کام همه‌ی ما را شیرین کرد و به این باور قشنگ جان بخشیده که زندگی هم‌چنان جاری‌ست. اتفاقا در پیروزی ملی‌پوشان فوتسال کشور و رسیدن‌شان تا این مرحله از پیروزی بخش مهمی از پیام برنامه‌ی امشب ما نیز مطرح می‌شود. رهبری یک تیم ورزشی چگونه تحقق پیدا می‌کند؟ فروغ فرخ‌زاد در مجموعه‌ی «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» یک شعر زیبایی دارد که می‌گوید: «دلم گرفته است، به ایوان می‌روم و انگشت‌هایم را بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم. چراغ‌های رابطه تاریک است. کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد. کسی مرا به مهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد. پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی‌ست.

زمانی که من در معرفت برنامه‌های امپاورمنت یا توان‌مند‌سازی را با نگاه فیمینستی شرح می‌دادم، برای تقویت نگاه فیمینستی خود در امپاورمنت، این شعر فروغ فرخ‌زاد را با اندکی دست‌کاری به گونه‌ی متفاوت‌تر می‌خواندم و خطاب به دختران می‌گفتم که: پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مَرد نیست. این سخن، استیلای نگاه، فرهنگ و نظام مردسالارانه در جامعه‌ی ما را مورد نقد قرار می‌داد که همه‌چیز را مردانه ساخته و بار ارزشی مردانه دارد. از جمله پرواز را، امکان پرواز را و تخیل پرواز را. من برای دانش‌آموزانم می‌گفتم که تصور نکنید که پرواز قابلیت مردانه است. دختران هم می‌توانند پرواز را از تجربه‌ی یک پرنده به خاطره‌ی انسانی خود انتقال بدهند، نسبت به او آگاه شوند و بعد باور کنند که پرنده مرد نیست. در نتیجه پروازهم قابلیت یا مهارت مردانه نیست. زن هم می‌تواند پرواز کند. از همین وجیزه‌ی کوچک، اولین سخن امروز خود را با این تعبیر بسیار روشن و ساده شروع می‌کنم که می‌گویم رهبری را به خاطر بسپار، رهبر مرد نیست. همان‌طور که رهبری مردانه داریم، می‌توانیم رهبری زنانه هم داشته باشیم.

سخن دوم من این است که رهبری زنانه با رهبری زن یکی نیست. رهبری زنانه یک مفهوم است و رهبری زن مصداق آن. می‌توانیم ویژگی یک رهبری زنانه را در رهبری یک مرد و یا یک زن هم‌زمان پیدا کنیم. درست مثل تجربه‌ای که در استیلای نگاه، فرهنگ و نظام مردسالارانه داشتیم که وقتی همه‌چیز بار ارزشی مردانه گرفته، زنان هم در پندار، رفتار و گفتار خود بیشتر مردانه ظاهر می‌شوند تا انسان بودن خود را تثبیت کنند. مثلا غیرت، جرأت، شهامت، استواری، ایستادگی، متانت و… تمام شان بار مردانه گرفتند. زنی که بخواهد از این ویژگی‌ها در خود حرف بزند، باید مثال‌هایش را در نمادهای مردانه ببیند. در نتیجه همان‌طوری که مرد زن‌صفت به ویژگی نامردانه اطلاق می‌شود، زن مرد‌صفت حامل ویژگی مردانه و استیلایی‌ست. زنی که خواسته باشد غیرت‌مند، جرأت‌مند و استوار باشد باید کاری از نوع کار مردان انجام دهد.

فرانسیس‌دوسوزا عضو مجلس اعیان انگلیس و یکی از فیمنست‌های اولیه‌ی اروپایی در سال‌های ۶۰ میلادی، از این ویژگی به عنوان اشتباه فیمنست‌های اولیه در اروپا یاد می‌کردند و می‌گفت که ما در آن سال‌ها «تی‌شِرت» مردانه می‌پوشیدیم، سیگار دود می‌کردیم، کلاه مردانه بر سر خود می‌گذاشتیم و با چماق راه می‌رفتیم و هرجا که مردان را تنها و یا در گروه‌های کوچک گیر می‌آوردیم، کتک‌کاری می‌کردیم تا نشان بدهیم که ما هم مرد هستیم.

 در برنامه‌ی امروز نسل پنجم من می‌خواهم بگویم که رهبری در اساس خود بار زنانه دارد. مرد هم می‌تواند با مفکوره، ذهنیت و منش زنانه موفق‌ترین الگوی رهبری را در جامعه پیش‌کش کند. شاید توضیحی که در این زمینه بدهم، پاسخی برای سوال‌هایی که آقای فرهمند با تردید مطرح کردند هم باشد. سخن دیگر من این است رهبری با مدیریت یکی نیست. اغلب وقت‌ها ما وقتی که بحث رهبری زنان را مطرح می‌کنیم او را با مدیریت اشتباه می‌گیریم. در نتیجه احساس می‌کنیم که برخی از ویژگی‌های مدیریت چون در زنان نیست، زنان نمی‌توانند رهبر موفق باشند. در احراز و تمثیل رهبری خوب، ما به رویا نیاز داریم. اما برای احراز و تطبیق مدیریت خوب، به تخصص. این مهم‌ترین تفاوت رهبری و مدیریت است. یعنی که رهبری به رویا ارتباط پیدا می‌کند و مدیریت به تخصص. کسی و یا کسانی که رویا دارند، به سوال چرا پاسخ می‌دهند و کسانی که مدیر هستند به سوال چگونه. به همین دلیل است که در امپاورمنت گفته می‌شود که کسانی که به سوال «چگونه» پاسخ می‌دهند همیشه در خدمت کسانی قرار می‌گیرند که به سوال «چرا» پاسخ می‌دهند. رهبری، پاسخ به سوال چراست و مدیریت پاسخ به سوال چگونه. رهبری تا جای زیاد به ظرفیت و استعداد طبیعی افراد تعلق دارد و به همین دلیل پروردنی‌ست؛ اما تخصص به هوش تکنیکی انسان تعلق دارد و با آموزش و تمرین به دست می‌آید.

رهبر نگاه یا دیدگاه کلان و معطوف به دنیا دارد که همه‌چیز را در یک بستر وسیع، در یک افق و در یک دورنمای کلان می‌بیند؛ اما مدیر نگاه متمرکز و معطوف به هدف دارد. که همه‌چیز را در یک نقطه‌ی مشخص و در یک خط معین و قابل پیمایش می‌بیند. به همین دلیل برای رهبری موفق باید رویای خود را همیشه به صورت روشن و دقیق بشناسیم و دنبال کنیم. اما برای مدیریت موفق باید هدف خود را با ویژگی پنج‌گانه هدف که «اسمارت» هست، تعین کنیم و در پی تحقق آن باشیم. هدف از دل رویا بیرون می‌شود.

رویا چهار ویژگی کلان دارد؛ جذاب است، بسیار دل‌کش و قشنگ، کلی، تحقق‌پذیر و معقول است؛ اما هدف چون بخشی از یک رویا را در یک زمان، مکان و مورد مشخص و معین نشان می‌دهد، از کلی بودن بیرون شده مشخص و زمان‌مند می‌شود. مثلا، وقتی که دختران می‌گویند ما رهبری را به دست می‌گیریم، از یک رویایی سخن می‌گویند که هم جذاب و قشنگ است و هم کلی و نامحدود. هم تحقق‌پذیر است و هم معقول. اما وقتی می‌گویند که ما رهبری نظام سیاسی افغانستان  را مثلا تا سال ۲۰۳۰ به دست می‌گیریم، این رویا را به هدف تبدیل می‌کند. که به تعبیر انگلیسی اسمارت می‌شودSpecific, Measurable, attend able, rationale,  tiny.

یعنی که رویای رهبری را در قالب یک هدف معین که مشخص و زمان‌مند است نشان می‌دهد. ما وقتی که تجربه‌ی بشر در عرصه رهبری و مدیریت را باهم مقایسه کنیم، متوجه می‌شویم که رهبری را هیچ وقت استخدام کرده نمی‌توانیم، اما مدیر را استخدام می‌کنیم. برای این‌که ما یک مدیر موفق برای یک شرکت و یا یک سازمان داشته باشیم، می‌توانیم اعلان بدهیم و هر کسی که واجد شرایط باشد، در بدل حقوق و امتیاز معین می‌تواند که بیاید و مدیریت سازمان را به عهده بگیرد؛ اما رهبری را هیچ وقت به اعلان سپرده نمی‌توانیم. در نتیجه رهبری یک قابلیت است، که یک فرد از آن برخوردار است. وقتی که در یک جای قرار گرفت مثل یک شعاع در اطرافش پخش شده و به طور طبیعی او رهبر می‌شود.

ما حالا اگر تجربه بشر را در عرصه‌ی رهبری به صورت کل بررسی کنیم، دو الگوی برجسته و کلان را پیدا‌ می‌کنیم؛ یک الگو، الگوی رهبری مردانه یا الگوی رهبری پدرانه است و یکی الگوی رهبری زنانه و یا مادرانه است. به خاطر این‌که انسان در واقع یا مرد است یا زن. در واقع ما انسان را به همین دو مفهوم در ظل مفهوم کلی انسان قرار می‌گیرد، می‌بینیم. انسان‌ها یا زنان هستند یا مردان، فعلا دو جنسیتی را کنار می‌گذاریم. می‌خواهیم که به شکل غالب همین دو الگو را بررسی کنیم. یعنی ما می‌توانیم الگوی رهبری را با ذهنیت، مفکوره و منش پدرانه ایجاد کنیم و یا با مفکوره، منش و ذهنیت زنانه و یا مادرانه.

 الگوی رهبری مردانه در تاریخ بشر، در مجموع الگوی غالب بوده. ما همیشه وقتی که تاریخ بشر را مرور بکنیم با الگوی رهبری مردانه؛ ولی در نمادهای مختلف و شکل‌های مختلف مواجه هستیم که بستگی به context, زمینه و شرایط خاص و یک زمان خاص دارد. در تاریخ معاصر ما سه مثال بسیار برجسته از الگوی رهبری مردانه ظهور کرده است؛ یکی الگوی رهبری در نظام‌های کمونیستی است که چین نمونه روشن آن برای فعلا است. البته نظام شوروی در دوره‌ی کمونیزم هم مثالی روشن این الگوی رهبری بود که در روسیه تحت رهبری پوتین، بدون این که برچسپ کمونیستی را به عنوان یک نظام توتالیتر داشته باشد، ادامه پیدا کرده است. دوم الگوی رهبری در نظام‌های اسلامیستی است که جمهوری اسلامی ایران و طالبان نمونه عینی آن اند. سوم الگوی‌های رهبری در نظام‌های لیبرال است که کشورهای غربی، چاپان، کوریای جنوبی و برخی از کشورهای دیگری جهان ممثل آن است.

 الگوی رهبری در چین و شوروی کمونیستی الگوی رهبری در وجود یک رهبر و نظام متمرکز است که تمام قدرت کشور توسط یک حزب ایدولوژیک از یک مرکزیت واحد و با پشتوانه‌ی یک حکومت قدرت‌مند و مسلط اداره می‌شود. نظام توتالیتر کمونیستی از تمام نورم‌های جهان مدرن در عرصه‌ی علم، تکنالوژی، اقتصاد و هنر پیروی می‌کند. اما در عرصه‌ی سیاسی تمام حقوق و آزادی‌های فردی مردم را قربانی نظام سیاسی می‌کنند، تا مثل یک خانواده‌ی بزرگ و قدرت‌مند رفاه و امنیت عمومی را تأمین کنند. در الگوی رهبری نظام کمونیستی تمام جامعه و ساختار آن برروی دستان و شانه‌های یک فرد است. صدها میلیون انسان در هیأت یک توده‌ی انسانی توسط یک حزب و رهبری متمرکز قدرت‌مند مدیریت می‌شود. این الگوی رهبری به هیچ مرجعیت بیرون از انسان و طبیعت که تحت اداره‌ی انسان نباشد، اعتقاد ندارد. در نتیجه به رغم این که پویایی و تغییر مداوم خود را با اقتضاهای زمان حفظ می‌کند، اراده و خواست یک حزب و یک رهبر عامل مشروعیت اتوریته آن اراده و خواست صدها میلیون انسان تلقی می‌شود. در حزب کمونیستی چین یا اتحاد شروری کسی نمی‌گوید که فراتر از انسان قدرتی وجود دارد که تصمیم بگیرد. خدا یا هیچ نیروی ماورایی.

این یک الگوی رهبری است. الگوی رهبری در نظام جمهوری اسلامی ایران و طالبان، الگوی رهبری توتالیتر مذهبی است که بازهم در وجود یک رهبر تمثیل می‌شود. اما تمام ایدو‌لوژی و مفکوره‌ی آن به یک مرجعیتی که در ماورای طبیعت و خارج از اراده و خواست انسان است، دخیل می‌شود. در این الگو رهبریت مثل نظام توتالیتر کمونیستی متمرکز است. اراده و خواست انسان اعتنا نمی‌شود؛ اما مشروعیت تمام احکام و رفتارها ناشی از خواست و مشیت خداوند و شریعت تلقی می‌شود که قرن‌ها قبل توسط پیامبر اسلام اساس‌گذاری شده. این الگوی رهبری شبیه یک انسانی است که روی فرق خود ایستاده است و زمان را در یک نقطه‌ی معین در تاریخ توقف داده است. ممثل این رهبری بازهم یک فرد است که در ایران فعلا آقای خامنه‌ای به عنوان ولی فقیه و در امارت طالبان ملا هیبت‌الله به عنوان امیرالمؤمنین خطاب می‌شوند. در این الگو حکومت، نظام و توده‌های مردم همگی در قالب امت اسلامی در واقع تنه‌ی رهبر تلقی می‌شوند که کله و مغز خود را به دکتورین‌های منجمد شده در یک مقطع خاص زمانی قلف کرده‌اند. به همین دلیل است که در این الگو شما حرکت در زمان را نمی‌بینید. در زمان یک توقف و یک ایست‌گاه است.

 الگوی رهبری در نظام‌های لیبرال رهبری دموکراتیک است که در آن مردم در قالب شهروندان از لحاظ حقوقی و قانونی اعتبار دارند و مشروعیت همه‌چیز به رأی، اراده و خواست مردم اتفاق می‌افتد. نظام دموکراسی لیبرال بر پاهای میلیون‌ها شهروند استوار است که با مشارکت وسیع شهروندی خود حرکت می‌کنند. در این نظام تمام نورم‌های زندگی مدنی با آگاهی و اراده‌ی آزاد فرد احترام می‌شود و نظام سیاسی هم متعهد بر رعایت حقوق شهروندی تمام مردم کشور است. در این الگوی رهبری مناسبات حکومت با نهاد‌ها و ساختارهای جامعه بر اساس قانونی که منبعث از اراده و خواست شهروندان است تنظیم می‌شود. اما در عمل وقتی که دقت می‌کنید تمام فرصت‌ها، امکانات و قدرت‌های تصمیم‌گیری در دموکراسی لیبرال هم به گونه‌ی قانون‌مند و ساختارمند از قاعده در رأس نظامی انتقال پیدا می‌کند که منابع استراتژیک آن شرکت‌ها و کارتل‌های بزرگ و غول‌آسا را تأمین می‌کند. در الگوی رهبری نظام‌های لیبرال، ارزش‌های لیبرال با منافع اقتصادی نظام بورژوازی و سرمایه‌داری دو روی یک سکه هستند؛ اما در عمل ارزش‌ها در خدمت منافع نظام بورژوازی وکاپیتالیستی قرار دارد.

این سه الگوی رهبری، فعلا سه نمونه از الگوی رهبری مردسالارانه یا پدرانه است که با تمام ویژگی‌هایی که متأثر از نگاه، فرهنگ و نظام باورهای مردسالارانه در تاریخ است، به وجود آمده‌است.

 الگوی رهبری دموکراتیک، با توجه به نقشی که از لحاظ حقوق و قانونی به اراده‌ی آگاه انسان قایل است، فرصت را برای رشد استعداد و ظرفیت انسانی فرد بیشتر فراهم می‌کند و در مقایسه با نظام توتالیتر کمونیستی یا نظام توتالیتر اسلامیستی برجسته می‌شود. اما از آن‌جایی که عنصر تمرکز‌گرایی قدرت و ثروت و فرصت‌ها در قالب نهادها تمثیل می‌شود، در عمل وقتی می‌بینیم ذهنیت و رای افراد هم متاثر از تبلیغات و فضای عامی است که کارتل‌ها، شرکت‌ها و سازندگان ایدولوژی و فکر در جامعه در اختیار دارند. به همین دلیل است که در دموکراسی لیبرال بیشتر منافع کلان نظام سرمایه‌داری و نهادهای کاپتالستی تمویل می‌شود. این‌ها برای این‌که خواسته باشند یک قانون را به قانون مورد پذیریش عام تبدیل بکنند، ابتدا افکار عامه را بسیج می‌کنند. افکار عامه توسط نهادهایی معمولا کنترول می‌شود که وسایل تبلیغی و فکرسازی را در اختیار خود دارند. در واقع این‌ها با شکل بخشیدن نظام افکار عامه اهداف و خواسته‌هایی را هم که در کل برای تأمین منافع کارتل وجود دارند، تأمین می‌کنند.

 حالا در سه الگوی رهبری مردانه مفهوم رهبری بیشتر در حدی مفهوم مدیریت کلان تقلیل پیدا می‌کند که عنصر مدیریت، اداره، کنترول، استیلا و حاکمیت که از ویژگی‌های حاکمیت مرد سالارانه است در آن‌ها برجسته‌تر و پر رنگ‌تر است. می‌توانیم الگوی رهبری کمونیستی را الگوی رهبری پدر با اتوریته‌ا‌ی بدانیم که خانواده‌ی خود را در بهترین صورتش با عقلانیت و خرد فردی خود رشد می‌دهد، تقویت می‌کند و رفاه و آسایش جمعی‌شان را هدف خود قرار می‌دهد. اما برای کسی آزادی فکر، آزادی اختیار و تصمیم‌گیری قائل نیست.

 الگوی رهبری اسلامیستی، الگوی رهبری پدری است که خانواده خود را با تلقین بیشتر معنوی، رضایت خداوند و امثالهم  نگهداری می‌کند و تمام امور را که مرتبط به مسوولیت و رهبری خودش است به خواست، رضایت و مشیت خدا نسبت می‌دهد و در برابر کوچک‌ترین بخشی از آزادی‌های فردی با اتهام کفر و بی‌دینی مقابله می‌کند و اگر در جای هم با کاستی مواجه می‌شود، آن را به خواست و میشت خدا ارجاع می‌کند نه این‌که خودش خود را مسوول بداند.

الگوی رهبری دموکراسی لیبرال، الگوی یک پدری هست که برای فرزندان خود زمینه‌ی آزاد را فراهم می‌کند که هر کدام شان با تکیه بر توان‌مندی و استعداد فردی خود تلاش بکنند و رقابت کرده و هر کدام شان بر اساس ثروت و امکاناتی که به دست می‌آوردند در عرصه‌ی رهبری و تعیین سرنوشت جمعی هم سهم بگیرند. قومای ترکمنی ما معمولا یک تعبیر داشتند که می‌گفتند هرکس به اندازه‌ی کانتینر خود حق گپ‌زدن دارند. در الگوی رهبری نظام‌های کپتالستی در واقع هر کس به اندازه و اساس کانتینر خود گپ می‌زنند.

اما در این برنامه‌ی که فعلا ما از الگوی رهبری زنانه و یا مادرانه سخن می‌گوییم، در واقع می‌خواهیم یک الگوی کلان دیگر را در برابر تمام نمادهای الگوی رهبری پدر سالارانه یا پدرانه قرار بدهیم. این الگو را ما الگوی رهبری هیومنیستی و یا فیمنستی هم می‌توانیم یاد کنیم.

در برنامه‌ی امروز این نکته را باهم ما مرور می‌کنیم که رویای رهبری زنان در افغانستان چگونه می‌تواند به واقعیت تبدیل شود؟ وضعیت کنونی زنان افغانستان همان‌طوری که آقای فرهمند هم یاد کرد یک وضعیتی است که بهترین توصیف برای آن اسارت است. یعنی کشورما در واقع به یک زندان بزرگ برای زنان تبدیل شده است که در آن انواعی از شکنجه، آزار و اذیت بر دختران و زنان تحمیل می‌کنند بدون این‌که روزنه‌ای برای نجات از این زندان وجود داشته باشد. بیهوده نیست که افغانستان را بدترین کشور برای زنان نیز تلقی می‌کنند. در هم‌چنین وضعیت سخن گفتن از رهبری زنان درست در نقطه‌‌ی مقابل  با واقعیت مسلط بر جامعه قرار دارد.

فاصله‌ای بین اسارت مطلق در یک جامعه تا رهبری مسلم در این جامعه که ما آن را رهبری زنانه می‌گویم، فاصله‌ای در دو منتهی‌الیه است. به همین دلیل است که سخن از رهبری زنان در بهترین حالت آن یک نوع فانتزی فریب دهنده برای دل‌گرم کردن دختران و زنان تلقی می‌شود. تصور بدبینانه‌تر هم این است که سخن از رهبری زنان، شالوده و نظام زندگی خانواد‌گی را در جامعه‌ی ما دچار بحران می‌سازد. زنان را بجای این‌که به نجات برساند به یک عاملی برای فروپاشی نظم موجود، که نظم سنتی حاکم در جامعه هستند تبدیل می‌کند.

 ما پاسخ تمام از این تردید‌ها را در تجربه‌های دختران و زنان که رویای رهبری را به مثابه عالی‌ترین و جدی‌ترین خواست شان مطرح می‌کنند، خواهیم شنید. من با استفاده از تعبیر دکتر محمود صباحی که در یکی از برنامه‌هایی که داشتیم گفت: الگوی رهبری زنانه و دخترانه را سالم‌ترین، ارزان‌ترین و ساده‌ترین الگوی نجات برای رهبری انسان است. دوست دارم بخش‌هایی از این پیام را در تجربه‌ها و سخنان دختران که در این برنامه سهم دارند، بشنویم. این‌ها در واقع ممثلان این تز رهبری در جامعه‌ی مایند. تلاش من به عنوان یک مربی امپارومنتی و توان‌مندسازی همیشه این بوده که دانش‌آموزان خود را در خلق و پرورش همین رویا کمک کنم. همیشه گفته‌ام که بهترین تمثیل قدرت امپارومنتی در رهبری دیده می‌شود. بخاطری‌که در امپاورمنت ما با درک قدرت و تعیین نسبت به قدرت و مدیریت قدرت سر و کار داریم. بهترین وجه تمثیل همین توان‌مندی برای کنترول مدیریت قدرت، در رهبری دیده می‌شود.

ما در رهبری مهم‌تراز هرچیزی انسان را در جامعه در روابط جمعی کمک می‌کنیم که در یک مسیر خاص حرکت بکنند. بنابر این تصور من این است که اگر ما رهبری زنانه را به معنای پذیرش الگوی رهبری مادرانه قبول کنیم، از میزان خشونت، تبعیض، تعصب و نفرت در جامعه‌ی خود می‌کاهیم و شاخص‌های توسعه و رشد مدارا و مصالحه‌ی مدنی را افزایش می‌دهیم. این تجربه با مقایسه‌ی میزان مشارکت زنان در جوامع و کشورهای مختلف و نسبتش با گراف خشونت و توسعه به صورت واضح‌تر قابل درک و شناسایی است.

در صحبت‌هایی که داریم، اول از دانش‌آموزان می‌شنویم که این‌ها در تجربه‌های رهبری خود چگونه عمل می‌کنند و بعد از آن به یک سری سوال‌ها هم پاسخ خواهیم گفت.

ثریا محمدی: به نام خداوند آگاهى، آزادى و برابرى

دربرنامه‌ی امشب من موضوع «زن؛ رهبر توان‌مند – تبديل رويا به واقعیت» را با شما در میان می‌گذارم.

به باور من رهبریت از نگاه زنانه یعنی احترام به کرامت انسان، یعنی حفاظت از حیات انسان، یعنی نکشتن انسان‌ها، یعنی نه به خشونت، یعنی تحقیر نکردن و هم‌چنان یعنی حرمت گذاشتن به ارزش‌های انسانی…!  رهبریت زنانه یعنی خلق کردن دیدگاه زیبا به دیگران نه این‌که صرف به دیگران فرمان بدهند.

در رهبری زنانه ما Vision یعنی خلق کردن دیدگاه زیبا را داریم. در رهبری زنانه از جاه‌طلبی، حسودی و از رقابت با مردان یا هیچ فردی دیگری صحبت نمی‌کنیم.

رهبری زنانه به معنی حکومت زنان در یک جامعه نیست، بلکه خلق کردن دیدگاه زنانه برای یک سرزمین است. وقتی من از رویای رهبری صحبت می‌کنم یعنی من همین حالا رهبریت را به دست گرفته‌ام و رهبر شما هستم. تجربه‌ی رهبریت را من از یک نقطه‌ی کوچک در جامعه‌ی خود به نام خانواده شروع کرده‌ام.

من دیدگاه خانواده‌ام مخصوصا پدر و برادرانم را نسبت به جای‌گاه و اهمیت علم و دانش برای دختران با دیدگاه زنانه و رهبرانه تغییر داده‌ام و حالا این خانواده هر روز بیشتر و بیشتر از گذشته مرا حمایت می‌کنند و به این باور رسیده اند که من می‌توانم یک رهبر خوب برای این جامعه باشم.

من رهبریت را از همین تجربه‌ی کوچک ؛اما الهام‌بخش آغاز کرده‌ام. من تجربه‌ی رهبریت را با انجام دادن کارهای گروهی پنج نفره‌ی‌مان برای آوردن صلح جهانی در افغانستان و جهان پرورش داده‌ام.

ما در گروه پنج‌نفره‌ی خود، با نگاه رهبری زنانه، در قدم نخست، برای آگاه ساختن تمام اعضای خانواده‌ها به نقطه‌ی محور این جامعه‌ی کوچک شروع کردیم؛ یعنی نقش و اهمیت مادران نسبت به هر مساله‌ای در خانواده‌ها برجسته ساختیم.  

ما  انجمن همدلی را تشکیل کردیم تا در آن‌ها مادران خود را به کلاس‌های درس دعوت کنیم و آن‌ها را کمک کنیم تا با علم و دانش مجهز شوند و در قدم‌های بعدی، نقش رهبری مادرانه‌ی خود را به صورت آگاهانه و ارادی انجام دهند.

ما در گروه پنج‌نفره‌ی خود مشکل جامعه‌ی خود را که بی‌سوادی است درک کرده و برای حل این مشکل اقدام کرده‌ایم. با این اقدام، هر کدام ما به نقطه‌ی عملی رهبری برای گروهی از مادران و خانم‌هایی تبدیل شده‌ایم که در خانواده‌های خود اثر و نفوذ دارند.

در نگاه رهبری ما، بهترین الگوی رهبری، رهبری مادرانه است؛ زیرا که همانند خورشید تمام عشق‌اش را مساویانه و عادلانه به همه‌ی اعضای خانواده‌ی خود منعکس می‌کنند.

در نگاه رهبری زنانه ما در پی ایجاد وضعیتی در جامعه هستیم تا هر فرد از اراده، استعداد و توانایی‌های خود برای ساختن جامعه‌ی مرفه، بدون تبعیض، بدون خشونت و پر از آرامش و صلح استفاده کند.

ما رهبری زنانه را مانند نوری می‌بینم که از درون خانه تا مکتب، تا کوچه و جامعه و تا کشور را در یک فضای روشن و شفاف قرار می‌دهد.

من تهداب رهبری‌ام را آگاهی و صمیمت دربین هم‌دیگر می‌دانم و به این باوریم که الگوی رهبری زنانه یک الگوی رهبری انسانی سالم است.

ایده‌ی ما برای رهبری زنانه، مانند  یک بذر کوچک در دل زمین سخت و بکر است؛ اما ما به قدرت باروری این بذر ایمان داریم و با مراقبت مادرانه‌ی خود این بذر را روزی به یک گیاه و یک درخت تنومند در نظام باورهای جامعه تبدیل می‌کنیم.

ایده‌ی ما برای رهبری زنانه یک رویای قشنگ و زیبا است. این رویا را با کار و تلاش و همت جمعی خود به واقعیت تبدیل می‌کنیم. از شما نیز می‌خواهیم که به ما و نقش و صلاحیت ما باور کنید. دختران و زنان خویش را در خانواده کمک کنید تا هسته‌ی اولیه‌ی رهبری زنانه و مادرانه را در درون هر خانه شکل ببخشند.

ما همه سزاوار یک زندگی شایسته و نیکوی انسانی هستیم. این زندگی را با دستان خود تحقق می‌بخشیم.

ملکه حسینی: بنام خداوند آگاهی، آزادی و برابری.

به همه‌ی شما دوستان و همراهان خوب نسل پنجم، سلام تقدیم می‌کنم.

من امروز، با رویای زیبای رهبری زنانه و دخترانه، از زن به عنوان مادر آزادی، دختر برابری، رفیق مهربانی، سخن می‌گویم.

من زن هستم. اسمم ملکه حسینی است. هژده سال سن دارم. من از موقف رهبری امروز خانواده و فردای جامعه حرف می‌زنم. تجربه‌ی من از رهبری خیلی ساده و الهام‌بخش است. من رهبری را از جایی آغاز کردم که اطرافیانم از دختر بودنم احساس شرم‌ساری می‌کردند، من اجازه‌ی رفتن به مکتب و آموختن را نداشتم.

من رهبری را از جایی آغاز کردم که اجازه‌ی نشستن در جمع را نداشتم. اجازه‌ی رفتن به خانه‌ی دوستان و اقارب خود را نداشتم،. حتی اجازه‌ی خندیدن و پوشیدن لباسی که می‌خواستم و آن را دوست داشتم از من دریغ می‌شد.

امروز این حقوق از جمله‌ی حقوق پیش پا افتاده‌ی هر انسان تلقی می‌شود. اما من از هیچ‌کدام این حقوق برخوردار نبودم.

من تجربه‌ی خود برای رهبری را از همین جا آغاز کردم. از بدترین و سخت‌ترین حالت ممکن. رهبری برای من همانند نور در دل وحشت‌بار شب بود.

برای رهبری، من تغییر را از خودم آغاز کردم. قبل از همه، آن قدرت و عظمت درونم را پیدا کردم؛ عظمتی که شایسته‌ی یک زن است.

من منتظر ننشستم. شروع کردم و با تک تک اعضای خانواده‌ی خودم ارتباط برقرار کردم. با پدرم، مادرم، برادرانم و دیگر اعضای خانواده‌ام رابطه‌ی صمیمانه ایجاد کردم. در کارهای خانه سهم گرفتم. با سهم‌گیری در کارهای خانه بالاخره به جایی رسیدم که پدرم به جای این که شرم‌سار از داشتن دختر باشد، بر بودنم افتخار می‌کند. خانواده‌ام دیگر نگران آینده‌ی تاریک و نامعلوم من نیست؛ چون که من در کنار شان هستم. پدرم که می‌ترسید مبادا صورتم را کسی ببیند، امروز از دیگر اقوام خود می‌خواهد تا در کنار من باشند و از من حمایت کنند. چون پدرم  و خانواده‌ام عظمت درونی مرا کشف و درک کردند.

رهبری در تجربه‌ی من به معنای زن بودن است. زن بودن زیباست و این زیبایی قدرت می‌خواهد، صداقت می‌خواهد، شعور و شهامت می‌خواهد، درایت و مهربانی می‌خواهد.

رهبری برای من آموخت که زن بودن به معنای نفی مردانگی و مرد بودن مردان نیست. زن بودن جانشین خداوند بر روی زمین است و خداوندگاری خداوند در وجود یک زن تجلی می‌کند. خداوند خیر مشترک تمام انسان‌های روی زمین است. حس و نگاه زنانه نیز نقطه‌ی وصل و اشتراک تمام انسان‌های روی زمین است.

می‌دانیم که تا تحقق رویای رهبری زنانه، راه درازی در پیش داریم. اما ما خسته نمی‌شویم و از پا نمی‌افتیم. از شما می‌خواهیم که در راه آرامش، در راه آزادی از ما حمایت کنید تا ما از شما حمایت کنیم

زهرا مرادی: بنام خداوند آگاهی، آزادی و برابری

من زهرا مرادی هستم و ۱۹ سال سن دارم. صدایم را از دشت برچی کابل می‌شنوید. من امشب می‌خواهم در مورد رهبری زنان و تبدیل ان رویا به واقعیت حرف بزنم.

منظور ما از رهبری زنان رهبریتی است که سال‌ها در افغانستان سرکوب شده و مجال بروز نیافته است. زمان زیادی طول کشید تا ما صدایی برای اعتراض پیدا کنیم. پس حالا که این صدا را به دست آورده‌ایم، سکوت نمی‌کنیم و صدای خود را به تک تک شما عزیزان می‌رسانیم تا شما هم به نوبه‌ی خود صدای ما باشید و این رویا را تحقق ببخشید.

من به عنوان یک دختر در افغانستان به دنیا آمدم. جایی که بزرگ‌ترین افتخارش برای یک دختر کدبانو شدن و انجام کارهای درون خانه بود که از به دنیا آوردن طفل تا پرورش دادن طفل و تا تهیه‌ی غذا و لباس و نظم و نظافت خانه را در بر می‌گرفت.

 اما من آرزویم بیشتر از این‌ها بود. من می‌خواستم رهبر شوم. پس تصمیم گرفتم تا هموارکننده‌ی این راه برای خانم‌ها در جامعه‌ای باشم که زن‌ستیزی تصویر غالب و برجسته‌ی آن است.

من به رویای خود باور دارم و آن‌قدر برای تحقق این رویا کار خواهم کرد و زحمت خواهم کشید که روزی به آن برسم.

رهبر در برداشت من کسی است که می‌داند چه می‌خواهد و این خواست خود را به صراحت و روشنی بیان می‌کند تا دیگران به درستی از منظور او آگاه شود. منی که می‌خواهم رهبر شوم می‌دانم که چه می‌خواهم. من آزادی و صلح می‌خواهم، حق آموزش و کار به عنوان یک دختر هدف‌مند و سرشار از آرزو می‌خواهم.

من به این درک رسیده‌ام که رهبران به دنیا نمی‌آیند، بلکه ساخته می‌شوند. رهبران با تلاش و سخت‌کوشی و اتفاقاتی که آن‌را تجربه می‌کنند، راه را برای نسل‌های کنونی و آینده‌ی جامعه باز می‌کنند. من می‌دانم که مفکوره‌ی رهبری قبل از همه در درون فرد ایجاد می‌شود. من در حال ساخت رهبر در درون خود هستم و می‌دانم که راه سختی را در پیش دارم. شاید سخت باشد، ولی  من روزی رهبر خواهم شد و مطمین هستم که این خواست و رویایم ناممکن نیست.

هنوز هم در جامعه و در پیرامون ما کسانی هستند که فکر می‌کنند زنان ضعیف‌اند، احساساتی و بی‌تدبیر اند؛ ولی این‌ها باید بدانند که زنان به اندازه‌ی هر انسانی دیگر قدرت‌مند، عاقل و توانا هستند. مثال رهبری و قدرت رهبری زنانه برای من مثل آب است که نرم و مهربان برای زندگی بخشیدن و رشد و پویایی و زندگی است.

من با اعتماد کامل به توانایی‌ها و مهارت‌های خود می‌گویم که زن‌ها رهبران طبیعی و واقعی جامعه‌اند. پس بیایید فرهنگی بسازیم که به زنان به اندازه‌ی مردان ارزش می‌دهند و به آن‌ها احترام‌ می‌گذارند. دیر و یا زود زنان به رهبریت خواهند رسید  و معماران این جامعه خواهند شد. پس چه خوب هست از همین حالا شروع کنیم و به دور از جنسیت به ظرفیت و توان‌مندی اهمیت بدهیم و جامعه‌ی‌مان را آن‌گونه که می‌خواهیم بسازیم.

با رویای رهبری، زنان رشد خواهند کرد و از محدودیت‌ها پله‌ای برای ترقی خواهند ساخت و روزی رهبر خواهند شد. دختران کار خود را شروع کرده‌اند آن‌ها راهبران فعلی خانواده و گروه های صلح خود هستند و به زودی رهبر جامعه هم خواهند شد.

از شما می‌خواهیم که زنان را در این راه بزرگ و پرشکوه یاریکنید.

ریحانه صمیمی: رهبریت تنها داشتن یک مقام بالا در سطح اجتماع و جامعه نیست، رهبریت یعنی این‌که بتوانیم حالت را از حالت نزاع به پیوستگی، آشتی و یگانگی مبدل کنیم. زمانی‌که من امروز فضای خانه‌ام را قمسی ساخته‌ام که پدرم بین فرزندان دختر و پسرش فرقی ایجاد نمی‌کند و با برادرم رابطه‌ی دوستانه و رفیقانه بر قرار کرده‌ام، این خودش نمایان‌گر رهبریت است و هیچ دلیلی وجود ندارد که فردا این جامعه و کشور و حتی جهان را به جای بهتری مبدل نکنیم. یکی از تجربیات زنده گی من این بود که چند مدت پیش خانواده‌ی ما با خانواده کاکایم سر بعضی مسایل نزاع داشتند و مدتی بود که رفت و آمد بین ما هم قطع شده بود. این مساله به شدت باعث ناراحتی من می‌شد. چون دختر کاکایم یکی از بهترین دوستان من است، با خودم فکر کردم که چه کاری از دست من بر می‌آید. همین‌گونه پس از مدتی تصمیم گرفتم خودم بروم خانه‌ی آن‌ها تا نمایان‌گر این باشد که من هیچ کینه و کدورتی در دل ندارم! زمانی چنین تصمیمی گرفتم در خانه هم هیچ‌کسی با من مخالفت نکرد… خب، کمی استرس داشتم که مبادا آن‌ها تحویلم نگیرند. ولی کاملا برعکس چیزی که فکر می‌کردم اتفاق افتاد. همه خیلی خوش‌حال شدند و قسمی با من رویه کردند که هیچ اتفاقی نیفتاده. پس از آن به شگفت‌انگیزترین شکل ممکن این مساله بین ما و آن‌ها حل شد. پس از مدتی روزی کاکایم خانه‌ی ما آمد و دیگر هیچ کدورتی بین ما باقی نماند. این یکی از زیباترین تجربیات زنده گی من بود که خود نمایان‌گر یک رهبریت سالم است.

Share via
Copy link