زن در لباس سیاه یا مرد با عینک دودی؟

Image

دقیقاً به خاطر دارم روز سه‌شنبه، ۱۰ جدی ۱۴۰۲ بود، زمانی که تراژدی سیاه و خفقان‌آور آغاز شد. با خود فکر می‌کردم که باید این ضرب‌المثلِ «کلاه‌تان را محکم بگیرید تا باد نبرد» را این‌گونه تغییر داد: «دامن و چادر‌تان را محکم بگیرید تا شاید در این دنیا در امان بمانید و روانه بهشت شوید.» اما حتی این محکم گرفتن‌ها نیز تضمینی برای مصونیت نمی‌دهد.

روز بعد، چهارشنبه، در راه مکتب، حس پوچی اما عجیبی وجودم را فرا گرفته بود. نفسم بند آمده بود و مسیر مکتب طولانی‌تر از همیشه به نظر می‌رسید. به لباسم نگاه کردم؛ سیاه بود، همانند عزاداری برای آزادی از دست رفته، حرمت شکسته‌ی انسانیت و آرامش روح و روانی که دیگر نبود.

وقتی به مکتب رسیدم، فضای آن روز عجیب و سنگین بود. سکوت بی‌سابقه صنف را فرا گرفته بود. هم‌صنفی‌هایی که هر روز با شلوغی‌های‌شان صنف را پر می‌کردند، حالا ساکت و آرام بودند. گویا همه در حال فرو رفتن در باتلاقی نامرئی بودند. از آن فضا بیزار بودم. با خود فکر کردم: شاید زندگی در افغانستان راحت‌تر بود اگر رویایی نداشتم، اگر به مکتب و دانشگاه نمی‌اندیشیدم. اما مگر می‌شود؟ من بلندپرواز بودم.

داخل تعمیر مکتب، تصویری بزرگ از زنی در لباس سیاه نصب شده بود. حتی چشمانش نیز پوشیده بود. زیر آن با خط درشت نوشته بودند: «حجاب زن مسلمان او را از فعل‌های شیطانی دور می‌کند.»

این جمله برایم پر از ابهام بود. منظورشان از فعل شیطانی چیست؟ آیا چشمانی که از خوش‌حالی برق می‌زنند کار شیطانی‌اند؟ یا لبخندی که شادی را به نمایش می‌گذارد، چطور می‌تواند کار شیطانی باشد؟ چرا زن باید خود را در سیاهی بپیچاند تا ایمان مردی نلرزد؟ آیا بهتر نیست مرد عینک دودی بزند تا از هر چیزی که ایمانش را متزلزل می‌کند، در امان بماند؟

سوالات زیادی ذهنم را درگیر کرده بود؛ اما می‌دانستم که طرح چنین پرسش‌هایی در جامعه‌ای مثل ما به معنای کفرگویی تلقی می‌شود و عواقبش می‌تواند فراتر از یک اتهام ساده باشد. هنوز خون فرخنده خشک نشده است.

ناگهان دوستم با آرنج به پهلویم زد و گفت: «حواست کجاست؟ استاد ازت پرسید اجزای اتم را نام ببر!» جرقه‌ای به ذهنم خورد. پاسخ ساده بود، اما چیزی فراتر از آن در ذهنم شکل گرفت.

اجزای اتم را می‌توان به زندگی انسان تشبیه کرد:

  1. الکترون، با بار منفی، نقشی اساسی در تعیین تعاملات دارد.
  2. پروتون، با بار مثبت، ثابت و پایدار است.
  3. نوترون، خنثی است؛ نه مثبت، نه منفی، فقط جرم را اضافه می‌کند.

انسان نیز در زندگی می‌تواند انتخاب کند:

  1. آیا می‌خواهد منفی باشد و اثری ناخوشایند بگذارد؟
  2. یا مثبت باشد و تأثیری خوب در جهان ایجاد کند؟
  3. یا خنثی، منفعل و بی‌اثر بماند؟

این انتخاب‌ها زندگی ما را شکل می‌دهند. من انتخاب کرده‌ام. من تصمیم گرفته‌ام در مسیر رویاهایم گام بردارم، با استواری و پایداری.
من می‌اندیشم. من خلق می‌کنم. من یک انسانم.

نویسنده: سمیه احمدی

Share via
Copy link