می‌خواهم از خودم بنویسم

Image

می‌خواهم از خودم بنویسم؛ از دختری که دل‌تنگ مکتب، قلم و کتاب‌هایش است. دختری که سه سال می‌شود از پوشیدن یونیفورم و رفتن به مکتب محروم است. آن دختر منم؛ منی که دلتنگ نشستن در چوکی مکتب کنار همصنفی‌هایم، دلتنگ روزهایی که با شوق و امید، آماده‌ی رفتن به مکتب می‌شدم، هستم. روزهایی که با کیف پر از کتاب مسیرهای طولانی را طی می‌کردم تا به محل آرامش‌گاه، همان آموزشگاه، برسم. اشتیاق به درس و تحصیل آن‌قدر بود که طولانی‌ترین مسیرها را در کم‌ترین زمان طی می‌کردم.

آن روزها، روزهای زیبایی بود. هیچ محدودیتی وجود نداشت که قلم را بر دستم بگیرم، کتاب بخوانم و یونیفورم مکتب بپوشم. آن وقت‌ها، نشستن در چوکی مکتب هیچ مسأله‌ای نبود. همه می‌توانستند بنشینند، پیش تخته بروند و جواب‌های استاد را بدهند. آن زمان، دختران متن کتاب‌ها را با صدای خود می‌خواندند، بدون آنکه کسی بگوید صدای تو بوی جرم می‌دهد. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. زندگی زیبا بود و دختران به معنای واقعی زندگی می‌کردند. خانواده‌ها دخترانی شاد و پرانرژی داشتند؛ دخترانی با هدف و رویا. رویاهای زیبا که یکی می‌خواست دکتر شود، دیگری مهندس، و سومی هم پولیس…

من هم یکی از همین دختران با رویای زیبا بودم. رویای من این بود که در آینده خبرنگار خوبی شوم. این رشته برای من جذاب بود و همیشه در ذهنم فکر می‌کردم که چگونه می‌توانم یک خبرنگار خوب شوم. خودم را در حال اجرای برنامه در صفحه‌ی تلویزیون تصور می‌کردم. شب‌ها با رویای خبرنگاری می‌خوابیدم و صبح‌ها با همان آرزو بیدار می‌شدم. نزدیک به امتحان کانکور و ورود به دانشگاه بودم که ناگهان همه چیز قبل از شروع پایان یافت. سایه‌ی سیاه بالای دختران افتاد و دیگر نمی‌توانستیم به مکتب برویم، کتاب بخوانیم و قلم به دست بگیریم. صدای ما حرام شد، لباس‌های ما حرام شد…

این حوادث، مرگ هزاران رویای دخترانه را رقم زد. دخترانی که دیگر از مسیرهای مکتب، دانشگاه و حتی شغل خود محروم شدند. به ما گفته شد که دیگر نیازی نیست شب‌ها بالای کتاب‌ها و مشق‌های‌مان بخوابیم و صبح‌ها با انرژی برای رفتن به مکتب آماده شویم.

اما این تمام داستان نبود. این دغدغه‌ها و مشکلات، پایان یک دوره بود و آغاز یک دوره‌ی جدید. ما دختران، با تمام این مسائل، زندگی جدیدی را آغاز کردیم. زندگی‌ای با انرژی بیشتر، انگیزه‌‌ای بیشتر و تلاشی بیشتر. ما با این چالش‌ها، خود واقعی‌مان را یافتیم؛ یعنی دختر کیست؟ به قدرت خود پی بردیم؛ قدرت دخترانه چیست؟ امروز، ما محکم‌تر و قدرتمندتر از همیشه برای رسیدن به رویای‌مان تلاش می‌کنیم. پیش از این، دختران فقط به درس خواندن می‌پرداختند، اما امروز معنای واقعی علم و دانش را در قدرت دخترانه یافته‌ایم. یک دختر با علم خود کامل می‌شود.

دختر با سواد، ضامن ایجاد خانواده‌ی باسواد است. خانواده‌ی باسواد، جامعه‌ی باسواد، و جامعه‌ی باسواد، کشور باسواد. امروز، ما دختران زندگی‌مان را با علم و آگاهی معنا می‌دهیم و برای کامل کردن معنای زندگی‌مان، هیچ‌گاه بی‌اراده نخواهیم شد. از دغدغه‌های‌مان استفاده می‌کنیم تا راه‌های بهتری برای خود بگشاییم. ما از این اتفاقات فهمیدیم که جامعه بیشتر از پزشک بودن یا پلیس بودن‌مان، به رهبری ما نیاز دارد. این درک، رویاهای ما را پررنگ‌تر کرده است. هر چه رنگ‌ها در رویاهای‌مان بیشتر مخلوط شوند، جذاب‌تر می‌شوند، و این جذابیت ما را به سمت خود می‌کشد.

ما از قدرت دخترانه‌‌ی مان استفاده می‌کنیم تا به رویای پررنگ‌تری برسیم…

نویسنده: ریحانه صفدری

Share via
Copy link