ساعت چهار و چهار دقیقهی صبح بود. مثل همیشه من صبح زود از خواب بیدار شدم. همیشه دوست داشتم از صبح زود مطالعه کنم. غرق خواندن کتاب بودم که صدای نمنم باران به گوشم رسید. آرام و دلنشین بود؛ بارانی که با قطرههای کوچکش نوای شرشر و نوازشگری بر بالای بام خانههای مردم مینواخت. یک لحظه به فکر فرو رفتم. همه جا ساکت و آرام بود به جز صدای خوش باران چیزی شنیده نمیشد. آرام نشستم و به صدای باران گوش دادم.
باران ماه حمل، این باران قطرههای زلالی بود که با باریدنش بر بالای طبیعت همهجا را سرسبز و شگوفا میکرد؛ دشتهای خشک، دامنهها، تپههای پست و بلند. باران به معنای واقعی کلمه، همهجا را نمناک و خیس میکرد؛ از خانههای فقیر و غنی گرفته تا لانههای پرندگان. در اینجا بود که متوجه نکتهی بسیار مهمی شدم؛ باران پیامی داشت: اینکه از خواب بیدار شوید. منظور از خواب زمستانی نه، بلکه از دنیایی که انسانها در آن با همدیگر در حال جنگ و نفرت، کینهتوزی، قتل و کشتار هستند. بدترین خواب همین است که شاید در آن موقع چشمهایشان را به روی خوبیها، شادیها، صمیمیت، دوستی و محبت بستهاند. این باران، بارانی برای بیداری من، تو و همهی ماست.
باران بهاری همانطور که طبیعت را از خواب زمستانی بیدار میکند، اشاره به من و تو هم دارد. شاید اندک آدمها اینها را درک کنند؛ اما این یک واقعیت آشکار است. چه زیبا باران زبانی دارد که با لحن زیبای کلامش پیامهای گرانبهایی به انسانها میرساند.
صدای نمنم باران، برابری را به انسان میآموزد. باران بدون تبعیض، همهجا را نمناک و همهی موجودات را زنده میکند. باران نشانه آگاهی است؛ باران با صدای نرم مردم را به آگاهی دعوت میکند. باران نشانهی آزادی است؛ یعنی باریدنش بدون قید است، یعنی آزادانه همهجا را نمناک میکند. دلش پاک و بیکینه است. پس از باریدنش، آسمان آبی را از ابرهای تاریک آزاد میسازد و باعث آزادی خورشید از پس ابرهای سیاه میشود.
و در آخر، زندگی خوب و کنار هم زندگی کردن زمانی زیبا است که همه در کنار هم با برابری، آگاهی و آزادی زندگی کنیم. جهان ما زمانی خوب به نظر میرسد که همه با هم در کنار هم با محبت، دوستی و صمیمیت زندگی کنند. این باران واقعی زندگی است.
نویسنده: نرگس نوری