صبحی بود که بوی بهار میداد. خورشید از پشت کوهها سرک میکشید و نوری طلایی بر زمین میافکند؛ نوری که نوید فصل تازهای را میداد. اما برای من، این بهار جز تلخی چیز دیگری نداشت. سال آموزشی جدیدی آغاز میشد و من با شوق آماده بودم؛ کتابها، قلمها و آرزوهایم همگی در انتظار بودند. اما بهجای خبر بازگشایی مکاتب، تلویزیون تصاویری از دخترانی نشان میداد که با چشمانی اشکآلود از پشت دروازههای بسته مکتب بازمیگشتند.
خبر تلخ بود: مکاتب برای دختران بالاتر از صنف ششم بسته شده بود. رویاهایم، همچون بالهایی برای پرواز، یکی پس از دیگری شکسته شدند. قلبم از درد میسوخت، نه فقط برای خودم، بلکه برای هزاران دختری که مانند من آرزوهایی در سر داشتند.
از کودکی به ما گفته بودند که علم چراغی است در دل تاریکی، تنها راهی که انسان را از سختیها عبور میدهد. اما حالا، این چراغ خاموش شده بود. علم برای ما دختران افغانستان فقط ابزاری برای پیشرفت نیست؛ قدرتی است که ما را توانمند میکند و به ما امکان میدهد دنیایمان را تغییر دهیم.
تاریخ پر از زنانی است که با وجود موانع، از طریق آموزش و دانش، جوامع خود را دگرگون کردند. چرا ما دختران افغانستان نباید چنین راهی را طی کنیم؟
حتی در روزهایی که مکاتب به روی ما بستهاند، ما همچنان یادگیری را ادامه میدهیم. در دل تاریکیها، به سراغ کتابها و منابع آموزشی میرویم. این مسیر سخت است، اما هر قدم، گامی به سوی آزادی و توانمندی است.
یادگیری برای ما تنها به معنای نمرههای خوب نیست؛ معنایش مبارزه برای حقوق، ایستادگی در برابر محدودیتها و ساختن آیندهای بهتر است. همانطور که برادرم میگفت: «علم چیزی است که هیچکس نمیتواند از تو بگیرد.»
در هر گوشهای از افغانستان، دخترانی هستند که همچنان برای آموزش تلاش میکنند. هیچچیز نمیتواند ما را متوقف کند. حتی اگر مکاتب بسته باشند، ما همچنان در جستجوی علم خواهیم بود.
امروز، در دل این تاریکیها، باور دارم که رویای ما خاموششدنی نیست. مادرم روزی به من گفت: «تو میتوانی رهبر شوی، اگر یادگیری را هرگز رها نکنی.» این جمله امروز همچنان الهامبخش من است.
ما دختران افغانستان، با وجود تمام سختیها، به سوی فردایی روشنتر پیش میرویم؛ فردایی که در آن هیچ دختری از تحصیل محروم نباشد. این همان رویای ماست، رویایی که هرگز خاموش نخواهد شد.
نویسنده: ثریا محمدی