نوشتن؛ راهی به سوی آزادی

Image

من همیشه عاشق نوشتن بودم. از همان روزهایی که به یاد دارم، نوشتن برایم مانند یک راز بود؛ رازی که تنها من آن را فهمیدم. در دوران کودکی، وقتی خواهر و بردارم در کنج حویلی در حال بازی بودند، من در گوشه‌ای از اتاق می‌نشستم و قلمم را به کاغذ می‌زدم. رویاها و افکارم را روی کاغذ نقاشی می‌کردم تا شاید از دنیای واقعی که در آن زندگی می‌کردم، فرار کنم.

در مکتب، صنف نهم بودم و همیشه به دنبال درس خواندن و نوشتن بهتر بودم. هیچ‌وقت نتوانستم حس لذت نوشتن را در کتاب‌های درسی پیدا کنم. در میان کلمات و جملات خودم احساس می‌کردم آزاد هستم.

اما زمانی که رژیم طالبان دوباره بر افغانستان حاکم شد، همه چیز تغییر کرد. آن روزهایی که اخبار ترسناک و وحشتناک به گوش می‌رسید، گویی زندگی‌ام رنگ باخت. مدام فکر می‌کردم که شاید دیگر نتوانم به مکتب بروم یا حتی در دنیای تاریک و بسته‌ای که در آن زندگی می‌کردیم، هیچ جایی برای آرزوهای من وجود نداشته باشد. مکاتب برای دختران بالاتر از صنف ششم بسته شدند و همه چیز را محدود کردند.

اما من هیچ‌وقت دست از نوشتن نکشیدم. آن روزها، نوشتن برایم به یک نیاز تبدیل شده بود. حتی وقتی دیگر امکان حضور در جمع و بیان آزادانه افکارم نبود، در دل شب‌ها قلم و کاغذ را برمی‌داشتم و داستان‌ها و نوشته‌هایم را می‌نوشتم؛ از دخترانی که مانند من آرزوهای بزرگی داشتند، اما در دنیای تاریک و تهدیدآمیز به سر می‌برند.

نوشتن به من کمک می‌کرد تا از دل سخت‌ترین لحظات، نور امید را پیدا کنم. من نوشتن را به عنوان ابزاری برای مقاومت و ادامه زندگی تازه‌ آغاز کرده بودم. در یک روز، پس از مدتها که داستان‌هایم را در دل خود نگه می‌داشتم، پیامی از دوستی قدیمی دریافت کردم. او گفته بود که داستان‌هایت را خواندم و نوشته‌هایت برایم الهام‌بخش بوده است و این پیام برای من معنای زیادی داشت. من فهمیدم که حتی در زمان‌هایی که به نظر می‌رسید هیچ‌چیز نمی‌تواند به آینده امید ببخشد، نوشتن دلی را روشن می‌کند.

در این مسیر، نوشتن برای من نه تنها یک راه برای مقابله با مشکلات بود، بلکه تبدیل به صدای من شد؛ صدای من در برابر ظلم، در برابر بی‌عدالتی، و در برابر محدودیت‌ها. در دل شب‌ها، زمانی که هیچ صدایی از دنیای بیرون نمی‌آمد، من می‌نوشتم. حتی در تاریکی‌ها، کلمات می‌توانستند نور باشند.

من یاد گرفتم که هیچ‌چیز نمی‌تواند از نوشتن من جلوگیری کند. کلمات قدرت دارند. می‌توانند دنیای جدیدی بسازند؛ دنیایی پر از امید، آزادی و مقاومت. من حالا با نوشتن، شاید بتوانم چیزی را تغییر بدهم. نه تنها برای خودم، بلکه برای تمامی دخترانی که روزها و شب‌های‌شان در انتظار آزادی و نور هستند…

نویسنده: سهیلا اکبری

Share via
Copy link