آموزش حق ماست، چرا از ما گرفته شد؟

Image

در جهانی که خورشید عدالت بر همه می‌تابد، چرا سایه‌ی نابرابری بر دوش ما دختران افغانستان سنگینی می‌کند؟ چرا حق آموزش، این چراغ روشنی‌بخش آینده، از ما دریغ می‌شود؟ صدای ما برای آموزش بود؛ اما «عوروت» خوانده شد. صدای دخترانی که در آرزوی دانایی، در پی حقی هستند که به زور از چنگ‌شان ربوده شده است.

من مریم امیری، شانزده ساله هستم. امروز می‌خواهم صدای دخترانی باشم که برای فارغ شدن از مکتب و دانشگاه رویاهایی داشتند؛ اما حق آموزش از ما گرفته شد.

بیش از سه سال پیش، با روی کار آمدن طالبان، زندگی همه‌ی دختران متحول شد. من در صنف نهم مکتب بودم و با معادلات ریاضی بازی می‌کردم که ناگهان آن معادلات تبدیل به معادله‌ی واقعی زندگیم شد و مکتب را ترک کردیم. گاهی آرزو می‌کنم کاش با هم‌کلاسی‌هایم در آن صنف زندانی می‌شدیم و صنف را برای همیشه ترک نمی‌کردیم.

می‌خواهم از اعماق قلب یک دختر محروم از درس و آموزش بنویسم. امسال در ماه قوس قرار بود فارغ شوم؛ فراغتی که دوازده سال انتظار و رویایش را داشتم. فراغتی که پدرم شبانه‌روزی زحمت کشید و پول درآورد تا من درس بخوانم و برای مردم خدمت کنم. فراغتی که مادرم هر روز مرا با شوق و ذوق به مکتب می‌رساند و برای درس خواندنم، رنج روزگار را به دوش می‌کشید تا فارغ‌التحصیلی مکتب و دانشگاهم را ببیند.

فراغتی که بیشتر از سه سال پیش برای جشن گرفتن آن، با هم‌کلاسی‌هایم برنامه‌ریزی کرده بودیم. آماده‌ی استرس امتحان کانکور شده بودیم. آماده‌ی ورود به دانشگاه و محیط جدید تحصیلی بودیم. این فقط رنج مریم نیست، رنج یک دختر نیست، رنج یک دانش‌آموز محروم از درس نیست، بلکه رنج میلیون‌ها دختر در افغانستان است.

آموزش حقی است که برای همه وجود دارد؛ اما چرا این حق از ما گرفته شد؟ چرا کسی به سوالات ما دختران جواب نمی‌دهد؟ مگر ما با درس خواندن به دیگران آسیب می‌رسانیم؟ تنها حق آموزش نه، بلکه حق سخن گفتن را نیز از ما گرفتند.

امروز، من، یعنی ما دختران، و هزاران دختر دیگر، از درس دور هستیم. برای حکومت و کسانی که حق آموزش را از ما گرفتند، این چه سودی دارد؟ آیا آن‌ها دختر ندارند؟ اگر دختر دارند، آیا آن‌ها نیز در دل حسرت دارند و نابود می‌شوند؟ پس چرا؟

سوالی که بیشتر از همه ذهنم را درگیر می‌کند این است که آیا داشتن جامعه‌ی با سواد جرم است؟ جامعه‌ای که زنان و دختران در آن با فکر آرام درس بخوانند و به وظیفه بروند، خطاست؟

ما نه عروسک‌های ظریفی هستیم که فقط برای نمایش ساخته شده‌ایم، نه گل‌های بی‌زبانی که تنها برای تماشا می‌رویند. ما درختانی هستیم با ریشه‌های عمیق در زمین، شاخه‌هایی که به آسمان بلند می‌شوند و میوه‌های دانش را می‌آورند. اما چاقوی ظلم، شاخه‌های آرزوهای ما را می‌برد و مانع شکوفایی ‌ما می‌شود.

شکوفایی که آن‌ها از آن می‌ترسند، ترسی که هر لحظه باعث مرگ تدریجی‌شان است. شکوفایی یک جامعه به شکوفایی دختران و زنان همان جامعه برمی‌گردد؛ شکوفایی که افغانستان هنوز به آن نرسیده است و تا زمانی که دختران و زنان یک نسل از درس محروم باشند، به آن نخواهد رسید.

هر کتابی که نخوانده می‌ماند، هر کلاسی که از دست می‌دهیم، تکه‌ای از آینده‌ی روشن ماست که تاریک می‌شود. هر ساعتی که صرف درس خواندن نمی‌کنیم، ساعتی از عمر ماست که به هدر می‌رود. این، نه فقط یک محرومیت شخصی، بلکه ضربه‌ای به پیشرفت جامعه و رفاه جهانی است که ما می‌توانیم در آن نقش بسزایی داشته باشیم.

جهانی که به رهبری زنانه احترام می‌گذارد، رهبری‌ِ که در هر خانه ریشه دارد، رهبری‌ِ که آن‌ها باور دارند؛ ولی ایمان ندارند. رهبری‌ِ که یک مادر در خانه دارد؛ اما یک رییس‌جمهور در کشورش ندارد. چرا می‌گویم مادر رهبر قدرتمندتر از رئیس‌جمهور است؟ چون مادر هیچ‌گاه اولادهایش را بی‌سرنوشت رها نمی‌کند، ترک نمی‌کند، به عذاب دیده نمی‌تواند و مشکلاتش را حل می‌کند؛ اما رییس‌جمهور می‌گریزد و مردمش را می‌فروشد.

نگاه کنید به چشم‌های ما، به اشتیاقی که در درون رهبری مادر و آموزش دختران می‌جوشد. به ذهن‌های ما که مشتاق یادگیری‌اند، به قلب‌های ما که لبریز از امید و آرزو هستند. ما حق داریم باسواد باشیم، حق داریم موفق شویم، حق داریم در کنار پسران، شانه‌به‌شانه در مسیر پیشرفت گام برداریم.

دنیای صلح‌آمیز خود را بسازیم؛ دنیایی که در آن زنده باشیم و در ذهن ما هیچ سوال منفی نسبت به دیگری نباشد. دنیایی که سرشار از خوشی‌ها باشد. دنیایی که باور کند دختران هیچ خطری نسبت به دیگر افراد جامعه ندارند. دنیایی که در دل هیچ دختری حسرت محرومیت از درس و تحصیل و وظیفه ریشه نکند. دنیایی که دنیای واقعی آموزش و پیشرفت باشد، نه رویا و خواب.

ما نه تنها دخترانیم، بلکه انسانیم. انسان‌هایی با حق آموزش، حق انتخاب و حق زندگی در دنیایی برابر و عادلانه. دادخواهی ما نه فقط برای خود ما، بلکه برای نسل‌های آینده‌ی دخترانی در افغانستان است که باید در جهانی عاری از تبعیض و بی‌عدالتی رشد کنند. حق آموزش، حق ما نیست، حق بشریت است. پس چرا حق آموزش از ما گرفته شد و می‌گیرد؟

نویسنده: مریم امیری

Share via
Copy link