افشار: روایت یک فاجعه، پیامی برای نسل امروز

Image

سلام به نسل نو اندیش و روشنگر هزاره! نسل‌هایی که با تفکر روشن و اندیشه‌های بلند، آینده‌ای روشن را برای جامعه‌شان رقم می‌زنند. امروز می‌خواهم روایتی را با شما در میان بگذارم؛ روایتی از یک فاجعه‌ی تاریخی که نه تنها درد و رنج یک نسل را در خود جای داده، بلکه پیام مهمی برای نسل امروز و فردا دارد. این روایت، داستان افشار است؛ داستانی که هرچند سال‌ها از آن گذشته؛ اما هنوز زنده و گویاست.

سی و دو سال پیش، در شامگاهی سرد و تاریک، من کودکی هشت‌ساله بودم که در کنار خانواده‌ام نشسته بودم. پدرم رادیو مشهد ایران و رادیوی بی‌بی‌سی را روشن کرد. آن زمان، یک رادیوی پاناسونیک جاپانی با پوشش قرمز و چهار موج داشتیم؛ رادیویی قدیمی که برای ما دریچه‌ای به دنیای خارج بود. شب‌ها و روزها را با گوش‌دادن به اخبار و تحولات جهان می‌گذراندیم. آن شب، اما، خبری متفاوت و هولناک پخش شد.

شب ۲۲ دلو سال ۱۳۷۱، رادیو مشهد از حمله‌ی وحشتناک به منطقه‌ی افشار در غرب کابل خبر داد. حمله‌ای که نه تنها جان صدها نفر را گرفت، بلکه روح و روان بازماندگان را نیز برای همیشه زخمی کرد. اکنون، پس از سی و دو سال، هنوز سیاهی این فاجعه مانند داغی بر ذغال باقی مانده است. من آن شب را به خوبی به یاد دارم؛ پدرم با مادرم در حال گفت‌وگو بودند و صدایشان از نگرانی و اندوه لرزان بود. آنها از حمله به افشار و قتل‌عام مردم بی‌گناه سخن می‌گفتند.

در افشار، جنایتی هولناک رخ داد؛ جنایتی که به هولوکاست و فجایع دردناک تاریخ شبیه بود. کودکان، زنان، جوانان و سالخوردگان بی‌گناه به شهادت رسیدند. تا دو هفته پس از این فاجعه، گزارش‌ها از کشف اجساد کودکان از زیر آوارها خبر می‌دادند. تصور کنید که چگونه خانواده‌هایی که عزیزانشان را از دست داده‌اند، باید با این درد و رنج زندگی کنند. اجساد کودکان بی‌گناه که زیر آوارها مانده بودند، نشان‌دهنده‌ی عمق فاجعه بود.

بابه مزاری و یارانش در سیلو و علوم اجتماعی حضور داشتند. حمله‌ی توپخانه‌ای چنان شدید بود که فضای کوه‌های افشار را غبارآلود کرد و خانه‌ها را به ویرانه‌هایی تبدیل نمودند. صدای مهیب بمب‌ها، کوه‌های بلند و صاف افشار را پر از گرد و غبار کرده بود. فضای افشار، فضایی خون‌آلود و پر از درد بود. لخته‌ها و پاره‌های درهم‌تنیده‌ی کودکان، برای نسل ما پیامی جدی دارد. افشار، تاریخ زنده و جاویدان مردم ماست. کوه‌های نیلگون و خانه‌های ویران‌شده افشار، روایتگر دردهایی هستند که هرگز فراموش نخواهند شد.

مادری در مصاحبه با رادیو گفت: «طفل شش‌ماهه‌ام را از دم تیغ گذراندند و شهیدش کردند.» این جمله، تنها یکی از صدها روایت دردناک از آن شب هولناک است. افشار از زیر ساطور و هجمه‌ی گلوله‌ها گذشت و امروز نسل جدید افشار در جهان پراکنده شده‌اند. ما امروز شاهد زنده‌ی یک نسل‌کشی عظیم هستیم. بابه مزاری می‌گفت: «افشار روایت یک تاریخ است و هیچ جنگی قامت مرا به اندازه افشار خم نکرد.» این جمله نشان‌دهنده‌ی مقاومت و ایستادگی مردمی است که در برابر ظلم و ستم ایستادند و هرگز تسلیم نشدند.

دانش‌آموزان عزیز!

ژاپن پس از انفجارهای ناکازاکی و هیروشیما، به انقلاب و تحول علمی دست یافت. آنها با وجود تمام دردها و رنج‌ها، توانستند از خاکسترهای جنگ برخاسته و به یکی از پیشرفته‌ترین کشورهای جهان تبدیل شوند. ما نیز باید ناممکن‌ها را ممکن سازیم و انقلاب علمی و فرهنگی را برای نسل آینده‌ی خود به ارمغان آوریم. یاد برگ‌های سبز افشار و رهروان صدیق بابه مزاری، هنوز در قلب‌های ما می‌درخشد و نورافشانی می‌کند.

نسل امروز ما باید چهره‌ی تابان برای گذشتگان باشد و در سراسر جهان پراکنده شود. ما باید با یادآوری این فجایع، از تکرار آنها جلوگیری کنیم و برای ساختن آینده‌ی بهتر تلاش کنیم. یاد بابه مزاری و یارانش، همیشه جاویدان باد! آنها با ایستادگی و مقاومت خود، درس‌هایی بزرگ برای ما به جا گذاشته‌اند. درس‌هایی که به ما می‌گویند هرگز تسلیم نشویم و برای عدالت و آزادی بجنگیم.

افشار، تنها یک نام نیست؛ افشار یک تاریخ است، یک روایت است، یک پیام است. پیامی که به ما می‌گوید باید از گذشته درس بگیریم و برای آینده‌ی بهتر تلاش کنیم. نسل امروز ما باید با افتخار به گذشته بنگرد و با امید به آینده قدم بردارد. ما باید با همدلی و همکاری، جامعه‌ای بسازیم که در آن عدالت و آزادی حاکم باشد.

یادمان باشد که افشار تنها یک فاجعه نبود؛ افشار یک درس بود، یک هشدار بود. هشداری که به ما می‌گوید باید از گذشته عبرت بگیریم و برای ساختن آینده‌ی بهتر تلاش کنیم. نسل امروز ما باید چراغ راه آینده باشد و با تلاش و پشتکار، ناممکن‌ها را ممکن سازد.

یاد بابه مزاری و یارانش، همیشه زنده و جاویدان باد!

نویسنده: امید غرجستانی

Share via
Copy link