کتاب «چگونه سیاستمدار خوبی باشیم» را میخواندم که مادرم کنارم نشست. او خواندن و نوشتن را بهدرستی نمیدانست؛ اما چون قرآن بلد بود، با تلاش زیاد میتوانست برخی کلمات کتاب را بخواند. او فقط توانست واژهی «سیاستمدار» را بخواند و بعد از خواندن آن، با حسرت گفت: «دوست داشتم سیاستمدار شوم؛ اما در زمان ما مکتب درستی نبود که تحصیلاتم را ادامه دهم.»
من که به صفحههای آخر کتاب رسیده بودم، ناگهان متوجه شدم که قدرتمندترین سیاستمدار، مادرم است. او تمام ویژگیهای یک سیاستمدار خوب را دارد. از او صادقانه زندگی کردن را آموختم. وقتی به مفهوم صداقت فکر کردم، دیدم که هیچکس شایستهتر از مادرم برای این واژه نیست. او صادقانه و بیوقفه کار میکند، بدون اینکه به لذتها و زیباییهای خود بیندیشد. برای او مهربانی و سادگی نه یک انتخاب، بلکه وظیفهای است که برای عزیزان خود انجام میدهد. در دنیایی که صداقت کمیابترین و گرانترین چیز شده و بسیاری نقش انسانهای صادق را بازی میکنند، مادرم کسی است که هر نفسش با صداقت همراه است.
بیتردید، صداقت در سیاست نقشی سازنده دارد. سیاستمدار باید درس صداقت را بیاموزد و در عمل به کار ببندد. ویلیام فاکنر میگوید: «هرگز از بلند کردن صدای صداقت، راستی و شفقت در برابر بیعدالتی، دروغ و طمع نترسید. اگر مردم سراسر جهان این کار را انجام دهند، زمین تغییر خواهد کرد.» به راستی، اگر بذر صداقت را میکاشتیم، معنای حقیقی سیاست را درک میکردیم.
فداکاری ویژگی دیگری است که یک سیاستمدار شایسته باید داشته باشد و بیشک، فداکاری در تار و پود مادران تنیده شده است. مادرم بدون اینکه به خود بیندیشد، جوانی، لبخندها و لذتهایش را فدا کرده است. یقیناً باید سیاست را از مادرم آموخت، زیرا او فرمانروای قلب من است. همیشه تأکید میکند: «برو، نترس، بیفت، زخمی شو، آسیب ببین و شکست بخور؛ اما تلاش کن و ادامه بده. تو جلوتر از کسانی هستی که نشستهاند تا آسیب نبینند و زمین نخورند.» سیاست مادرم، سیاست عاشقانه است. او با عشق کار میکند، با عشق تعلیم میدهد و با عشق دنیا را تغییر میدهد، بیآنکه انتظاری داشته باشد. اگر همه با عشق کارشان را انجام دهند، بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، حتی یک ساعت در روز را بیچشمداشت کار کنند، جهان پیشرفت چشمگیری خواهد کرد.
مادرم، من عشق را از تو به ارث بردم تا به جهان یاد بدهم که مانند تو عاشقانه کار کنند. حقیقت این است که بزرگترین و مهمترین درسها را میتوان از مادران آموخت، زیرا آنها از خود میگذرند تا ما درس عشق را عمیقاً درک کنیم.
صبر و مهربانی نیز از ویژگیهای بارز مادرم است. او آنقدر مهربان و صبور است که گویی با ظلمت ناآشناست. همیشه فکر میکند که همه مانند خودش صبور و بیریا هستند. وجود مادر، دلیلی است که من به مهربانی خدا باور دارم. مادرم گمان میکند که شاید گرگ دلش به حال برهی معصوم و شیر به حال آهوی زیبا بسوزد؛ اما حقیقت این است که در دنیای ما، انسان گرگِ انسان است. تا زمانی که نفعی در کار نباشد، کسی یاریات نخواهد کرد. مادرم ریشهی درخت صبر است؛ شاید بودنش همیشه آشکار نباشد؛ اما نبودنش زجرآور و طاقتفرسا خواهد بود. او معلم نیکیهاست، نهتنها درس عشق میدهد، بلکه همواره یادآوری میکند که حکمت انسانی در دو واژه نهفته است: شکیبایی و امید. ای کاش همه سیاست صبورانهی مادرم را میآموختند.
سیاست مادرم، سیاست شجاعانه است. او مبارزی قدرتمند در برابر سختیهای زندگی است؛ قهرمانی بیمدال که نه به دنبال شهرت است و نه افتخار. اگر بزرگترین مدالهای جهانی را به مادران بدهند، باز هم کم است. زندگی مادرم ماجرای جسورانه است. او به من ثابت کرد که شاهکار خلقت خداوند است. او شجاعانه با تلخیهای روزگار جنگید تا برای من شیرینترین لحظات را بسازد. مثل کوهی محکم، در برابر سختترین طوفانها ایستادگی کرد. او همچون یک افسر نظامی است که حتی به قیمت جانش، برای امنیت فرزندش مبارزه میکند.
ای کاش سیاستمداران کشورم این نقش را بهدرستی ایفا میکردند؛ آنگاه مطمئن بودم که هیچکس آنها را تحقیر یا مورد بازخواست قرار نمیداد و هیچکس سیاستمداران را مقصر نمیدانست. حقیقت این است که باید سیاست را از مادر آموخت.
یکی از نابترین ویژگیهای سیاستمدارانهی مادرم، امیدواری است. او شمع امید را هر بار روشنتر از قبل برایم فروزان میکند. مادرم قهرمان رویاهایم است. وجودش مرا به مهربانی و محبت آموخت، زبانش سخن گفتن را و امیدش رویا داشتن را به من هدیه داد. بارها با خودم فکر کردهام که مادرم چگونه اینهمه انگیزه برای ادامه دادن دارد. با اینکه فرزند پرورش دادن سختتر از آباد کردن یک شهر و رئیسجمهور بودن است، باز هم او گمان میکند که در این مسیر کوتاهی کرده است.
مادر عزیزم، اگر جهان بهاندازهی تو عاشقانه کار میکرد، بدون علت صادق بود و شجاعانه مبارزه میکرد، دیگر خبری از جهل، ظلم و خیانت نبود. باز هم تکرار میکنم: ای کاش سیاستمداران، سیاست مادرانه داشتند و سیاست را از مادران میآموختند.
خوشحالم که بزرگترین سرمایهی زندگیام و همدم رویاهایم، مادرم است.
نویسنده: رعنا اسماعیلی