من یک دختر هستم. این جمله سادهترین و درعینحال عمیقترین حقیقتی است که مرا شکل داده است. دختر بودن در این دنیا گاه مانند راه رفتن بر لبهی تیغ است. شکنندگی و قدرت، لطافت و استحکام، همزمان در وجودم موج میزنند. گاهی آرامترین و غمگینترین دختر روی زمین هستم، غرق در افکاری که عمق اقیانوس را دارند، و گاه با خندهی بلند و رسا دنیا را به رقص میکشانم. اعتمادبهنفس، غرور، و شکنندگی، اینها همه من هستم.
ذهنم گاه دنیا را به حیرت میاندازد، افکاری که از مرزهای معمول فراتر میروند. آرزوهایم بزرگاند؛ گاهی میخواهم دنیا را فتح کنم و گاه تمام وجودم از ترس میلرزد. ترسی که از دختر بودنم میآید، از شکنندگیام، از اینکه گویا در خواب طولانی به سر میبرم. میخواهم سنگ شوم، محکم و استوار، تا بتوانم به دنبال آرزوهایم بروم، بیآنکه صدای تردیدها و حرفهای مردم مرا از مسیرم منحرف کند.
دختر بودنم نقطهضعفی نیست که بخواهم آن را پنهان کنم. این هویتی است که با تمام وجودم پذیرفتهام. به تواناییهایم باور دارم، به قوّتی که در شکنندگیام نهفته است. فقط یکبار در این دنیا زندگی میکنم، پس نمیتوانم آن را به هدر دهم. این زندگی متعلق به من است، به افکار و باورهای من. باید آن را بسازم، آنگونه که میخواهم.
زندگی همیشه عالی و کامل نیست. دردها و رنجها بخش جداییناپذیر آن هستند؛ اما زیبایی آن در این است که خودمان آن را میسازیم. لحظههای خوشی که بهیادماندنی هستند، لحظههای سختی که ما را قویتر میکنند. این خود ما هستیم که معنای زندگی را میسازیم. ما همانهایی هستیم که از دل تاریکی، نور میسازیم. ما دخترانی هستیم که درد را میشناسیم؛ اما اجازه نمیدهیم که ما را متوقف کند. هر زخم، هر شکست و هر تلخی، سنگی در مسیر موفقیتهای ما خواهد شد.
من دیگر نمیخواهم در سایهها زندگی کنم. نمیخواهم ترسهای دیگران مسیرم را تعیین کنند. زندگی من، حق من است. باید آن را همانگونه که میخواهم شکل دهم. دیگران میتوانند باور نداشته باشند؛ اما من به خودم ایمان دارم. من دخترم، اما نه دختری که منتظر است کسی مسیر را برایش هموار کند. من دختری هستم که مسیر را میسازد، حتی اگر همهی دنیا در برابرش بایستد.
میخواهم زندگیام یادگار لحظههایی باشد که از ته دل خندیدم، لحظههایی که رویاهام را لمس کردم و لحظههایی که با افتخار از تمام سختیها عبور کردم. نمیگذارم کسی خوشبختیام را از من بگیرد. گذشته را به گذشتهاش میسپارم، زیرا دیگران را در آیندهی من سهیم نمیکند. آیندهای که من میسازم، متعلق به من است.
من صدای دخترانی هستم که هرگز فرصتی برای فریاد زدن نداشتند. صدای آنهایی که سکوتشان، سرشار از حرفهای ناگفته بود. صدای دخترانی که در پشت دیوارهای سنت و نابرابری، آرزوهایشان را مدفون کردند. اما دیگر بس است. زمان آن رسیده است که این دیوارها فرو بریزند. زمان آن رسیده که هر دختری بتواند بدون ترس، بدون محدودیت، و بدون قضاوت، خودش باشد.
همیشه به یاد دارم که من یک دخترم. دختری که میتواند کوهها را جابهجا کند. دختری که میتواند جهان را با خندههایش روشن کند. دختری که میتواند از ترسهایش عبور کند. من با تمام این تضادها و زیباییها، خودم هستم و این زیباترین و قدرتمندترین حقیقتی است که میشناسم.
آرزو میکنم هر دختری در جهان به این حقیقت برسد. بتواند در برابر هر باد و طوفانی، استوار و با افتخار بایستد. به امید روزی که هیچ دختری بهخاطر دختر بودنش ترسی به دل راه ندهد، بلکه با غرور و سربلندی، زندگی خود را همانگونه که میخواهد، بسازد. به امید روزی که صدای هیچ دختری خاموش نشود و لبخند هیچ دختری پشت پردهای از غم پنهان نماند. به امید روزی که دختران، بدون ترس، دنیا را آنگونه که میخواهند، شکل دهند.
نویسنده: مریم امیری