با باسواد شدن مادران خود، امید تازه گرفتم

Image

ما نزدیک به پنج ماه است که کلاس سواد حیاتی برای مادران را شروع کرده‌ایم. شروع سختی داشتیم؛ اما مطمیین هستم که پایان آن بسیار زیبا خواهد بود. زمانی که کلاس‌های درسی را آغاز کردیم، مادران اصلاً نمی‌توانستند حتا «الف» بنویسند. وقتی قلم را در دست می‌گرفتند، دست‌شان می‌لرزید و هیچ حس خوبی نسبت به قلم نداشتند. همیشه می‌گفتند: “ما نمی‌توانیم بنویسیم، ما نمی‌توانیم ادامه بدهیم. سن ما بالا رفته است و دیگر نمی‌توانیم یاد بگیریم” و همین‌طور بهانه‌های دیگری نیز می‌آوردند. اما ما می‌دانستیم که این حرف‌ها فقط به خاطر این است که همیشه به آنها گفته‌اند شما نمی‌توانید. ما آن‌ها را بارور ساختیم و اعتماد به نفس‌شان را بالا بردیم. به آن‌ها گفتیم: “شما هم می‌توانید مثل ما «الف» و «با» بنویسید و با جرئت می‌توانید قلم را در دست‌تان بگیرید، بدون ترس، اضطراب و ننگ، هرچه دوست داشتید بنویسید. می‌توانید از این بی‌سوادی نجات پیدا کنید و برای خودتان زندگی کنید.”

خدا را شکر که تلاش ما بی‌نتیجه نماند. امروز وقتی می‌بینم که با جرئت و اعتماد به نفس بالا برای حق‌شان می‌جنگند، تلاش می‌کنند و صدای خود را بلند می‌کنند، واقعاً خوشحال می‌شوم. آن‌ها پیشرفت زیادی کرده‌اند. امروز با دوستانم تصمیم گرفتیم به مناسبت روز مادر، جشنی برای مادرانی که برای‌شان تدریس می‌کنیم برگزار کنیم تا آن‌ها را به راه علم و دانش تشویق کنیم. ایده‌هایی ریختیم و قلم و کتابچه به عنوان هدیه دادیم تا بتوانند بنویسند، بخوانند و هیچ هدیه‌ای زیباتر از قلم و کتابچه برای یک دانش‌آموز نیست.

به مادران گفتیم: “هر کس شعر، سخن‌رانی یا هر چیز دیگری در نظر دارد، می‌تواند آن را اجرا کند.” برنامه‌ی ما شامل تلاوت قرآن کریم، برنامه‌ی تفریحی، شعر و سخن‌رانی بود. برای تزیین کلاس، ما زودتر از وقت آمدیم و کلاس را با پوقانه‌ها ساده و زیبا تزئین کردیم. مادران کم‌کم آمدند و برنامه را شروع کردیم.

مادران شعر خواندند، سخن‌رانی کردند و غزل خواندند. برنامه بسیار زیبا و پر از استعدادهای ناب و درخشان بود. ما متوجه شدیم که چه استعدادهایی در درون آن‌ها پنهان بوده است. من که خودم بعد از دیدن این استعدادها و جرئت آن‌ها گریه کردم. هم خوشحال بودم و هم ناراحت. اصلاً باور نمی‌کردم که این‌قدر استعدادهای درخشان داشته باشند؛ اما هیچ‌کس نبوده که آن‌ها را تشویق کند، حمایت کند و درک‌شان کند. این همه توانایی و استعداد سال‌ها در پشت پرده پنهان بوده است.

من و دوستانم بسیار خوشحالیم که به آن‌ها کمک کردیم. به آن‌ها این حس را دادیم که می‌توانند هر کاری را انجام دهند. آن‌ها می‌توانند جشن بگیرند، خوشحال باشند، شعر بخوانند، سخن‌رانی و برای خود زندگی کنند.

مادران امروز خوشحال هستند که از این بی‌سوادی نجات پیدا کرده‌اند. آن‌ها با جرئت و شور و شوق شعر و غزل می‌خواندند و یکدیگر را تشویق می‌کردند. از دیدن چهره‌های خندان آن‌ها، انسان می‌فهمد چقدر نیاز به عشق، محبت، تشویق، حمایت و آزادی دارند. آن‌ها نیاز دارند که آزادانه زندگی کنند و برای خود زندگی کنند. نه برای پدر و مادر، همسر و فرزندان، بلکه آن‌ها هم حق دارند خوشحال باشند و زندگی خود را داشته باشند.

همه‌ی ما زنان با کمک هم‌دیگر و وحدت می‌توانیم از این تاریکی‌ها نجات پیدا کنیم و چراغی باشیم میان این همه تاریکی. روزی خواهد رسید که همه‌ی مادران، زنان و دختران این سرزمین بتوانند با خواسته‌ها و تصمیمات خود زندگی کنند و صدای ما را هیچ‌کس نمی‌تواند خاموش کند؛ چون صدای ما نماد غرور و قدرت است. با اتحاد یکدیگر از این بی‌عدالتی و نابرابری نجات خواهیم یافت و به مقاومت خود ادامه می‌دهیم. هرگز تسلیم نمی‌شویم. صدای ما صدای آزادی، برابری، صلح و عدالت است.

نویسنده: حمیده احمدی

Share via
Copy link