اسم فقط یک واژه برای شناسایی نیست؛ بلکه یک هویت، یک داستان و گاهی یک سرنوشت است. آری، هر انسانی در این دنیا نامی دارد و هر نام، معنای خاصی با خود حمل میکند. من هم اسمی دارم: امالبنین.
امروز میخواهم دربارهی نامی بنویسم که روزی از آن بیزار بودم و حتی به خاطر آن، خودم را هم دوست نداشتم؛ اما امروز، این نام به من قدرت و امید میبخشد.
معمولاً وقتی استادی جدید وارد کلاس میشد، بعد از آشنایی و پرسیدن نامهایمان، مکثی میکرد، ابروهایش را بالا میبرد و با کنجکاوی میپرسید: «امالبنین؟ چه اسم جالبی! تا حالا نشنیده بودم. معنایش چیست؟»
اما من، با قلبی که تندتر از همیشه میتپید، به سختی زمزمه میکردم: “مادر پسران.” درست همان لحظه، صدای خندهها در کلاس طنینانداز میشد. برخی با نیشخند نگاه میکردند، برخی در گوش هم چیزی میگفتند، گویا معنای نامم یک لطیفهی خندهدار بود، گویا من با این نام، متعلق به دنیای آنها نبودم. گاهی هم انکار میکردم که نمیدانم معنای نامم چیست.
بعدها، برخی با طعنه میپرسیدند: «چند تا پسر داری؟» یا با لبخندی کنایهآمیز مرا “مادر جان” صدا میزدند. گاهی نیز در گوشه و کنار، در زمزمههای آرام شان، نام «ام البلاد» (مادر شهرها) را به میان میآوردند که شبیه نامم بود. شنیدن این حرفها برای دختری خردسال سخت بود؛ آنقدر سخت که گویا هر واژه، باری از سنگینی یک نام ناآشنا را بر شانههایم میگذاشت.
یک روز، وقتی دیگر طاقتم به سر رسیده بود، از مکتب که برگشتم، با عصبانیت به مادرم گفتم: «چرا چنین نامی را برایم انتخاب کردید؟ چرا هر بار که معنایش را میگویم، مسخره میشوم؟ مگر نام در دنیا کم بود؟ ببین چقدر نامهای زیبای دیگری در دنیا هست!»
مادرم لحظهای سکوت کرد. نگاهش آرام و عمیق بود، گویا منتظر چنین لحظهای بود. بعد، با صدایی که طوفان درونم را آرام میکرد، گفت: «امالبنین فقط یک نام ساده نیست. شاید معنای اسمت برای هر کسی قابل درک نباشد و به نظرشان عجیب بیاید؛ اما پشت این نام، یک داستان، یک سرگذشت و یک افتخار نهفته است.»
سپس برایم گفت که این نام از زنی میآید که با تمام وجودش ایستادگی کرد. فاطمه کلابیه، همسر حضرت علی (ع)، زنی که نامش به بزرگی روحش گره خورده بود. او زنی بود که با شجاعت، محبت و بزرگواری، فرزندان امام علی را همچون مادرشان، فاطمه زهرا (س)، دوست داشت و آنها را با جان و دل پرورش داد. امالبنین یعنی مادرِ شجاعت، ایمان و ایثار. او کسی بود که پس از واقعهی کربلا، با وجود تمام داغهایی که بر دل داشت، استوار ماند و تاریخ او را بهعنوان نمادی از استقامت و فداکاری به یاد دارد.»
آن لحظه شاید قانع نشدم؛ اما بعدها که خودم به درک و فهم بیشتری رسیدم، گفتم: این اسم یا معنای آن نیست که شخصیت یک انسان را میسازد، بلکه این خود من هستم که حتی نامم را زیبا جلوه میدهم. بعد از آن، اسمام «امالبنین» هر روز برایم زیباتر شد، حتی با هر موفقیت کوچک. امروز این نامی است که چون تاجی بر سر مینهم.
از آن روز به بعد، اگر کسی نامم را مسخره میکرد، فقط لبخند میزدم و نادیده میگرفتم. امروز، با افتخار لبخند میزنم و میگویم: «معنای اسمام، مادر بزرگواری و عظمت است.» حالا، این نام به من شجاعت میدهد و این من هستم که نامم را معنا میکنم، نه دیگران. این داستان را نیز میتوانم بهعنوان مثالی از تغییر دیدگاههایی که در درسهای امپاورمنت آموختهام، بیان کنم.
نویسنده: امالبنین امینی