مادران قافله‌سالار تغییر و امید

Image

در پایان هر ماه ارزیابی دانش‌‌آموزانم را انجام می‌دهم. این ارزیابی‌‌ها برای من همیشه لحظاتی پر از احساس و تفکر هستند، چون به وضوح می‌بینم که چقدر دانش‌‌آموزانم تحت فشار و استرس امتحانات قرار دارند. آن‌ها که به‌ ظاهر بزرگ‌تر از سن مکتب هستند، هم‌چنان با همان شدت و اشتیاق تلاش می‌کنند. درست مانند هر دانش‌‌آموز دیگری که در کلاس‌‌های مکتب در حال آمادگی برای سپری‌کردن امتحان اند.

بعد از امتحان، یکی از دانش‌‌آموزانم به من گفت: «استاد، با خانم‌‌های هم‌‌سن و سالم به جایی دعوت بودیم. من به آن‌ها گفتم که باید درس بخوانم و امتحان دارم؛ اما آن‌ها به من می‌‌خندیدند و می‌‌گفتند که تو در این سن و سال هنوز به مکتب می‌‌روی و درس می‌‌خوانی. من جواب دادم که من دیگر با سواد هستم و باید درس بخوانم.» وقتی این حرف را شنیدم، برای اولین بار احساس کردم که هیچ چیزی غیر ممکن نیست. در آن لحظه درک کردم که ما، به عنوان یک نسل جدید که از جایی شروع کرده‌‌ایم، می‌‌توانیم به کمک آموزش و تلاش، جامعه‌ی خود را تغییر دهیم. این زن که ممکن بود در نگاه دیگران پیر به نظر برسد، به همه ثابت کرد که هیچ‌وقت برای یادگیری دیر نیست. در حالی که دیگران از انتخاب او برای تحصیل می‌خندیدند، او با اعتماد به‌نفس گفت که آموختن حق اوست و دیگر به هیچ چیزی جز پیشرفت فکر نمی‌کند.

این نوع نگرش همیشه مرا به فکر فرو می‌‌برد. به‌ طور خاص، وقتی که می‌بینم دانش‌‌آموزانم با تمام وجود تلاش می‌کنند، با این حال گاهی نمی‌توانند مطالب را به حافظه بسپارند. در دل خودم احساس ناراحتی می‌کنم، چون همیشه با خود می‌گویم: «کاش هیچ‌ وقت بی‌‌سوادی وجود نداشت. کاش آن‌ها در سنین خردی به مکتب می‌رفتند و امروز مجبور نبودند در این سن تلاش کنند تا چیزی که دیگران به راحتی به آن دست یافته‌‌اند، به این سختی یاد بگیرند.» این حس غم و اندوه وقتی بیشتر می‌شود که به وضعیت دختران افغانستان می‌‌اندیشم. وضعیت امروز این دختران و زنان که به دلیل سیاست‌‌های سخت‌گیرانه و محدودیت‌‌ها از حق آموزش محروم شده‌‌اند، بیشتر از همیشه نگران‌‌کننده است. اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، این جامعه با چه فاجعه‌‌ای روبه‌ رو خواهد شد؟

دختران و زنان افغانستان همیشه در تاریخ قربانی سیاست‌‌ها و تصمیمات اشتباه بوده‌‌اند. آن‌ها هر روز در حال پرداخت قیمت سنگینی هستند که به‌ خاطر بی‌‌توجهی و نابرابری‌‌های اجتماعی به آن‌ها تحمیل شده‌است. وقتی فکر می‌کنم که این دختران و زنان حتی در شرایط سخت و دشوار کنونی هم‌چنان به تحصیل و آموزش می‌‌پردازند، به طور عمیق از قدرت اراده و عزم آن‌ها شگفت‌‌زده می‌شوم. آن‌ها با هر تلاشی که انجام می‌دهند، نه‌ تنها برای خودشان، بلکه برای جامعه‌ی‌شان نیز ارزش‌‌آفرین هستند.

این که یک زن در سن بالا و در شرایطی که ممکن است دیگران او را “بزرگ‌تر از تحصیل” بدانند، هم‌چنان به مکتب می‌رود و تلاش می‌کند، نه‌ تنها پیامی برای خود اوست، بلکه پیامی است برای همه‌ی کسانی که می‌خواهند باور کنند که هیچ‌ چیز غیر ممکن نیست. هر زن، هر دختر، می‌تواند تصمیم بگیرد که زندگی خود را تغییر دهد و دیگر هیچ چیز نمی‌تواند مانع این تصمیم شود.

گاهی اوقات احساس می‌کنم که چقدر این تلاش‌ها و این مبارزات در برابر سیاست‌‌ها و شرایط اجتماعی بی‌‌پایان هستند. اما وقتی به چشمان دانش‌‌آموزانم نگاه می‌کنم، وقتی می‌بینم که با تمام وجود تلاش می‌کنند، درک می‌کنم که هیچ چیز بی‌فایده نیست. هر قدمی که در مسیر تحصیل برداشته می‌شود، یک قدم به سوی دنیای بهتر و روشن‌‌تر است و این تنها آغاز است. هر روز که آن‌ها به کلاس‌‌های درس می‌‌آیند، امیدهای شان بزرگ‌تر می‌شود. آن‌ها نه‌ تنها به‌دنبال یادگیری، بلکه به‌دنبال تغییر شرایط خود و جامعه‌ی‌ شان هستند.

این زنان و دختران، با تمام سختی‌‌هایی که به دوش دارند، به من یاد می‌دهند که هیچ چیزی از دست رفته نیست. تنها کافیست که اراده کنیم و با تلاش مداوم، خود را به جایی برسانیم که حق مان است. همان‌‌طور که یکی از دانش‌‌آموزانم گفت: «من دیگر باسواد هستم و باید درس بخوانم.» این جمله، در عین سادگی، گواهی است بر اراده‌ای که هیچ مانعی نمی‌تواند آن را متوقف کند.

آری، ما مبارزه برای تغییر در جامعه مبارزه می‌کنیم، مبارزه‌ی عاری از خشونت، مبارزه با سلاح منطق و مبارزه با ابزاری به نام قلم. این رمز ماندگاری ما و ضامن بقای ماست.

نویسنده: فایزه حقجو افتخاری

Share via
Copy link