دختران؛ صدای تغییر و امید در افغانستان

Image

در جامعه‌ای که ارزش‌های سنتی و محدودکننده به‌شدت بر زنان تحمیل می‌شود، من داستانی دارم که شاید آیینه‌ای باشد از هزاران دختر دیگر در سرزمین من که سرنوشت شان را انعکاس می‌دهد. وقتی به دنیا آمدم، مادرم گفت: «ما فکر می‌کردیم تو پسری هستی.» خواهرم که متوجه شد من دخترم، در را به روی باز نکرد. این تنها آغاز داستان من بود؛ داستان دختری که به‌دلیل جنسیتش در جامعه‌ای پر از تبعیض و سختی رشد کرد.

از همان ابتدا، تفاوت‌ها آشکارا عملی می‌شد و مرز دختر و پسر در هر خانواده‌ای مشخص بود. پدر و مادرم نه‌تنها انتظارات متفاوتی از من داشتند، بلکه رفتارشان نیز با من در مقایسه با برادرم متفاوت بود. هیچ‌گاه برایم اسباب‌بازی‌های رنگارنگ نمی‌خریدند، در حالی‌که برادرم همیشه در مرکز توجه همه‌ی اعضای خانواده بود. حتی وقتی در کودکی زمین خوردم و زخمی شدم، پدرم مرا بلند نکرد، بلکه مادرم به کمکم آمد و مرا به خانه برد. همان‌جا بود که فهمیدم دختر بودنم مانعی برای دریافت مهر پدرانه است.

در هفت‌سالگی، زمانی‌که بسیاری از همسایگان دختران‌شان را به مکتب می‌فرستادند، من همچنان از این حق انسانی محروم بودم. خواهرم که شاهد این ناعدالتی بود، مرا به مکتب برد؛ اما ظرفیت صنفی که باید شامل می‌شدم پر بود و در آن سال نتوانستم شامل درس و مکتب شوم. سال بعد، در هشت‌سالگی، بالاخره وارد مکتب شدم؛ اما حتی تهیه‌ی لوازم ابتدایی مانند قلم، کتاب و کتابچه نیز برایم دشوار بود. با این حال، همواره شاگرد اول یا دوم بودم و توانستم توجه استادانم را از این طریق جلب کنم.

استادانم از من به‌عنوان دختری بااستعداد و آینده‌دار یاد می‌کردند. کم‌کم پدرم نیز توانایی‌هایم را باور کرد و مرا در یک کورس زبان انگلیسی ثبت‌نام کرد. در آنجا هم بهترین نمرات را گرفتم و به‌طور غیرمنتظره‌ای وارد مسیر تدریس شدم. مدیر کورس که به توانایی‌هایم پی برده بود، مرا به‌عنوان آموزگار پذیرفت و از آن زمان، به‌صورت جدی وارد دنیای آموزش شدم.

این تحولات نشان داد که با وجود موانع بسیار، می‌توان بر تبعیض غلبه کرد و به اهدافی که از گذشته دنبال آن بودی با تلاش و پشت‌کار رسید. جامعه‌ای که روزی به دختران فرصت رشد نمی‌داد، اکنون شاهد درخشش من است؛ اما این فقط داستان من نیست، این روایت هزاران دختر در افغانستان است که تنها به‌خاطر جنسیت‌شان با محدودیت و نابرابری روبه‌رو هستند.

با وجود همه‌ی مشکلات، من به آینده امیدوارم. به خودم و توانمندی‌های دختران در افغانستان ایمان دارم. تغییر شاید سخت باشد؛ اما ممکن است. دختران افغانستان می‌توانند در اصلاحات اجتماعی نقش بزرگی ایفا کنند و باید برای حقوق برابر بجنگند. من به تمام دختران این سرزمین می‌گویم: هیچ‌وقت تسلیم نشوید. ما می‌توانیم جهان را به‌جایی بهتر برای زندگی تبدیل کنیم.

هرچند هنوز با یادآوری خاطرات تلخ کودکی اشک می‌ریزم؛ اما امروز دیگر آن دختر ساکت و ناتوان نیستم. اکنون به خودم باور دارم و به دنیای بهتر که می‌توانیم بسازیم، ایمان دارم. رؤیای من این است که هیچ دختری مجبور نباشد در سایه‌ی ظلم و تبعیض بزرگ شود. هیچ‌کس نباید او را از حق تحصیل محروم کند، یا او را وادار به ازدواج اجباری کند و از این طریق زندگی‌اش را به نابودی بکشاند.

من به خودم قول داده‌ام که هرگز تسلیم نشوم و در برابر چالش‌هایی که ما را محدود می‌کند بایستم. علم و دانش، ابزارهایی برای ساختن جهان بهتر است، پس اولین انتخاب ما مجهز شدن با سلاح علم و دانش است. ما در آینده‌ی نه چندان دور انسان‌های با دانش و مستعد خواهیم بود. من به دختران افغانستان و به خودم ایمان دارم و می‌دانم که هیچ‌چیز نمی‌تواند ما را متوقف کند، این را از سخت‌کوشی و امیدواری دختران سرزمینم دانستم. برای رسیدن به حقوق‌ خود، باید متحد شویم و از هر فرصتی برای رشد بهره ببریم.

چرا که من دخترم و به این هویت افتخار می‌کنم. این هویت نه‌تنها مرا به مبارزه و مقاومت وامی‌دارد، بلکه به من قدرت می‌دهد که به‌عنوان یک زن در افغانستان، صدای تغییر و امید باشم. ما می‌توانیم با هم آینده را بسازیم؛ چون دختران در افغانستان نیز، مانند هر انسان دیگری، شایسته‌ی موفقیت و اثرگذاری در این جهان هستند که باید به آنچه مستحق هستند، برسند.

ما به آینده‌ی بهتر نیاز داریم و این آینده، به دست خود ما ساخته خواهد شد. جشن شکوفایی ما زیاد دیر نخواهد بود. منتظر ما باشید!

نویسنده: فرشته فقیری

Share via
Copy link