در این دنیای وسیع و پهناور، من دنیای کوچک و سادهی خودم را دارم. من، دیانا، با قلبی مهربان و عاری از کینه، در دنیای سادهی خود زندگی میکنم. به دیگران عشق میورزم، بیهیچ توقعی با همه مهربانم. انسانها را با نگاه صلحجویانه میبینم و فکر میکنم همه مانند من افکاری صادقانه دارند. وقتی نعمتهای فراوان و فرصتهای طلایی زندگیام را میبینم، از ته دل، از خداوند متعال سپاسگزاری میکنم.
من دختری آرام و ساکت هستم. گاهی ناراحت میشوم؛ اما باز هم سکوت سراسر وجودم را فرا میگیرد، سکوتی که انگار میخواهد بگوید: «آرام باش!» این آرام بودنم گاهی مرا در چشم دیگران فردی مغرور و خودخواه نشان میدهد. دردناک است که در همهی عرصههای زندگی، دیگران از تو انتظار سکوت داشته باشند. شاید این ویژگی ضعف بزرگی نباشد؛ اما بیشک انسان را میآزارد و او را به زندان درونیاش میبرد.
چند سال پیش از این عادت خود بیزار بودم، چون احساس بغض میکردم؛ اما حالا نه! دیگر سکوت و خاموشی را مانعی در مسیرم نمیدانم؛ بلکه آن را نشانهی قدرت میدانم. وقتی در مکتب بودم و درس میخواندم، دختران زیادی با اعتمادبهنفس بودند؛ گویا انگیزه و شور خاصی در درونشان شعلهور بود که هیچگاه خاموش نمیشد. آنها میخواستند هر سال اول نمره شوند؛ اما من چنین توقعی نداشتم. وقتی خودم را با آن دختران لایق و اجتماعی مقایسه میکردم، تنها امتیازم سرسختیام بود؛ اینکه هیچ چیز نمیتوانست متوقفم کند. نظم و ارادهی قویام سبب شد که حتی با آمدن طالبان و بسته شدن مکاتب، تسلیم نشوم. در سختترین شرایط سکوت میکردم، از ناراحتیهایم چیزی نمیگفتم و خود را با خواندن کتاب و دیدن ویدیوهای درسی سرگرم میکردم.
شاید این «ضعف»، قویترین ویژگی من باشد؛ اینکه در همهی عرصههای زندگیام با آرامش تصمیم میگیرم و آن را اجرا میکنم. تا امروز، ضعفهایم مرا قویتر ساختهاند.
بسیاری از آدمها را میبینم که تشنهی توجه دیگراناند؛ اما من نیازی به آن توجه ندارم. توجه و حمایت دیگران نقطهی قوتی موقتی است که گاهی حتی موجب ناراحتی میشود. مانند روزهایی که تازه مکاتب بسته شده بود و دختران نمیتوانستند به مکتب بروند. دخترانی که همیشه مورد توجه و حمایت مدیر و استادان بودند، خیلی زود دلسرد شدند؛ چون عادت داشتند که همیشه تشویق شوند. آنها وقتی حمایت دیگران را از دست دادند، امیدشان را هم از دست دادند.
اما من؟ من که همیشه آرام و ساکت بودم و کسی برایم اهمیتی نمیداد، شکست نخوردم. چون برای خودم و زندگی خودم میخواندم. من فقط حمایت خانوادهام را میخواستم، نه دیگران را. وقتی از رفتن به مکتب محروم شدم، باز هم کتابهایم را خواندم و اهدافم را مرور کردم؛ اما بسیاری از همصنفیهایم، کتابهایشان را برای همیشه بستند.
زیباست اگر برای خود و زندگی خود ما درس بخوانیم، نه برای جلب توجه دیگران. شرایط سخت، آزمونی از سوی خداوند برای انتخاب قهرمانانش است. انسانهای موفق کسانیاند که با عقل تصمیم میگیرند، نه با احساسات.
شرایط سخت، مانند ابرهای بهاری در گذر است؛ اما در این میان، باید از خود بپرسیم: آیا ما نیز همپای تغییرات در حرکتیم یا تنها تماشاگریم؟ باید خود را با تحولات و فراز و نشیبهای زندگی هماهنگ کنیم، با ایمانی راسخ به مسیر خود ادامه دهیم، ضعفهای خود را به قدرت بدل کنیم و با سکوت یا فریاد، صدای خود را به جهان برسانیم.
اگر بایستیم و برای وضعیت خود فقط گریه کنیم، باید منتظر شکست و نابودی بیشتر باشیم.
ما دختران قهرمانانی هستیم که با وجود نقصها و محرومیتها، زندگی خود را میسازیم و سرنوشت خود را از نو مینویسیم. این استقامت و این خودباوری ضعف ما نیست؛ ما در سکوت برای آیندهی خود راههایی باز میکنیم که ما را به مقصد ما میرساند. ما ضعیف نیستیم!
نویسنده: دینا طاهری