دختری خاموش اما پرگفتار؛ سکوتش دنیایی از حرف است. دنیایی که درکش برای دیگران همچون معمایی پیچیده و دشوار است. همه فکر میکنند او را میشناسند؛ اما حقیقت این است که قلبش ژرفتر از آن است که بتوانند در نگاه سطحی و عادی آن را بفهمند. در پس لبخندهایش خستگیهایی نهفته و در عمق مهربانیاش زخمهایی پنهان است. او کسی است که نمیخواهد هیچکس را غمگین ببیند؛ اما بارها و بارها غمهای دیگران بر دوشش سنگینی کردهاست.
او دختری است که لباس شوخی بر تن دارد، گویا این لباس سپری در برابر سختیها و چالشهاست. میداند دنیا نه ماندنی است و نه ارزش آن را دارد که برایش غصه بخورد. هر بار که زمین میخورد، لبخندی میزند و دوباره بلند میشود؛ گویا افتادن برای او نه شکست، بلکه تجربهای تازه است. او میداند که شکستها نیز بخشی از سفر زندگی هستند، سفر پرماجرایی که او عاشقانه آن را دنبال میکند.
ماجراجویی و چالش، جزء جداییناپذیر زندگی او هست. او از زندگی یکنواخت و بدون هیجان بیزار است. دنیا بارها با او بازیهای سختی کرده؛ اما او هرگز تسلیم نشده و هر چالش را به فرصتی برای رشد تبدیل کرده است. این دختر، با وجود تمام سختیها، خود را از درون بازسازی کرده و همچنان با لبخند، امید و انگیزه به پیش میرود.
او از کسانی که به ظاهر دوستاند اما در خفا به او ضربه میزنند، نفرت دارد؛ اما او اهل انتقام نیست. قلب مهربانش اجازه نمیدهد که وارد چرخهی انتقام شود. بااینحال، کاری که او انجام میدهد، بسیار عمیقتر از مجازات است. او افرادی را که به او آسیب رساندهاند، از قلب، زندگی و حتی محیط اطرافش حذف میکند، یا گاهی خودش آن مکان را ترک میکند. این توانایی در او، نشانهای از قدرتی است که به جای نفرت، از عشق و احترام به خود سرچشمه میگیرد.
لبخندهای او دیگران را به اشتباه میاندازد، همه فکر میکنند او ساده و بیخبر از جهان است؛ اما حقیقت این است که درک عمیق او از دنیا، سرچشمه این خندههاست. او میداند که دنیا پر از تضاد است و برای همین با لبخند، پیچیدگیهای زندگی را سادهتر میکند. او از محدودیت و قیدوبند بیزار است و شجاعتی در وجودش میجوشد که او را همیشه رو به جلو میبرد.
او عاشق باران و رنگهاست. باران برایش نمادی از پاکی و امید است؛ نمادی از شستن غمها و شروعی تازه. هر قطره باران برای او پیامآور زندگی است. او باور دارد که باران نشاندهنده قدرت طبیعت است، قدرتی که گاه نرم و آرام است و گاه خروشان و غیرقابل پیشبینی. رنگها برای او تجسم شادی و تنوع زندگی هستند. او باور دارد که زندگی مانند یک رنگینکمان است که حتی پس از سختترین طوفانها، زیبایی خود را نشان میدهد.
او از ترسهایش نمیگریزد. برعکس، آنها را شناسایی میکند و شجاعانه با آنها روبهرو میشود. برای او، ترسها نه نشانه ضعف بلکه فرصتی برای قدرتمندتر شدن است. او هرگز تسلیم نشده و نمیشود؛ زیرا ایمان دارد که تمام رویاهای ما زمانی محقق میشوند که شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم.
تجربیات امپاورمنت او را به دختری قویتر و آگاهتر تبدیل کردهاند. او در این مسیر یاد گرفته است که صدایش ارزشمند است، حتی اگر گاهی خاموش باشد. به او آموختهاند که شکست، نه پایان راه، بلکه پلهای برای رشد است. او در جلسات امپاورمنت، یاد گرفته که چگونه نقش خود را در دنیای اطرافش بشناسد و چطور بتواند الهامبخش دیگران باشد. یاد گرفته که دنیا پر از فرصتهایی است که باید برای به دست آوردنشان شجاع بود.
در برنامههای امپاورمنت، او آموخته که چطور باور به خود و تواناییهایش میتواند غیرممکنها را ممکن کند. امپاورمنت به او نشان داده که چطور از دل سختیها، امید بسازد و چگونه در تاریکی بدرخشد. یادگیری مهارتهایی همچون حل مساله، تصمیمگیری آگاهانه و ساختن شبکههای حمایتی، او را به فردی تبدیل کرده که دیگر فقط به دنبال کشف دنیا نیست؛ بلکه خود دنیایی برای کشف است.
دختری که یاد گرفته زندگی را نه فقط تحمل، بلکه با تمام قدرت و زیبایی زندگی کند. دختری که هر روز با خود تکرار میکند: «زندگی هرچه سختتر باشد، من قویتر خواهم شد.» او یاد گرفته که هر لبخندش، پیامی از امید باشد و هر قدمش، راهی به سوی موفقیت.
این دختر، من هستم؛ دختری که لبخندهایش گواه امید است، نگاهش تجسم شجاعت و وجودش نمادی از مقاومت. او دختر باران، دختر رویاها و دختر زندگی است؛ دختری که نشان داده حتی در سختترین لحظات، با ایمان و شجاعت میتوان به آیندهی روشن دست یافت. شهلا، دختری که زندگی را با تمام رنگها و زیباییهایش میپذیرد و به همه یادآور میشود که «هرگز رویاهایتان را دست کم نگیرید.»
نویسنده: شهلا جلیلی